انتشارات سوره مهر با آغاز فصل پاییز در حال برگزاری پویش ترویجی کتاب «پاییز آمد» اثر گلستان جعفریان است؛ کتابی که یکی از پرفروشهای چند سال اخیر حوزه دفاعمقدس بود.
کتاب «پاییز آمد» درباره زندگی فخرالسادات موسوی است. خواننده در ابتدای کتاب گمان میبرد قرار است در پیچ و خمهای زندگی همراه این زن شود و گوشهای از مشقتهایش را بهدوش بکشد اما با خواندن نیمی از کتاب متوجه میشود راوی در پشت دوره کردن خاطرات کودکی و روایت نحوه زندگی و حتی آشنایی با طرز فکر مادر خانواده (لعیا)، دلیلی ندارد جز اینکه بستر را برای وارد کردن شخصیت اصلی مهیا کند؛ یعنی شهید احمد یوسفی؛ شخصی که مکمل و کاملکننده شخصیت و زندگی فخرالسادات است. از نیمههای کتاب فخرالسادات با صبر و حوصله و یادآوری خاطراتش، مخاطب را شیفته و نگران مردی میکند که اگرچه داستان از آن او نیست اما در تمام مراحل زندگی رد پررنگی از خود به جا گذاشته است؛ مردی که از قرار معلوم هم ستون یک خانواده بوده و هم پاسدار یک شهر. راوی از یک جایی به بعد با تغییر دادن دوربین به خواننده میگوید: من و سختیهایم را فراموش کنید و به نظاره مردی بنشینید که تا آخرین لحظه بر عهد و پیمانش استوار بود؛ مردی که حتی عاشقانههای زندگی و پدر بودنش باعث نشد کلامی از گفتههایش را نقض کند. بیشک از زنی که عاشقانه همسرش را دوست دارد، غیر از این هم نباید انتظار داشت.
زنی که در طول زندگیاش اطرافیانش پررنگتر و بااهمیتتر از خودش بودند و آسایش و امنیت دیگران در صدر خواستههایش قرار داشت. راوی، فخرالسادات است؛ دختری که در سایه محبت و توجه پدر رشد کرده است و تنهاییاش را با خواندن کتاب پر میکند. دختری شاد و سرزنده که لباسهای رنگی میپوشد و مطابق میل مادر عمل میکند. ماجرای ورق خوردن زندگی او ارتباط مستقیمی با برادرش عطا دارد؛ برادری که با تمام بیماری درس را رها نکرد و دانشجو شد و از همان سالهای ابتدای دانشجویی، فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد و زیر شکنجه ساواک رفت. فخری با دیدن آثار آن شکنجهها راهش را تغییر داد و وارد وادی جدیدی شد؛ وادیای که لازمهاش شجاعت و ازخودگذشتگی است.
نوجوانی این زن در انقلاب و جهاد شکل گرفت و در فعالیتهایی که در سپاه بانوان بر عهده داشت به جوانی رسید. روای شاهد عینی ۳ برگ مهم تاریخ بوده است؛ دوران شاهنشاهی و شرکت در باشگاه افسران که به خاطر شغل پدر مجبور به همراهی بودند.
دوران انقلاب و شرکت در راهپیمایی و تظاهرات و در نهایت مرحله پراسترس و افتخارآمیز جنگ تحمیلی. فخرالسادات موسوی نماینده فعال و پرشور ۲ برگ انتهایی است؛ زنی که برای بیشتر کمک کردن در کنار فعالیتهای سپاه، امداد و اسلحهشناسی به تفکر و اندیشهاش هم بها میدهد و دست از مطالعه نمیکشد. او با انتخاب احمد یوسفی به عنوان همسر، روای برگ دیگری از تاریخ میشود؛ برگی که پر از استرس و کابوسهای شبانه است؛ برگی که در آن هم ایفاگر نقش مادر است هم پدر.
«پاییز آمد» روایتگر عشق و ایثار است. «تلاش» برای ساختن و «ماندن» بر سر عهد و پیمان از ابتدا تا انتهای کتاب نقش مهمی را بر دوش میکشد. «پاییز آمد» داستان عاشقانهای است که به رنج و خون آغشته میشود اما ذرهای از لطافت و قشنگیاش کم نمیکند.
احمد یوسفی متولد پاییز است و در همین فصل فخرالسادات را به عشق و مرام خود مبتلا میکند و در نهایت همسر و فرزندانش را در خزان جنگزده تنها میگذارد. فخرالسادات ناخواسته ملکه پاییز میشود؛ ملکهای که با آمدن مهر، قلبش تند تپیدن را باز تجربه میکند و گلویش بغضهای تازه را اما در نهایت اوست که در 24 سالگی با کولهباری از رنج و خستگی و قلبی که مالامال عشق به همسر است، توانایی بهاری کردن تمام پاییزهای عمرش را دارد.
کتاب «پاییز آمد» که به قلم خانم گلستان جعفریان نگارش و در نشر سوره مهر منتشر شده است، پر از خاطراتی است که خواندنش همزمان هم لبخند به لب میآورد، هم اندوهی در دل مینشاند. بیشک پررنگترین و تاثیرگذارترین بخشهای این کتاب، به نظاره نشستن تلاشهای زوجی است که با تمام عشق و علاقهای که در قلبشان جاری است، لحظهای از مردم و هدفشان غافل نمیشوند.
«پاییز آمد» داستان فخرالسادات است اما با خواندنش شخصیتهای دیگری هم به ما معرفی میشود و نقش پررنگی در ذهن و فکر ما میگیرد؛ شخصیتی به نام شهید احمد یوسفی و تمام شهدایی که در گمنامی و کمرنگی، تمام خودشان را در سینی اخلاص گذاشتند و گذشتند.