شیدا اسلامی: در روزهای گذشته «توفان الاقصی» در صحنه رسانه هم توفان بزرگی به وجود آورده و توجه همگان را به لزوم تولید محتوا درباره فلسطین و موضوعات مرتبطش جلب کرده؛ اتفاقی که هر سال در مناسبت روز جهانی قدس یا مقاطع مختلف تحولات در این سرزمین پررنج و خون، تکرار میشود و رسانهها به منزله تکلیفی هر ساله و تکراری، شروع به مرور چندباره محصولات فرهنگی از جمله فیلمها، سریالها، مستندها و... با موضوع آرمان قدس میکنند و از آن میگذرند. اما این بار وسعت و امواج قدرتمند ماجرا در قلب غرب آسیای همیشه آبستن حادثه، به حدی است که لازم مینماید دغدغهمندان و مسؤولان فرهنگی جهان اسلام -بویژه کشورمان - در عرصه سینما و تلویزیون، توجهی بیش از پیش و سازمانیافتهتر از هر زمان دیگری به این خلأ رسانهای کنند و طرحی نو در این تابلوی سراسر حماسه و مظلومیت درافکنند.
همین که هنوز هم که هنوز است، از نگاه قاطبه دوستداران مقاومت فلسطین در همین کشور خودمان، «بازمانده» بهترین و اثرگذارترین اثر ایرانی درباره فلسطین محسوب میشود، کافی است به فقر و عدم غنای اغلب آثار مشابهش متوجهمان کند. بررسی وجوه ماندگاری «بازمانده» شاید یکی از راههای یافتن نقاط قوت و ضعف آثار این حوزه و گونهای مهندسی معکوس برای دستیافتن به مؤلفههایی نزدیک به هدف در حوزه فرم و محتوای آثار داستانی با موضوع فلسطین باشد. «بازمانده» که اثر به یادماندنی کارگردان فقید سینمای ایران، زندهیاد سیفالله داد است، برداشتی آزاد بود از یکی از قصههای کوتاه غسان کنفانی با عنوان «بازگشت به حیفا» که «داد»، خط داستانی «بازمانده» را از آن قصه گرفته بود. نکته جالب اما این بود که در داستان «بازگشت به حیفا» که قصه تلخ و ناگواری است، کنفانی نسلهای گذشته فلسطین را سرزنش میکرد که چرا مقابل اشغالگران نایستادهاند و به نوعی نسلهای گذشته را به مثابه شریک جرم اشغالگران نشان میداد. سیفالله داد اما دقیقا خلاف جهت شنا کرد و با اینکه ایده مرکزی و خط شروع داستان را که جاماندن یک کودک در خانه در زمان حمله صهیونیستها بود، از داستان غسان کنفانی وام گرفته بود، 2 کار توأمان انجام داد که با مضمون قصه نویسنده عرب تفاوت داشت.
نخست اینکه او نسلهای گذشته فلسطین را محافظان آرمان رهایی و بازگشت به سرزمین مادری ترسیم کرد. صفیه در «بازمانده» تمام هستیاش را کف دست گرفته تا آرمانی به نام فلسطین رها از اشغالگری و ستم صهیونیستها را به فرحان کوچک منتقل کند. در واقع، اگر صفیه نباشد، فرحانی هم نخواهد بود. از سوی دیگر، او در سراسر این اثر، آینده فلسطین را در وجود نسلهای آینده و نوزادانی که روزی به سرمایههای ارزشمند مقاومت فلسطین تبدیل میشوند، نمایاند. پرواضح است غفلت از هرکدام از این دو وجه مهم و سرنوشتساز تأثیر خودش را در منظومه اثر میگذاشت؛ بویژه که «داد» در شخصیتپردازی صفیه عوامل و عناصر دینی را در کنار حس وطنپرستی و وطنپرستی را در کنار روحیه و رفتار و عواطف زن شرقی در لایه اول، زن عرب در لایه بعدی و از همه مهمتر، زن فلسطینی در لایه عمیقتر به کار گرفت و بدینگونه، سیمایی واقعی، باورپذیر و پرجزئیات از یک زن فلسطینی به نمایش گذاشت.
سیفالله داد جایی گفته بود: «میخواستم آخرین سکانس فیلم پیام روشنی داشته باشد. وقتی صفیه با کودک میخواهد خودش را از قطار پرتاب کند، چه باید بگوید. آن شب رفتم زینبیه. در ذهنم درخشید: صفیه آیهالکرسی را میخواند. خداوندی که حی و قیوم است. صفیه با کودک خودش را پرتاب میکند...». اینکه این وجه از شخصیتپردازی صفیه و دیگر رفتارهای مبتنی بر فرهنگ یک زن میانسال فلسطینی از فیلم بیرون نمیزند و شعاری نمیشود، تکیه به هنر و توانمندی سازندهاش داشت.
یکی دیگر از عوامل موفقیت «بازمانده» انتخاب لوکیشن مناسب آن بود. این اثر در سوریه ساخته شد و بافت اصیل معماری و شهرسازی عربی را در خود داشت. شاید اگر «داد» و منوچهر محمدی (تهیهکننده) مثل برخی همگنانشان به جای یک محیط عربی اصیل، فیلمشان را در محلی فاقد هویتهای بومی میساختند و آن را در ارمنستان و ترکیه و... فیلمبرداری میکردند، از صمیمیت و دلنشینی فیلم کاسته میشد.
«بازمانده» از یک منظر دیگر، فاقد نشانههای افراطی، مطالعهنشده و سادهانگارانه از شخصیتپردازیهای معمول از دشمن صهیونیستی بود. «داد» در پی آن نبود دشمنان را موجوداتی احمق و مضحک نشان دهد. فیلم در عین روایت مبارزه با صهیونیستها، از شعارزدگی به دور میماند؛ اتفاقی که 2 ارزش همزمان را در دل خود دارد: هم در درون خود موفق ظاهر میشود و هم در شرایطی که عمده فیلمسازان ما حتی تصور پرداختن به موضوعاتی مثل فلسطین را مساوی با کارهای شعاری و غلتیدن در ورطه آثار گلدرشت و نچسب میدانند و میدانستند، دست پر سازندهاش را در تجهیز به عواملی نشان میدهد که کار را به متن واقعیت فلسطین نزدیک و از کلیشهای شدن دور میکند. این در حالی است که در سینمای امروز غرب، اساسا موضوعات و دغدغههای سیاسی و راهبردی جایگاه ویژه خودشان را دارند و هنرمندان نهتنها ترسی از مخاطبگریزی آثار اینچنینیشان ندارند که برخی از آنها چون «فهرست شیندلر» و... (فارغ از مضمونشان) تبدیل به آثاری مهم در تاریخ سینما شدهاند. از این رو، خلق اثری چون «بازمانده» در جرأتزایی و توانافزایی هنرمندان برای تولید آثاری از این دست نیز اثرگذار است.
«بازمانده» از جهات دیگر هم میتواند الگوی تولید اثر درباره مساله قدس شریف باشد. نقش اول «بازمانده» یک زن میانسال با چهره و گریمی بسیار معمولی است. داستان جز ابتدای آنکه گذری کوتاه به ارتباط عاطفی سعید و همسرش دارد، تلاشی برای نمایش رمانس عشاق فلسطینی که مستقیم یا غیرمستقیم در اثر کنش صهیونیستها از هم جدا میافتند یا... ندارد. در واقع، موتور محرک درونی داستان این اثر عشق و امید بیشائبه به آینده و دغدغه برای نجات و بازگرداندن میراث فلسطین به صاحبان اصلی آن است. البته منکر آن نباید بود که عشق هم میتواند داستان و کشمکشهای جذابی با مضمون مبارزه برای هدف مقدس را بیافریند اما همین که اثری بدون این عنصر بسیار مهم و مورد توجه فیلمسازان، جذاب باشد و در عین حال درونمایه سیاسیاش را هم حفظ کند، نشانگر توانمندی خالق آن است و میتواند درسآموز باشد.
از یک نقطهنظر دیگر باید به این نکته هم اشاره کرد که سیفالله داد برخلاف برخی همکسوتهایش، در «بازمانده» نه از حیث انتخاب بازیگر و نه از حیث هدایتشان، مقهور و مرعوب کار بازیگران خارجی نشد و بازیگران را در خدمت اثر قرار داد، نه اثر را در خدمت بازیگران؛ آسیب مهمی که کیفیت بسیاری از آثار امروز نمایشی را تحتالشعاع خود قرار داده و در نخستین برخورد، دست سازنده را برای مخاطب رو میکند.
مرور ابعاد مختلف ماندگاری اثری چون «بازمانده» وقتی ارزشمندتر میشود که بدانیم حالا در این روزهای سخت و خونین غزه و فلسطین عزیز، ایمان و امید به تحقق وعده الهی بر پیروزی حق بر باطل، روشنتر و نمایانتر از هر زمان دیگر است و وظیفه فیلمسازان و هنرمندان سینما و تلویزیون برای یافتن و خلق داستانهایی جذاب از این مبارزه بزرگ، سنگینتر از گذشته است که هنر مؤثرترین، زندهترین و ماندنیترین محمل انتقال تجربههای بشری در بستر تاریخ است.