printlogo


کد خبر: 267423تاریخ: 1402/7/8 00:00
نگاهی به عوامل شکست پروژه آشوب‌های خیابانی 1401؛ شیشه توهم شکست
پادشاه براندازی لخت بود

گروه سیاسی: آغاز پاییز 1402 را باید پایانی بر یکی از بزرگ‌ترین توهمات براندازان جمهوری اسلامی ایران دانست؛ توهم پرهزینه‌ای که پاییز سال گذشته را به یکی از نقاط دشوار و در عین حال عبرت‌آموز تاریخ معاصر تبدیل کرد. ساماندهی بی‌سابقه یک آشوب خیابانی بزرگ که با قصد آغاز یک جنگ داخلی تنظیم شده بود، بسیار زودتر از تصورات کودکانه ضدانقلاب خارج‌نشین تبدیل به یک برگ سوخته از کتاب آرزوهای بدخواهان ایران شد. ماه‌ها تمرکز تبلیغاتی برای روشن نگه داشتن آتش اغتشاش و ناامنی و ده‌ها فراخوان و کمپین مجازی برای شلوغ کردن خیابان‌های تهران سرانجامی جز شکست و بی‌آبرویی برای مهندسان خود نداشت. این رسوایی البته محدود به خیابان‌های ایران نماند تا براندازان خارج‌نشین در سامان دادن یک تجمع واحد در خارج از کشور نیز ناکام بمانند. با این حال مجموعه حوادث سال گذشته که به رسوایی ضدانقلاب در سالگرد اغتشاشات ختم شد را از جهات مختلف می‌توان به عنوان یک سوژه سیاسی و اجتماعی مورد بحث و ارزیابی قرار داد. سوژه‌ای که یک‌سوی آن را تنظیم‌کنندگان اصلی ناامنی‌ها یعنی دولت‌های خارجی و جریانات ضدانقلاب تشکیل می‌دادند و سوی دیگر آن مردم ایران و نظام جمهوری اسلامی قرار داشتند. به بیان ساده‌تر از خواب آتش زدن ایران در پاییز سال گذشته تا خواب زمستانی امسال در سالگرد اغتشاشات باید به دنبال شناسایی و فهم یک تک و پاتک حساب‌شده بود؛ تکی که دولت‌های غربی با یک جنگ ترکیبی به موجودیت ایران زدند و پاتکی که متقابلا با تدبیر نظام دریافت کردند. هدف اصلی دولت‌های غربی وارد کردن یک ضربه اساسی به ایران با نیت وارد کردن کشور به یک موقعیت بی‌ثبات داخلی و خارجی بود؛ موقعیتی که هم ایران را ضعیف می‌کرد و  هم این امکان را به آنها می‌داد تا ایران را وادار به پذیرش خواسته‌های خود کنند. پاتک متقابل اما با نیت حفظ ثبات سیاسی و اجتماعی ایران و حفظ بنیادهای قدرت‌آفرین کشور بود. عمده حوادث و تغییرات را در کشاکش این تک و پاتک می‌توان فهم کرد. حوادث تلخی که بر ایران و ایرانیان گذشت به رغم خسارت‌های غیرقابل انکارش، آغاز یک فصل جدید در تاریخ کشور به حساب می‌آید؛ فصلی که نیروهای ضدانقلاب را به تاریخی‌ترین رسوایی رساند و از جماعتی که سرمایه‌گذاری زیادی روی‌شان صورت گرفته بود چیزی جز یک برگ سوخته مشمئزکننده باقی نگذاشت.
به گزارش «وطن امروز»، واپسین روزهای تابستان 1401 و در گرمای شهریور موج جدیدی از آشوب‌های خیابانی به بهانه درگذشت مهسا امینی آغاز شد؛ موجی که هرچند در فرم مخرب خود وامدار و مشابه آشوب‌های پیشین بود اما تفاوت‌های محسوسی نیز داشت. به‌گونه‌ای که پس از آغاز فاز مسلحانه سازمان منافقین در 30 خرداد60، کمتر بحران سیاسی و امنیتی‌ای را می‌شد پیدا کرد که تا این سطح چشم‌انداز خونینی داشته باشد اما این چشم‌انداز نه در خلأ شکل گرفته بود و نه قرار بود به شکل مستقیم به مردم عرضه شود.
* تله تجزیه‌طلبی در نقاب شورش زنانه
بافت تبلیغاتی در آشوب‌های خیابانی حول شعار قدیمی یکی از احزاب تجزیه‌طلب یعنی «زن، زندگی، آزادی» شکل گرفته بود؛ بافتی که البته تنها روی مساله جنسیت یا اصطلاحا شورش زنانه بند نبود و 2 متغیر دیگر یعنی قومیت و مذهب نیز به شکل عیانی در آن حضور داشت.
به عبارت دیگر در نقشه میدانی آشوب‌ها 3 حاشیه در برابر متن تعریف شده بود که تلاش می‌شد بر مبنای آنها موتور سوخت اغتشاشات تامین شود، نماد و معنا شکل بگیرد و بدنه را با خود همراه سازد. نخستین مورد «زن» بود. درگذشت یک دختر جوان این فرصت را به براندازان داده بود تا سوژه «زن» را به‌عنوان نقطه کانونی اقدامات‌شان به میدان آورند. این سوژه از چند جهت برای آنها واجد فرصت بود:
1- زنان نیمی از جامعه را تشکیل می‌دهند. دست گذاشتن روی سوژه‌ای که چنین گستره‌ای را شامل شود در هیچ پوشش دیگری امکان‌پذیر نیست.
2- به میدان آوردن زنان ناخودآگاه مردان را نیز با خود به همراه می‌آورد.
3- امکان جلب احساسات عمومی و توجهات خارجی را دارد.
4- دایره کنشگری شورش زنانه بشدت روزمره می‌شود.
5- قابلیت نمادسازی قوی دارد؛ آنچنان که فعل «بی‌حجابی» را به‌عنوان پروسه رفتاری زنان نشانه‌گذاری کردند.
در این فضا طبیعی بود حرکت به سمت بی‌حجابی در کشوری که حجاب جزء قوانین آن است با واکنش سختی مواجه می‌شود که مانع توقف درگیری‌ها خواهد شد.
دومین حاشیه‌ای که در برابر متن تعریف شد عنصر «قومیت» بود. تحریک اقوام برای به خیابان آمدن، تاکید بر اینکه ایران موجودیت چندملیتی(!) است که ملیت‌های غیرفارس را سرکوب می‌کند و نهایتا میدان دادن به گروه‌ها و چهره‌های تجزیه‌طلب برای تهدید انسجام و تمامیت سرزمینی ایران. این چالش اما یک مشکل بزرگ داشت و آن هم این بود که قومیت‌های ایرانی قرن‌های متمادی به مودت و برادری با یکدیگر رسیده‌اند. پس در این مورد بیشترین فعالیت به جریان‌های خارج از کشور سپرده شد. شبکه تلویزیونی اینترنشنال بیشترین تریبون ممکن را به سرکرده‌های گروه‌های تجزیه‌طلب داد تا با نرمالیزه کردن صورت مساله تجزیه سرزمینی ایران و ترمیم چهره گروه‌های تروریستی، آنها را به مرجع اقوام ایران تبدیل کند؛ تجمعات خارج از کشور نیز تبدیل به سیرک هزارپرچمی شد که در آن هر قومیتی با بلند کردن پرچم یک جریان تجزیه‌طلب به دنبال ضریب دادن به یک جریان تروریستی بود. این مساله تا جایی پیش رفت که حتی برخی مجریان شبکه‌های خارج از کشور را نیز به اعتراف وا‌داشت و پرده نهایی این نمایش را عَلَم کردن جریان‌های تجزیه‌طلب و هموار کردن مسیری دانستند که در آن تجزیه‌طلبی تبدیل به یک صورت مساله سیاسی شود. در این میان ائتلاف مضحکی که در آغاز سال نو میلادی با حضور چند چهره خارج از کشور رونمایی شد یک عضو آشنا داشت. عبدالله مهتدی، رهبر گروهک تروریست کومله با خاستگاه تجزیه‌طلبانه به‌عنوان یکی از رهبران آشوب‌های خیابانی معرفی شده بود که نمی‌توانست بیشتر از یک معنا داشته باشد.
سومین حاشیه‌ای که ضدانقلاب خارج‌نشین و دولت‌های خارجی روی آن تمرکز ویژه‌ای کرده بودند «مذهب» بود. حاشیه‌ای که از قضا می‌توانست با حاشیه «قومیت» همپوشانی پیدا کند. در این فضا اهل سنت به‌ عنوان اقلیت مذهبی مورد توجه ویژه‌ای قرار گرفت تا با عنوان قربانی تبعیض(!) تبدیل به بخشی از نیروی میدانی براندازان شود. در این فضا یکی از کمیک‌ترین بخش‌های پروژه عیان شد و عبدالحمید به‌ عنوان جدی‌ترین و شناخته‌شده‌ترین شخص حامی طالبان در ایران، در جایگاه لیدری شورشی قرار گرفت که مدعی دفاع از حقوق زنان بود!
حاصل جمع این 3 شکاف که البته هنوز نیز در دستور کار است به دنبال تعریف 3 حاشیه در معرض تبعیض بود: زنان، اقوام و اقلیت مذهبی؛ 3 بخشی که باید همدیگر را تقویت می‌کردند و آتش آشوب خیابانی را روشن نگه می‌داشتند. در بیش از 4 دهه‌ای که از پیروزی انقلاب اسلامی ایران می‌گذرد، گروهک‌ها و جریان‌های مختلف با دست گذاشتن روی هرکدام از این 3 مؤلفه به دنبال ایجاد بحران سیاسی و امنیتی بوده‌اند اما پاییز 1401 فصلی بود که هر 3 مؤلفه با حمایت از سوی یک شبکه تنظیم‌گر خارجی همدیگر را پوشش می‌دادند. به همین خاطر زنان که عمدتا سوژه طبقه متوسطی شناخته می‌شدند در کنار سوژه قومیت و مذهب که تجزیه‌طلبان و تکفیری‌ها به سمت‌شان می‌رفتند قرار گرفت تا به صورت شبکه‌ای گزاره تبعیض را برجسته کنند.
* پاتک اصولی و خردمندانه در سیاست داخلی و خارجی
اگر به شکل اختصاری سرمایه‌گذاری روی این 3 بخش را به‌عنوان تک خارج‌نشینان در نظر بگیریم، به شکل آسان‌تری می‌شود به پاتکی داخلی در این بحران امنیتی توجه داشت.
الگوی کلان نظام در مواجهه با این 3 تله مبتنی بر جلوگیری از تقویت شکاف‌ها بود. تصور و سناریوی خارج‌نشینان از اقدامات موردی کشف حجاب در شهرهای بزرگ این بود که نظام را به برخورد شتابزده می‌رساند و در شرایطی که مساله درگذشت یک دختر جوان هنوز روی احساسات عمومی سوار است، یک نارضایتی گسترده‌تر و به شکل انباشته به وجود می‌آید.
با این حال سیاست‌گذاران و قانونگذاران مشی رفتاری و رویه قانونی خود را به سمتی بردند که از سویی در برابر قانون حجاب عقب‌نشینی نکنند و از سوی دیگر به سمت عکس‌العمل‌هایی که فضا را رادیکال کند حرکت نکنند. از سوی دیگر در مواجهه با خشم متدینینی که اقدامات ناهنجار صورت گرفته را برنمی‌تابیدند معطوف به تثبیت این گزاره بودند که مواجهه صحیح با موضوع حجاب مواجهه تنبیهی سخت نیست.
در مواجهه با تحرکات قومی و مذهبی نیز ضدانقلاب انتظار برخوردهایی را داشت که جنگ قومی و بویژه مذهبی را گریزناپذیر کند. با این حال بیشترین گزاره‌ای که از سوی نظام روی آن پافشاری شد مساله انسجام ملی و صیانت سرزمینی ایران بود. از قضا یکی از نقاط عطفی که بدنه همسو با آشوبگران را به تردید جدی انداخت دوگانه‌ای بود که در یک‌سوی آن براندازان خارج‌نشین حتی در کلام از حفظ تمامیت ارضی ایران استنکاف می‌ورزیدند و در سوی دیگر نظام جمهوری اسلامی که با تمام قوا حافظ تمامیت ارضی و انسجام سرزمینی ایران بود. در یک‌سو براندازانی بودند که هر المان مقوم هویت و یکپارچگی ملی ایران را بر نمی‌تافتند و حتی ورزشکاران ملی ایران را نیز آماج حمله قرار می‌دادند و در سوی دیگر جمهوری اسلامی بود که نمادی از «یک پرچم، یک کشور و یک ملت» به حساب می‌آمد. اعزام فرستاده ویژه رهبر انقلاب به استان سیستان‌وبلوچستان برای دلجویی از خانواده‌های عزادار که در نماز جمعه زاهدان عزیزان خود را از دست داده بودند، پیگیری جدی بحران آب در این منطقه، کلید خوردن پروژه‌های اقتصادی مثل راه‌آهن زاهدان و... از دیگر مواردی بود که در میدان عمل نیز نشان از برخورد خردمندانه در برابر نقشه جنگ داخلی داشت.
به سرچشمه خارجی تحرک‌های مذهبی و قومیتی نیز با دیپلماسی فعال پاسخ داده شد. ایران از روز نخست ناآرامی‌های غرب کشور، گروهک‌های تروریستی حاضر در اقلیم کردستان عراق را تحت فشار قرار داد. برخورد قاطع با این گروهک‌ها که نهایتا به توافق امنیتی با بغداد منتهی شد در نهایت این جریان‌ها را محدودتر از گذشته کرد. از سوی دیگر بهبود روابط با کشورهای حاشیه خلیج ‌فارس و از سرگیری مجدد رابطه تهران و ریاض باعث شد ضدانقلاب که سالیان سال از کیسه سعودی ارتزاق می‌کرد یکی از مهم‌ترین حامیان خود را از دست بدهد. این مساله بیش از همه در امکان محدود کردن جریان‌هایی خود را هویدا ساخت که سرمایه‌گذاری‌شان معطوف به شکاف‌های مذهبی بود.
* شیشه توهماتی که شکست
به حداکثر رساندن خطای‌ شناختی آشوبگران برای در میدان نگه‌داشتن بدنه‌ای که به دنبال ناامن‌سازی کشور بود تا جایی پیش رفت که بخشی از این بدنه دروغ‌های شاخداری همچون فرار مسؤولان به ونزوئلا، شکاف میان نیروهای نظامی و احتمال کودتای برخی نظامیان علیه جمهوری اسلامی و مواردی از این دست را هم باور کردند. در هفته‌های گذشته برخی چهره‌های شناخته شده در رسانه‌های فارسی‌زبان خارج کشور زبان به اعتراف گشودند و عملا به کذب بودن این اخبار اشاره کردند.
یقینا یکی از نکات برجسته در آشوب‌های سال گذشته میزان بی‌سابقه خطای ادراکی بود که این رسانه‌ها برای مخاطبان‌شان به وجود آوردند. تا جایی که بدون اشراف نسبت به این متغیر نمی‌توان رفتارهای از سر استیصال آشوبگران را در سنجه نقد و بررسی قرار داد. اهم کلیشه‌هایی را که در این جنگ ‌شناختی طرح می‌شد می‌توان در این موارد ذکر کرد.
الف- جمهوری اسلامی در یک انزوای بین‌المللی قرار گرفته است: بر اساس این کلیشه تمام دولت‌های غربی با قطع رابطه با تهران منتظر پیروزی انقلابی بودند که ضدانقلاب خارج‌نشین از مهم‌ترین بازیگرانش به حساب می‌آمد. تکرار دائمی این گزاره اما جایی تبدیل به برگ رسوایی براندازان شد که با آرام شدن تدریجی خیابان‌ها، نه‌تنها دولت‌های غربی روابط مرسوم دیپلماتیک را با تهران از سر گرفتند که طرد و محدودیت ضدانقلاب را نیز در دستور کار قرار دادند. تحت فشار قرار دادن آلبانی که منجر به ماجرای ورود پلیس این کشور به کمپ «اشرف ۳» و تهدید منافقین و ارسال برخی تجهیزات آنها به ایران شد، مبادله زندانی با آمریکا، آزادسازی منابع بلوکه شده ایران در کره‌جنوبی، آزادی اسدالله اسدی، برقراری روابط با عربستان و برخی دیگر از کشورهای منطقه، حضور بی‌حاشیه رئیس‌جمهور در سازمان ملل، برقراری تماس‌های دیپلماتیک با دولت‌های اروپایی، طرد ضمنی مسیح علینژاد از سوی دولت آمریکا، فعال شدن واسطه‌ها برای تبادل پیام مذاکراتی میان ایران و آمریکا، عضویت در بریکس به عنوان یکی از مهم‌ترین دستاوردهای سیاست خارجی کشور و ده‌ها مورد مشابه دیگر در کمتر از 6 ماه گذشته نشان از عمق توهمی داشت که ضدانقلاب در آن دست و پا می‌زد. جریانات بی‌هویتی که یک سال پیش مدعی پلمب شدن سفارتخانه‌های ایران بودند، اکنون شاهدند با به سنگ اصابت کردن تیرشان، تبدیل به مهره کم اعتبار و سوخته‌ای برای دولت‌های غربی شده‌اند.
ب- پایگاه مردمی نظام جمهوری اسلامی از بین رفته و مردم دیگر تمایلی به دینداری ندارند: بر اساس این کلیشه نظام فاقد هرگونه حامی است و توانایی بسیج عمومی در دفاع از خود را ندارد، از سوی دیگر با عدم تمایل مردم به دین و شریعت، عملا گفتمان دینی انقلاب اسلامی نیز وجاهت خود را در جامعه از دست داده است. این کلیشه که تاثیر زیادی در ایجاد توهم سهل‌الوصول بودن براندازی داشت، در ماه‌های نخست آشوب‌ها بارها از سوی چهره‌های خارج از کشور و رسانه‌های ضدانقلاب تکرار می‌شد. با این حال 22 بهمن 1401 به گواه تمام مستندات یکی از کم‌سابقه‌ترین راهپیمایی‌های تاریخ انقلاب به حساب می‌آمد؛ حضوری که نشان از پایگاه عظیم حامیان انقلاب اسلامی داشت. تکرار حضور این جمعیت در نماز عید سعید فطر، جشن میلیونی غدیر در سراسر کشور، مراسم اربعین حسینی در کربلا و... مثال نقض غیرقابل تردیدی بر گزاره تهی شدن فضای اجتماعی و سیاسی کشور از گفتمان دینی بود.
* ایران پساآشوب 1401
اما با شکست پروژه آشوب و جنگ داخلی در پاییز 1401 چه مولفه‌هایی برجسته شد؟
1- پادشاه براندازی لخت است: در آشوب 1401 برای نخستین‌بار با هدایت غرب یک ائتلاف کامل از ضدانقلاب شکل گرفت؛ ائتلافی که در آن سلطنت‌طلب، مدعی لیبرال - دموکراسی، تجزیه‌طلب و... در کنار هم قرار گرفتند تا ظرفیت حداکثری براندازان را عیان کنند. در این مسیر نیز رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور عملیات تبلیغی گسترده‌ای برای منجی‌سازی از برخی چهره‌ها همچون فرزند شاه مخلوع را در دستور کار قرار دادند. ائتلافی که شاهزاده، سلبریتی، تروریست و... را در یک قاب نشانده بود، بسیار سریع‌تر از هر پیش‌بینی  بدبینانه‌ای، خالی بودن دست مدعیان براندازی را نمایان کرد. مردم با چشمان خود دیدند برجسته‌ترین چهره‌های مدعی براندازی نه ادراکی از واقعیات دارند، نه اختیاری در برابر دولت‌های بیگانه و نه حتی آنقدر سیاست‌ورزی دارند که به دعوت تحقیرآمیز صهیونیست‌ها نه بگویند. عیان شدن وزن پهلوان پنبه‌ای اپوزیسیون بیش از هر وجه دیگری در شکست آشوب 1401 به براندازان ضربه زد.
2- توطئه، توهم نیست: حوادث یک سال گذشته یکی از باورهای غلط موجود در جامعه را بی‌اعتبار کرد. اگر تا قبل از پاییز 1401 کسی حرف از ایده تجزیه سرزمینی ایران می‌زد، بسیاری آن را یک توهم می‌پنداشتند. حوادث پارسال اما برای لایه‌های معترضی که فاصله زیادی نیز با نظام دارند، این واقعیت را عیان کرد که توطئه تجزیه ایران نه یک توهم؛ که از قضا یک سناریوی برنامه‌ریزی شده است. مولفه امنیت که بسیاری معتقد بودند به خودی خود حفظ می‌شود در پس حوادث سال گذشته تبدیل به یک موضوع عینی شد. مرجعیت یافتن گروه‌هایی که عملا نتیجه نسخه تجویزی‌شان برای ایران همچون نسخه منافقین در خرداد 60 و مخالفان دولت سوریه در دهه90 بود، پرده از رخسار خونخوار ضدانقلاب کنار زد. یقینا در ایران پساآشوب 1401 راحت‌تر می‌توان از مولفه امنیت و ضرورت آن در پس هر اقدامی سخن گفت.
3- نظام اسلامی، پاسدار دینداری مردم است: در سال‌های اخیر برخی جریانات به ظاهر دینی نیز همراستا با ضدانقلاب با ارائه یک روایت سکولار از دینداری سعی داشتند این تصویر را تثبیت کنند که بدون قانونگذاری شریعت‌محور، دینداری آسان‌تر است. با این حال عیان شدن وجه ضددینی براندازانی که مدعی تساهل مذهبی هستند، این واقعیت را هویدا کرد که نظام اسلامی، پاسدار اصلی دینداری مردم در برابر جریاناتی است که با هر نماد و نشان دینی سر ناسازگاری و جنگ دارند. کمپین‌های ضدانقلاب علیه ماه محرم، تشویق به توهین به مقدسات دینی، هجمه به بانوان محجبه و مصادیقی از این دست میزان بی‌اعتباری این قرائت سکولار را عیان کرد.

Page Generated in 0/0062 sec