گروه اندیشه: موضوع بسیار با اهمیتی که در سالهای پس از جنگ دوم جهانی در سیاست خارجی آمریکا پدیدار شد، پیدایش دولت صهیونیست در سرزمین فلسطین، قلب خاورمیانه و جهان اسلام بود. نیمه دوم قرن بیستم، بخش مهمی از استراتژی سیاست خارجی آمریکا، به تثبیت، حفظ و توسعه نفوذ این رژیم اختصاص یافت. در سالهای پیدایش و اعلام استقلال اسرائیل، آمریکا نخستین کشوری بود که آن را به رسمیت شناخت و در تمام سازمانها و مجامع بینالمللی از آن دفاع کرد. روند تاریخی این سیاست را مرور میکنیم.
1- نظام سرپرستی: اگرچه نظام قیمومت انگلیس بر فلسطین، سال 1922 میلادی به تصویب رسید و از سال 1922میلادی به مرحله اجرا درآمد ولی انگلیسیها از 1918میلادی بر فلسطین سلطه داشتهاند.
انگلیسیها با وجود جانبداری جامعه ملل از خواستههای اعراب و دگرگون شدن مبارزه ضدیهودی و ضدانگلیسی اعراب از مخالفتهای مسالمتآمیز به قیام مسلحانه، همچنین نیاز به کسب حمایت اعراب در جنگ احتمالی آینده علیه متحدان و بینتیجه کردن تلاشهای متحدان در این باره، حاضر به پذیرفتن خواستههای فلسطینیها نشدند.
در سومین دوره حکومت قیمومت در فلسطین (1948-1939م) که با جنگ جهانی دوم همزمان بود، انگلستان برای حفظ منافع خود در جنگ و جلب حمایت اعراب، به تدریج از تقویت صهیونیستها دست کشید و سعی کرد میان ۲ گروه متخاصم در فلسطین، نوعی سازش ایجاد کند. در این دوره، صهیونیستها که بیمهری انگلستان را مشاهده میکردند، به سوی قدرت نوظهور جهانی، یعنی ایالات متحده آمریکا رو آوردند.
آمریکاییان برای گسترش نفوذ، همچنین برای برخورداری از حمایتهای مالی و سیاسی صهیونیستهای آن کشور، به پشتیبانی از خواست صهیونیستها و تجهیز گروههای تروریستی، به منظور گسترش فعالیتهای ضدفلسطینی و انگلیسی پرداختند و شبهنظامیان یهودی، با بهرهگیری از خلأ تبعید رهبران فلسطینی و حمایت آمریکا، به منافع انگلیس و اعراب، آسیب رساندند.
2- طرح دو ایالتی: ژوئیه 1945میلادی حزب کارگر که علاقه کمتری به ادامه سلطه امپراتوری انگلیس بر جهان نشان میداد، در انتخابات آن کشور به پیروزی رسید. این حزب نوامبر همان سال با تشکیل یک کمیسیون آمریکایی - انگلیسی موافقت کرد و این کمیسیون، خواستار جانشینی قیمومت سازمان ملل متحد بر قیمومت انگلیس شد. در ژوئیه سال بعد، انگلیس پیشنهاد تقسیم فلسطین به ۲ ایالت عرب و یهود را مطرح ساخت. سال 1947 میلادی سازمان صهیونیسم جهانی نیز پیشنهادی مشابه را تصویب کرد اما همه این طرحها به علت مخالفت برخی جناحهای صاحب منفعت سال کنار گذاشته شد، بنابراین انگلیس آوریل 1947میلادی تصمیم خود مبنی بر واگذاری مساله فلسطین به سازمان ملل متحد را به آن سازمان اعلام کرد.
سازمان ملل متحد پس از دریافت درخواست رسمی دولت انگلیس، کمیتهای به نام «کمیته ویژه سازمان ملل متحد درباره فلسطین»، تشکیل داد. این کمیته، ۲ طرح برای حل مساله فلسطین به شرح زیر پیشنهاد کرد:
الف- ۳ عضو کمیته شامل کشورهای ایران(ستمشاهی)، هند و یوگسلاوی، به تأسیس یک حکومت فدرال مرکب از ۲ حکومت عربی و یهودی به مرکزیت اورشلیم با اقتصاد واحد و مشترک رای دادند (طرح اقلیت).
ب- بیشتر اعضای کمیته، ایجاد ۲ دولت عربی و یهودی مستقل از هم و تشکیل یک رژیم بینالمللی را برای اداره منطقه حایل (بیتالمقدس)، پیشبینی کردند (طرح اکثریت). سرانجام آژانس یهود به نمایندگی از یهودیان و صهیونیستها، با طرح اکثریت موافقت کرد اما شورای عالی عرب، به نمایندگی از فلسطینیها و عربهای دیگر، با طرح دو کمیته، با این استدلال که تمام فلسطین متعلق به عربهای آن منطقه است مخالفت ورزید.
در پی مخالفت شورای عالی عرب با طرحهای گروه اکثریت و اقلیت، مجمع عمومی سازمان ملل متحد، کمیتهای دیگر به نام «کمیته موقت مساله فلسطین» تشکیل داد. این کمیته نیز طرح اکثریت و طرح شورای عالی عرب مبنی بر تأسیس یک فلسطین مستقل عربی را به ۲ کمیته فرعی سپرد. پس از مدتی، آرای کمیته نخست، به تصویب کمیته موقت رسید. مجمع عمومی نیز تحت فشار آمریکا، طرح اکثریت را با اندکی تغییر، به تصویب رساند و آژانس یهود، بیدرنگ این قطعنامه را که 56 درصد خاک فلسطین را به یک جمعیت 30 درصدی واگذار میکرد، پذیرفت.
پس از تصویب قطعنامه 181، آژانس یهود برای ایجاد یک کشور یهودی، بر دامنه اقدامات خود افزود و حتی در تلاش برای اجرای قطعنامه تقسیم فلسطین که آن را به عنوان اعطای استقلال به یهودیان تفسیر میکرد، به زور متوسل شد. هدف صهیونیستها از بهکارگیری زور، ترساندن عربها و خالی شدن مناطق عربی از اعراب فلسطینی بود. در این راه، گروههای شبهنظامی یهودی، چون ایرگون و هاگان به فرماندهی مناخیم بگین و بن زیون، فجایعی چون قتل عام دیریاسین را آفریدند و 300 هزار فلسطینی را تا اواسط مه 1948میلادی مجبور به ترک خانههایشان کردند و در نتیجه زمینه برای اعلام حکومت موقت، استقلال و تأسیس مدینات سراییل (کشور اسرائیل)، یک روز پیش از اتمام قیمومت بریتانیا بر فلسطین، یعنی ماه مه 1948میلادی پدید آمد. پس از آن، جنگ میان ارتشهای عربی و اسرائیل در گرفت که با پیروزی یک جمعیت 650 هزار نفری یهودی - با پشتیبانی قدرتهای بزرگ - بر 30 میلیون عرب پایان یافت.
3- اصل لایتغیر سیاست خارجی: حمایت آمریکا از اسرائیل، از اصول تغییرناپذیر سیاست خارجی آمریکا است. کارگزاران سیاست خارجی آمریکا - اعم از حزب دموکرات یا جمهوریخواه - حمایت از اسرائیل را سرلوحه کار خویش قرار دادهاند. در دورهای که گذشت، آمریکا به تنهایی و با تکیه بر برتری نظامی خود در عرصههای دیپلماتیک، اقتصادی، نظامی و ایدئولوژیکی، برای حفاظت از کیان صهیونیستها، درباره ۳ مساله با اجماع بینالمللی مخالفت کرد و کوشید در بالاترین سطح، منافع اسرائیل را تأمین کند. این مسائل عبارتند از:
الف- عقبنشینی اسرائیل از مناطق اشغالی
ب- به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت ملت مظلوم فلسطین
پ- به رسمیت شناختن آرمانهای سازمان ملل در زمینه ضرورت پایداری و مقاومت در برابر هر نوع استیلای سلطهطلبانه
رابطه آمریکا و اسرائیل بر مبنای پیوندهای استراتژیک و ضرورتهای دوران دوقطبی شکل گرفت و در دهههای 60، 70 و 80 گسترش یافت و به شکوفایی رسید. برخی تحلیلگران، اسرائیل را در دوران دوقطبی، مانعی اساسی در مقابل توسعه طلبی شوروی میدانستند. پس از فروپاشی شوروی، این وظیفه از دوش اسرائیل برداشته شد اما از نقش استراتژیک اسرائیل کاسته نشد، از این رو آمریکا در منطقه خاورمیانه، درصدد ایجاد ثبات و از بین بردن هرگونه واکنش در مقابله با الگوهای امنیتی آن کشور است.
به هر روی، دلایل استراتژیک حمایت آمریکا از اسرائیل، به شرح زیر است:
1- رژیم صهیونیستی به دلیل حمایت سیاست تسلیحاتی آمریکا به یک قدرت منطقهای در خاورمیانه تبدیل شده است. اسرائیل در چارچوب استراتژی نظامی خود همواره تلاش کرده با استفاده از ابزارهای نظامی، برتری خود را بر کشورهای عرب منطقه افزایش دهد و همواره از برتری نظامی برخوردار باشد.
2- اسرائیل از نظر استراتژیک در خاورمیانه، دارای ارزش است و این در حالی است که کشورهای عربی، متحدان غیرقابل اعتمادی هستند. از نظر آمریکاییها، اسرائیل، تنها دموکراسی واقعی در خاورمیانه و مردم آن به عنوان تحصیلکردهترین مردم جهان، حتی با ژاپن رقابت میکنند و با اینکه از منابع طبیعی محروم هستند اما یک اقتصاد ملی قوی را بنا کردهاند که میتواند نقش خود را در اقتصاد جهانی ایفا کند. نیروهای مسلح آن، جزو بهترین نیروها در جهان هستند و این عوامل، اعتماد آمریکاییها به اسرائیل را پدید آورده است.
3- یکی از مهمترین مسائل حیاتی برای آمریکا در منطقه خاورمیانه، تعادل قوا در منطقه است. اگر آمریکا از اسرائیل حمایت میکند، به خاطر جلوگیری از تغییر این موازنه قواست. از این رو آمریکا با هرگونه تهدید نظامی که امنیت اسرائیل را به خطر بیندازد، مقابله خواهد کرد.
4- نقش اسرائیل در طرح خاورمیانه بزرگ: رژیم صهیونیستی از آنجا که مورد حمایت بیچون و چرای غرب، بویژه آمریکا قرار دارد، در طرح خاورمیانه بزرگ با آمریکا همنواست، زیرا پیاده شدن این طرح - که به زعم آن دو کشور، به فراگیر شدن دموکراسی در منطقه خاورمیانه میانجامد - برقراری صلح آمریکایی و اسرائیلی را نوید میدهد؛ یعنی اجرای طرح خاورمیانه بزرگ، علاوه بر منافع آمریکا، تضمین امنیت اسرائیل را نیز در پی خواهد داشت. از این رو اسرائیل با اهداف از پیش طراحیشده، از این طرح استقبال کرد و نهایت تلاش خود را در راستای تحقق آن به عمل آورده است. رژیم اشغالگر قدس با این همنوایی، درصدد است امنیت، موقعیت و مشروعیت خود را بیش از پیش تثبیت کند و از آنجا که فلسطین، سرزمینی فاقد منابع زیرزمینی کافی است، با پیاده شدن این طرح، اسرائیل میتواند انرژی، مواد خام و... خود را از طریق منطقه خاورمیانه تأمین کند.
اسرائیل نیز همچون آمریکا بر آن است پیاده شدن دموکراسی در منطقه خاورمیانه، به ریشهکنی تروریسم، آن هم تروریسم مذهبی منتهی میشود، زیرا کشورهای موجود در محدوده خاورمیانه بزرگ، مسلمان هستند و در دین اسلام، مفاهیم مقدسی مانند جهاد و شهادت وجود دارد و مسلمانان بر این اعتقادات دینی خود پایبند هستند و پایبندی به این عقاید، موجب شکلگیری مبارزات علیه دشمن میشود و انجام علمیاتهای شهادتطلبانه علیه دشمن را بهدنبال میآورد؛ چیزی که آمریکا و اسرائیل در جهت مقابله با آن، ذلیل و خلع سلاح شدهاند. از این رو، منشأ تروریسم را مفاهیم مذهبی دانسته و مرکزیت آن را خاورمیانه قلمداد میکنند و تنها راه خلاصی از این خطر بزرگ را سست کردن اعتقادات مردم منطقه میشمارند و در این باره، از هرگونه تلاش در جهت تحقق طرح خاورمیانه بزرگ، دریغ نمیکنند، زیرا تغییر فرهنگ دینی مردم منطقه، روحیه استکبارستیزی را از بین خواهد برد و در این صورت، آمریکا و اسرائیل راحتتر میتوانند به غارت منابع منطقه بپردازند و از طرفی با تسلط بر منطقه - به لحاظ موقعیت استراتژیکی و دارا بودن قسمت عمده منابع مورد نیاز صنعت غرب و اروپا - از شکلگیری قطبهای قدرت دیگر، چون روسیه، چین، اتحادیه اروپایی و... جلوگیری میکنند.
وجود اسرائیل در منطقه، یک ذخیره استراتژیک برای آمریکا است و اصلا انتظار آمریکا از اسرائیل، به این دلیل است که رژیم صهیونیستی، مدافع منافع آمریکا در این منطقه باشد. از این رو، طرح خاورمیانه بزرگ، حداقل از نظر جغرافیایی، شباهت بسیار زیادی با ایده اصلی صهیونیستها، یعنی شعار از نیل تا فرات دارد. در این طرح، سوریه، لبنان، عراق، بخشی از جنوب ترکیه، بخشی از کویت و شمال غرب عربستان سعودی، جزو اسرائیل بزرگ هستند. تشکیل امپراتوری اسرائیل از نیل تا فرات، از جمله اهدافی است که در پروتکلهای صهیونیسم دیده میشود و رهبران اسرائیل در گفتار و کردار خود، تلاش برای رسیدن به این آرمان را ابراز داشتهاند.
اسرائیل در پروژه خاورمیانه بزرگ، علاوه بر تهیه نفت و گاز فراوان و ارزان، در پی آن است که کشورهای مسلمان و عربی، دستنشانده آمریکا باقی بمانند تا برای حفظ امنیت و موجودیت خود، دست به دامان آمریکا باشند و برای حفظ تخت حکومتی، خود را مجبور به پیروی از سیاستهای آمریکا بدانند و این امر، کمک بزرگی برای دستیابی به اجرای هر چه سریعتر طرح آمریکا و سلطه بر خاورمیانه است، همچنین از بین بردن اسلامگرایی و از میان برداشتن تهدید علیه غرب و آمریکا، در گرو تحقق این ایده است.