printlogo


کد خبر: 268644تاریخ: 1402/7/16 00:00
گفت‌و‌گو با حجت‌الاسلام سیدجواد بهشتی درباره۵۰ سال همراهی و رفاقت با معلم دوست‌داشتنی قرآن استاد محسن قرائتی
تبلیغ شیرین

اشکان صدیق: اگر می‌خواهید از زندگی شخصی و اجتماعی حجت‌الاسلام‌والمسلمین استاد محسن قرائتی بدانید، بهترین شخص برای نیل به این هدف حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدجواد بهشتی است. قدیمی‌ترین و نزدیک‌ترین دوست معلم پنجاه و اندی ساله قرآن، در مصاحبه با ما از زندگی ایشان مطالبی را بیان کرد که شاید از هیچ جای دیگر نمی‌شد فهمید. حاج آقای بهشتی از اخلاص و سوز و گداز زیاد حاج آقا قرائتی در راه ترویج قرآن و معارف اهل بیت در بین مردم و حوزویان و دانشگاهیان گفت و موتور محرک او در این کار را همین دردمندی نسبت به کتاب خدا دانست. شوخ‌طبعی معلم «درس‌هایی از قرآن» که برای همه مردم عیان است و همچنین رفتار خوب و پسندیده ایشان باعث شد هزاران جوان و نوجوان جذب معارف دینی و قرآنی شوند. آنچه در پی می‌آید مصاحبه ما با حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدجواد بهشتی همکار و دوست 50 ساله حجت‌الاسلام‌والمسلمین محسن قرائتی است که تقدیم شما خوانندگان می‌شود.
* جناب حجت‌الاسلام بهشتی! بنده از حاج آقای قرائتی شنیدم که قدیمی‌ترین و نزدیک‌ترین دوست ایشان در طول سال‌های عمرشان شما هستید. برای شروع مصاحبه از این رفاقت قدیمی و نحوه آشنایی‌تان با آقای قرائتی بفرمایید.
خیلی سال پیش وقتی من 12 سال داشتم و دانش‌آموز دبیرستانی بودم، آقای قرائتی در سفری که به کاشان داشت جلسه‌هایی را با بچه‌های محل در منزل آنها با تعداد بسیار محدود شروع کرد که من یکی از آن بچه‌ها بودم؛ شاید سال 1350- 1349، یعنی 53 سال است این آشنایی و رفاقت وجود دارد. ایشان جمعه‌ها عصر از قم می‌آمد و این جلسه که جمعیتش رو به افزایش و سیار بود، برگزار می‌شد. 
شاید 5 سال این جلسه‌ها ادامه داشت و بیشتر از 200 جلسه برگزار شد. من تحت تاثیر همین جلسات و حضور آقای قرائتی طلبه شدم و بعد از طلبه شدنم انقلاب اسلامی پیروز شد. بعد از پیروزی انقلاب سفرهای حاج آقا قرائتی به استان‌ها شروع شد و بعد آرام آرام بنده همکار ایشان شدم و در کارها به ایشان کمک می‌کردم. من سلیقه و ذائقه ایشان را می‌دانستم و ایشان هم انتخاب‌های مرا می‌پسندید. این همکاری در قم هم ادامه داشت و سپس ایشان به تلویزیون آمد و به همکاری در تلویزیون ادامه دادیم.  ایشان طی این سال‌ها ستادهای مختلفی را تشکیل داده، از جمله ستاد اقامه نماز، ستاد تبلیغ چهره به چهره، ستاد زکات، ستاد تفسیر و ستاد امر به معروف و نهی از منکر (بعدها به آیت‌الله جنتی سپرده شد) که در این ستادها بنده کنار ایشان بودم. 
* در این سال‌های طولانی که همکار و کنار آقای قرائتی بودید، دغدغه‌مندی و دردمندی ایشان نسبت به دین و مذهب؛ بویژه درباره مهجوریت قرآن را چطور می‌دیدید؟ 
حدیثی از امام پنجم است که می‌فرماید عاقل کسی است که خوب را از خوب‌تر و بد را از بدتر تشخیص دهد. فکر می‌کنم یکی از الطاف الهی به ایشان تشخیص اولویت است، دعواهای ما مدیران، مسؤولان و صاحب‌نظران، بیشتر بر سر تشخیص اولویت‌هاست. یک مدیری مساله‌ای را اولویت می‌داند و نفر بعدی که می‌آید مساله دیگری را اولویت می‌داند. آقای قرائتی روی موضوعاتی دست گذاشته که مغفول مانده و نخستین موضوع قرآن است. کلاس ایشان جوهره قرآنی داشت، با اینکه آن وقت‌ها مرسوم نبود و سبک‌های دیگری وجود داشت. در کلاسی که با بچه‌ها داشت کنار تخته سبز 5 کلمه می‌نوشت و هر  جلسه یک مساله فقهی، یک مساله عقیدتی، یک قصه، یک مساله اخلاقی و یک شعار بیان می‌کرد. 
یعنی 50 دقیقه را به 5 قسمت تقسیم می‌کرد چون اندیشه‌اش این بود که بچه‌ها نیازهای متنوعی دارند، پس ما در هر جلسه‌ای باید به هر یک از آن نیازها توجه کنیم. مهم این بود که همه این 5 قسمت رنگ قرآنی داشت؛ مثلا ایشان وقتی می‌خواست مساله‌ای بگوید، می‌گشت و یک آیه قرآن که به آن مساله مربوط می‌شد را اول می‌گفت و بعد از آن مساله فقهی را مطرح می‌کرد. یا می‌خواست مساله عقیدتی بگوید، کتاب‌های اصول عقاید بود ولی ایشان عقاید متفاوتی را که اسکلت‌بندی آن قرآنی بود بیان می‌کرد. یا اخلاق می‌خواست بگوید، از قرآن می‌گفت. یا قصه می‌خواست بگوید، قصه قرآنی می‌گفت. یا یک شعاری را می‌خواست بگوید که بچه‌ها تکرار کنند، یک آیه موزون را بیان می‌کرد.  
چنین محتوای تبلیغی‌ای با این سبک که اسکلت آن قرآنی باشد، سابقه نداشت. ایشان از کاشان به قم و از قم به تبریز، شیراز، خوزستان، اصفهان و مشهد  می‌رفت و  همه جا هم با استقبال روبه‌رو می‌شد. یک دلیل این استقبال همین گرایش به قرآن بود؛ سند بالادستی مسلمانان. 
وقتی هم به تلویزیون آمد و اسم برنامه‌های خود را «درس‌هایی از  قرآن» گذاشت همین رویه را پیش گرفت. ملت ایران در این 4 دهه نخستین کلمه‌ای که از آقای قرائتی به ذهن‌شان می‌رسد، همین قرآن است. بعد هم به حوزه‌های علمیه رفت و با سوز و گداز و ناله با مراجع تقلید طرح بحث کرد که قرآن غریب، مظلوم و مهجور است و خوشبختانه هم در حوزه‌ها و هم در میان  دانشگاهیان و فرهنگیان تأثیر داشت. این نبود جز همان دغدغه‌مندی و سوز و دردمندی‌ای که شما گفتید، چون گاهی انسان مساله‌ای را می‌گوید اما با بی‌اعتنایی روبه‌رو می‌شود ولی اگر سوز داشته باشد بارها آن را مطرح می‌کند؛ مستقیم و غیرمستقیم می‌گوید و  حتی گریه می‌کند و نعره می‌زند و آنگاه اثرگذار می‌شود. اینها در آقای قرائتی بود که من مشاهده کردم و در یک کلمه همان دغدغه‌مندی و سوز ایشان نسبت به این موضوع است. 
* در رابطه با همین سوز و گداز حاج آقا نسبت به مهجوریت قرآن کریم، ما در ویدئوهای مختلف می‌دیدیم بعضا ایشان با طلبه‌های جوانی که قرآن را در حاشیه دروس و مطالعات خود قرار داده بودند با حالت عتاب‌آمیز صحبت می‌کرد که چرا قرآن را مهجور و منزوی کردید؟ 
بله! من بسیار از این صحنه‌ها دیده‌ام. ببینید! کسی که می‌خواهد تحول ایجاد کند باید عتاب کند، پیامبران که می‌خواستند تحول ایجاد کنند بخش مهمی از کارهای‌شان همین انذار یا هشدار یا تکان دادن و نعره کشیدن و فریاد زدن است. انذار حتی از کلمه تبشیر در قرآن بیشتر به کار رفته و این به خاطر ایجاد تحول است. یک جامعه وقتی به سمت تغییر و تحول پیش می‌رود که این عتاب‌ها و انذارها باشد. آقای قرائتی برای اینکه این سبک گذشته را تغییر دهد و جامعه را به سمت قرآن‌محوری حرکت دهد خیلی باید کار می‌کرد که با مقاومت روبه‌رو می‌شد. مثلا اصل در شهریه گرفتن یا پیشرفت‌‌های حوزوی در خواندن فقه و اصول بود ولی آقای قرائتی می‌خواست قرآن را در پیشانی و اولویت کار حوزه قرار دهد، البته دروس فقه و اصول هم ضروری و لازم هستند ولی خب قرآن کتاب اول دین است. حرف زدنش آسان است ولی به کرسی نشاندن این حرف خیلی انرژی می‌خواهد. ما فکر می‌کنیم که به خاطر اخلاص ایشان بود اگرنه خیلی وقت‌ها به خاطر تندی ایشان، جا داشت که دیگران مقابله‌به‌مثل و پرخاش کنند، ولی چون می‌دانستند نیت ایشان پاک است سکوت می‌کردند. ایشان در مجامع دیگر هم باز با همین تندی صحبت می‌کنند که شما کتاب خالق را فراموش کردید و سراغ کتاب مخلوق رفتید. چه عیبی دارد از روز اول که صرف می‌خوانید به جای ضرب زید عمرا، بگویید ضرب‌الله مثلا. تمرین‌های سال اول طلبگی را با قرآن بیامیزید. یا علوم دیگری که طلبه‌ها سال‌های بعد می‌خوانند مثل معانی و بیان، به جای اشعار خرافی زمان  جاهلیت، آیات قرآن را جزو مثال‌های خود قرار دهید. ایشان خیلی اینها را تکرار می‌کرد؛ دفعات اول که طرح می‌کرد خیلی از اساتید دلخور می‌شدند ولی آرام آرام برخی منعطف می‌شدند و می‌گفتند راست می‌گوید، درست است چند صد سال است که با این سبک جلو آمدیم ولی چه ایرادی دارد از همان سال‌های اول طلبگی مثال‌ها و تمرین‌ها قرآنی باشد و یک طلبه سال پنجمی با چند صد آیه قرآن انس گرفته باشد. 
* شهید مطهری نقل می‌کند آقای خویی پس از آنکه درس تفسیر قرآن خود را شروع کرد با فشار زیادی از جانب طلاب و روحانیون مواجه شد و بسیاری از شاگردان در درس تفسیر ایشان شرکت نمی‌کردند که بعد از مدتی درس تفسیر را تعطیل کرد و  درباره علامه طباطبایی که درس تفسیر می‌گفت فرموده بود ایشان خود را تضحیه (قربانی) کرده است.  اوضاع مهجوریت قرآن در حوزه این گونه بوده است. آقای قرائتی در طول این سال‌ها مثل علمای پیشین طبعا با فشارهای زیادی مواجه شده‌اند؛ روش مقابله ایشان با این فشارها چه بود؟
ایشان مقاومت و به آن رفتارها بی‌اعتنایی کرد. حتی سر درس مراجع که شاید هم شنیده باشید از جمله درس آقای وحید، مکارم‌شیرازی و مقام معظم رهبری و مراجع دیگر، به خاطر صراحت لهجه‌ و نیت صافی که دارد، مراجع به او اجازه می‌دادند که قبل از درس خارج چند دقیقه‌ای طرح موضوع کند و ایشان هم با کمال صراحت به مرجع تقلید پیشنهاد داد که شما 5 روز درس خارج می‌دهید، یک روز قرآن بیان کنید یا یکی از روزهای خود را به قرآن اختصاص دهید و همین تأثیر داشته و نشان می‌دهد که آقای قرائتی در طرح این موضوع موفق بوده است. ممکن است موفقیت ایشان در برخی مواقع کمتر یا بیشتر بوده است اما ایشان در این موضوع سماجت داشت و به طعنه‌هایی که می‌زدند بی‌اعتنایی می‌کرد و با تکرار  و اصرار این مسیر را تاکنون پیش آمده است. 
* درباره تعامل ایشان در سال‌های قدیم که انرژی بیشتری داشت و همچنین شوخ‌طبعی‌شان مخصوصا با جوانان و مردم، اگر خاطره‌ای دارید بفرمایید؟
حدیثی از امام هفتم هست که بسیاری هم آن را شنیده‌اند اما نکته‌ای که در این حدیث بسیار مهم است اینکه امام هفتم فرمودند تلاش کنید وقت خود را به 4 قسمت تقسیم کنید؛ یک قسمت برای مناجات با خدا، یک قسمت برای تأمین معاش، یک قسمت برای ارتباط با افراد مطمئن و قسمتی دیگر برای لذت‌های حلال. امام هفتم فرمودند با این قسمت چهارم است که آن 3 بخش اول، دوم و سوم سامان پیدا می‌کند. آقای قرائتی بعد از خدا بیشترین کسی را که می‌شناسد من هستم، ایشان بسیار پرکار است. در سال‌های اولی که ما به تهران آمدیم، یک سال تمام فقط با یک روز تعطیلی کار کردیم و آن هم روز عاشورا بود. همه جمعه‌ها کار می‌کردیم و چیزی به نام تعطیلی پنجشنبه و جمعه نداشتیم. بسیاری از روزها از اذان صبح تا پایان شب کار می‌کردیم. کسی که می‌خواهد اینقدر کار کند باید انرژی داشته باشد و این را با شوخ‌طبعی و خوش‌رویی می‌گذراند. این شوخ‌طبعی چه در محیط محدودی که کار پژوهشی می‌کردیم یا در محیط تبلیغ همراه ایشان بود، یا در محیط‌های ورزشی؛ ایشان آن زمان پینگ‌پنگ، والیبال و شنا بازی می‌کرد و از اینها که لذت‌های حلالی است برای کار اصلی انرژی می‌گرفت و انرژی هم می‌داد که بخشی از این روحیه خدادادی است و بخش زیادی را هم می‌توانیم اقتباس کنیم. بعضی از استان‌ها که ایشان سفر می‌رفت، آنقدر پی‌درپی کلاس و سخنرانی داشت که آخر کارش به بیمارستان و سرم کشیده می‌شد. یعنی کار شاق خیلی پرحجمی داشت. این همه کار انجام نمی‌شود مگر اینکه با شوخ‌طبعی آمیخته شود. کلیپ‌های بسیاری از شوخ‌طبعی‌های ایشان منتشر شده است. 
من یک زمانی می‌خواستم از سال‌های اولی که ایشان برنامه‌هایش ضبط شده، شوخ‌طبعی‌هایش را استخراج کنم که خود یک کتابی است. چند سال پیش بود که بزرگداشتی برایش گرفتند و خبرنگار از ایشان پرسید آرزویی‌ داری که در عمرت به آن نرسیده باشی، گفت 2 آرزو دارم؛ یکی اینکه سایت خنده حلال راه‌اندازی کنم و دیگر اینکه یک حرکتی برای ازدواج جوانان کنم. اینها آرزوهایی است که وقت نشد به آنها برسم که هر 2 در جهان امروز ضروری است. مخالفان و دشمنان ما برای آن سرمایه‌گذاری می‌کنند و میلیون‌ها هوادار برای خود جذب می‌کنند ولی ما مذهبی‌ها متأسفانه اینچنین نیستیم. آقای قرائتی را که برداریم، دیگر نفر دوم و سوم را به سختی پیدا می‌کنیم. بسیار فکر کردیم که این خلأ را جبران کنیم و نیرو بسازیم که ضمن مراعات چارچوب‌ها و خط قرمزها، خوشمزگی‌ها در تعامل کلامی و رفتاری باشد که خیلی از خلق تنگی‌ها را از بین می‌برد، حتی در مباحثات وقتی این خوشمزگی‌ها هست رنجیدگی خاطر کمتر می‌شود. این میدانی است که شاید آقای قرائتی در این میدان منحصربه‌فرد باشد. 
* در صحبت‌های‌تان به موضوع اخلاص و معنویت حاج آقا قرائتی اشاره کردید؛ ممنون می‌شوم در این رابطه بیشتر توضیح دهید. 
اخلاص را بخواهم ملموس بگویم، نقطه مقابل آن، توقع است؛ یعنی ما برای چه یک کاری را انجام می‌دهیم، یک انگیزه‌ای داریم. آقای قرائتی یک کتاب گمنام دارد که کمتر کسی از آن خبر دارد و شاید یک نوبت چاپ شده است. اسم این کتاب «عوامل ایجاد و تقویت انگیزه» است. ما الان در خیلی از رشته‌ها فقر انگیزه داریم. منطقیون می‌گویند انسان وقتی می‌خواهد برای کاری اقدام کند، یکی از 2 عامل او را به حرکت وامی‌دارد که آن جلب منفعت یا دفع ضرر است. من می‌دانم که اداره بیایم چنین پولی به من می‌دهند یا چنین نفعی برایم دارد. انبیا را خداوند  چنین معرفی می‌کند که آنها از مردم توقع مالی نداشتند و معنای این کلمه‌ای به نام «اخلاص» می‌شود. یعنی وقتی از مردم انتظار مالی نیست، یک پشتوانه دیگری باعث می‌شود که آن کار را انجام دهد و آن خداست. «قُل لا أَسأَلُکُم عَلَیهِ أَجرًا»؛ خداوند به پیامبر می‌فرماید علنی بگو که من اجر نمی‌خواهم و به دنبال پول و منافع، شما نیستم. من تمام قصدم خداست. حال به نسبتی در کسی باید این اخلاص باشد یعنی بی‌توقعی از خلق در زندگی آقای قرائتی هم زیاد به چشم می‌خورد. یک وقتی از ایشان پرسیدم 5 سالی که شما از قم پول می‌دادید و به کاشان می‌آمدید و برای بچه‌ها جلسه می‌گذاشتید، چقدر به شما پول دادند، جواب داد که در آن 5 سال احدی به من ریالی نداد. 
کسی که خود اهل کار است، معنای این را می‌فهمد. چند جلسه بدون چشمداشت، طبیعی است اما چند ماه و چند سال کسی با پول خود این کار را انجام می‌دهد؛ باید یک انگیزه دیگری او را به حرکت بیندازد. 
یک کارخانه‌داری به نهضت سوادآموزی آمده بود، ایشان از برنامه تلویزیونی «درس‌هایی از قرآن» خوشش آمده بود، به آقای قرائتی گفت من باغی در کرج دارم - که در دهه 60،  17 میلیون تومان ارزش داشت - می‌خواهم بدون سر و صدا به شما بدهم، آقای قرائتی گفت شما خمس می‌دهید، گفت بلد نیستم. ایشان را با خمس آشنا کرد، ایشان محاسبه کرد و به خانه یکی از مراجع رفت و خمس را داد. بعد از چند وقت دوباره آمد و گفت من از شما خیلی خوشم آمده، خمس را دادم و این باغ را می‌خواهم به شما بدهم. آقای قرائتی گفت شما چه می‌دانی که من چه کسی هستم و حتی اگر خوب باشم چه می‌دانی که فردا چه خواهد شد، یک کاری کن که پشیمانی نداشته باشی. من در این جلسه شاهد بودم. آن مرد گفت چه کار کنم، حاج ‌آقا گفت وقف کن که پشیمانی ندارد. وقف آموزش و پرورش و برای بچه‌ها وقف کن؛ الان سال‌هاست، شاید 3 دهه است ساختمان‌هایی در آن باغ ساختند و یکی از مراکز تربیت معلم آموزش‌و‌پرورش است. ما 50 سال است که با هم هستیم و ایشان از این نمونه‌ها کم ندارد و اخلاص را به صورت ملموس در ایشان دیده‌ام. در یک میدان‌هایی انسان‌ها آزموده می‌شوند که برای خداست یا برای رسیدن به دنیاست. 
* دلیل توفیقات آقای قرائتی به نظر شما چیست؟
مهم‌ترین صفت ایشان را سوز می‌دانم. خاطره هم از ایشان نقل می‌کنم. ایشان می‌گفت در دهه 60 برای بازدید و برای موضوع نهضت سوادآموزی به کشور کره رفتیم. یک روز از روی شوخی پرسیدم اینجا آثار باستانی ندارد، گفتند فردا شما را می‌بریم. فردا ما را از شهر بیرون بردند. بیرون شهر یک درخت سوخته‌ای بود که آنجا پیاده شدیم. دیدیم که پشت سر هم مینی‌بوس و اتوبوس دانش‌آموز و دانشجو می‌آید و ادای احترام می‌کنند. گفتم آثار باستانی؟ گفتند همین درخت است. گفتند در این کشور چند دهه پیش جنگی رخ داده، سربازان کره‌ای در کنار این درخت بودند و دشمن خمپاره‌ای می‌زند که به وسط این درخت می‌خورد و سربازان سالم می‌مانند، الان اسمش را گذاشته‌اند درخت مقدس، درخت سوخته که این جوانان نسوزند. این سوزی که در انبیا بوده بزرگ‌ترین شاخصه‌ای است که در آقای قرائتی هم وجود دارد، با اینکه ایشان در حال حاضر خیلی شکسته شده اما همچنان دلواپس نسل نو، قرآن و انقلاب است و این بسیار ستودنی است.

 


Page Generated in 0/0069 sec