printlogo


کد خبر: 270397تاریخ: 1402/8/7 00:00
جیک سالیوان اخیرا در متنی دکترین دفاکتو دولت بایدن را تقریر کرد
ناگهان در میانه دکترین‌سازی از هیچ

رضا باقری‌پور*: بتازگی جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی بایدن مقاله‌ای با عنوان «منابع قدرت آمریکا» برای شماره‌ آتی «فارن افرز» نوشته که نسخه آنلاین آن پیشاپیش منتشر شد. این مقاله مورد توجه قرار گرفت و شاید بتوان آن را ماندگار قلمداد کرد چرا که تا الان شسته رفته‌ترین رهنامه تدوین‌شده‌‌ برای دولت بایدن است. برای دنیایی که هنوز سردرنیاورده آمریکای بایدن دقیقاً مشغول چه کاری است، این صورتبندی تا حدی هدایت‌کننده است.
سالیوان آمریکا را پس از مرحله اول یعنی ساختن دموکراسی‌ها در جهان و انهدام شوروی و مرحله دوم یعنی حداکثرسازی قدرت این کشور با ساختن نهادهای جهانی، اکنون در مرحله سوم یعنی رقابت و وابستگی متقابل می‌بیند. آمریکا طبق معمول توجه خود را نیز در این رقابت متوجه چین ساخته است.
مطابق این یادداشت، قدرت ایالات متحده 2 سرمنشأ دارد؛ نخست قدرت داخلی ایالات متحده و دوم اتحادهای بین‌المللی آن.
به توضیح سالیوان، قدرت بین‌المللی، پیوستی از قدرت داخلی است. او اعتقاد دارد رؤیاپردازی‌های معروف به «پایان تاریخ» و «همکاری متقابل» باعث شد آمریکا عرصه‌هایی ازسرمایه‌گذاری را رها سازد. به همین جهت برتری آمریکا در موضوعات مختلف از بین رفت. در اینجا سالیوان به صورت نظری خیلی پنجه در پنجه نئولیبرالیسم نمی‌اندازد اما سرمایه‌گذاری و رشد صنعتی تحت هدایت و فرمان دولت، تصریح متن اوست.
او قانون سرمایه‌گذاری زیرساختی و قانون تراشه‌ و علم و ریسک‌زدایی از زنجیره تامین مواد معدنی را که عمدتاً تحت سیطره چین بود بروز همین ایده در کابینه بایدن می‌داند. او دستور کلی اقتصاد در دولت بایدن را با مفهوم Bidenomics صورت‌بندی می‌کند. به عبارت بهتر به کاربرد این مفهوم راضی می‌شود چراکه قبلا این مفهوم خلق شده بود و کمی طول کشید تا کابینه بایدن بالاخره حاضر به استفاده از آن شود.
در بعد بین‌المللی نیز گسترش ناتو، پیمان AKUS، پیمان QUAD، عضویت اتحادیه آفریقا در20 G، موافقت اعضای ناتو با تخصیص 2 درصد از درآمد ناخالص خود برای این سازمان و 2‌برابر شدن بودجه نظامی ژاپن را از مصادیق تقویت چشمه دوم قدرت آمریکا یعنی اتحادها برمی‌شمرد.
او  در متن خود تکرار سرگذشت شوروی برای چین را ناممکن دانسته و مطالبه برای آمریکا را «وجود حسی مطمئن از پیشرفت» بیان می‌کند.
* حجت ناکافی برای بودن
سالیوان برای تمام تکاپوی خود برای حفظ هژمونی آمریکا بنیان اخلاقی‌ای بهتر از این نمی‌تواند پیدا کند که «اگر آمریکا نباشد، هیچکس دیگری در دنیا برای مدیریت و مهار چالش‌های جهانی پا پیش نمی‌گذارد». او از جنگ‌ها و بیماری‌ها بویژه کرونا به عنوان شواهد این ادعا استفاده می‌کند.
ضعف شواهد او واضح‌تر از آن است که اقتضای نقد داشته باشد و شاید به همین دلیل سالیوان در رد شدن از این ادعاهای مبهم سرعت به خرج می‌دهد. کشورهایی به واسطه تحریم آمریکا از دریافت کالاهای اساسی برای مداوای بیماران کرونا محروم بودند. کشورهای جهان به صورت محلی ابتکارات خود برای مواجهه با بیماری را شروع کرده بودند، درست زمانی که در آمریکا رئیس‌جمهور توصیه به تزریق وایتکس و سفیدکننده لباس به بیماران کرده بود. ایالات متحده از آخرین کشورهایی بود که توانست کرونا را مهار سازد؛ در روز صفر شدن جان‌باختگان کرونا در ایران، آمریکا هنوز روزانه صدها کشته داشت. واکسن‌های چینی با سرعت بسیار بیشتر به اقصی‌نقاط جهان می‌رسید و قیمت پایین آن امکان استفاده وسیع را ممکن می‌ساخت، در حالی که در آمریکا جنجال داخلی گسترده‌ بر سر تقدم آمریکایی‌ها برای واکسیناسیون در اوج خود بود. 
طی سال‌های اخیر، «بیزینس بحران» چهره اصلی سیاست خارجی آمریکا بوده است. وابسته‌سازی اروپا به آمریکا و تحریک روسیه برای آغاز تهاجم علیه اوکراین و در ادامه انفجار خط لوله نورد استریم از جمله آخرین مظاهر مدیریت چالش‌های جهانی توسط آمریکاست. 
* آش ریخته شده نذر دکترین بایدن
بسیاری از آنچه سالیوان به عنوان اقدام دولت بایدن بر اساس یک ایده و دکترین یادآور می‌شود، در حقیقت واکنش دولت به اقدامات سایر قدرت‌های جهانی است. مواردی مثل گسترش ناتو و کمک به دولت‌های غیر عضو، نظیر اوکراین، چیزی نیست که اراده آمریکا مولفه موثر و اصلی آن باشد. سالیوان در حالی که ناتوان از انکار تصاویر زشت خروج از افغانستان است این عمل را با جنگ اوکراین، یعنی نبردی که بعد از آن اتفاق افتاد، توجیه می‌کند. به نظر او آمریکا از یکی از مهلکه‌هایی که می‌توانست عرصه نبرد نیابتی فرساینده با روسیه شود، گریخته است!
 فاکتور کردن رخدادهای خارج از کنترل ایالات متحده به حساب تدبیر دولت بایدن، بخش‌های زیادی از این دکترین دفاکتو به قلم سالیوان را شامل می‌شود. چه آنکه برخی از این رخدادها اساساً وضعیت مطلوبی برای آمریکا نیستند. مصادره به مطلوب‌های جالب سالیوان به غرب آسیا که می‌رسد، طنز بامزه‌ای رقم می‌زند که ویرایش متن در نسخه نهایی نشریه را برای او ضروری می‌سازد. غافلگیری تاریخی آمریکا از عملیات «توفان ‌الاقصی» و عمق دگرگون‌سازی آن به شکل سلبی در متن سالیوان به بهترین نحو بازتاب یافته است. 
توضیح غرب آسیا در نوشته سالیوان تا حد زیادی متمرکز بر امنیت رژیم صهیونیستی است. او شروع می‌کند به فهرست کردن پویش‌های خاورمیانه‌ای که به سمت موافق با اسرائیل وزیده است. از زیرساخت‌ها و کریدورهایی که قرار است بین اعراب و رژیم صهیونیستی قفل و جوش‎‌های اقتصادی محکم ایجاد کند سخن می‌گوید و دقیقا در انتهای تمام این دستاوردها مجبور می‌شود پرانتزی باز کند و بنویسد: «متن این یادداشت متعلق به قبل از عملیات 7 اکتبر حماس است».
سالیوان هفته قبل از شروع عملیات توفان الاقصی نیز در یک نشست دقیقاً این جمله را بر زبان آورده بود: «امروز منطقه خاورمیانه ساکت‌تر از هر زمانی در تمام 2 دهه قبل از این است».
آنچه سالیوان درباره غرب آسیا می‌گوید، قرار بود تشریح افق این منطقه باشد که البته الان تبدیل به سناریونویسی خیالی در صورت ورق نخوردن تاریخ توسط توفان ‌الاقصی شده است. آنچه سالیوان نوشته اگر به واقع دکترین آمریکاست پس می‌توان اینگونه نتیجه گرفت که توفان ‌الاقصی کل خاورمیانه را از نقشه آمریکایی بیرون کشید. پازل آمریکایی جهان در حال حاضر جایی برای تکه غرب آسیا با مختصات جدید ندارد. این منطقه گویی به ثانیه دچار دگردیسی شده که ابعاد و شکل جدید آن در فهم تصمیم‌گیران غرب جا نمی‌گیرد.
از این نکته ساده نباید گذشت! به هر حال مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهور آمریکا متنی نوشته و بخشی از این متن قرار است حساب آمریکا را با غرب آسیا روشن سازد اما گذشته از کل متن که پر از حفره‌های بزرگ است، به صورت خاص درباره این منطقه بدون هیچ پایان و جمع‌بندی‌ای خاتمه می‌یابد. 
از قضا رساترین بخش توضیح مشاور امنیت ملی ایالات متحده همان اضافه‌ای است که در پرانتز جا داده بود: «متن این یادداشت متعلق به قبل از عملیات 7 اکتبر حماس است». به معنای روشن‌تر، هیچ چیز به قبل از عملیات 7 اکتبر بازنمی‌گردد. تاریخ ورق خورده است. همه دکترین‌های‌شان را از نو بنویسند.
پژوهشگر سیاست‌گذاری عمومی *

Page Generated in 0/0066 sec