printlogo


کد خبر: 270592تاریخ: 1402/8/13 00:00
گفت‌وگوی «وطن امروز» با فؤاد ایزدی درباره مناسبات آمریکا و رژیم صهیونیستی به بهانه جنگ غزه
پناهنده شیطان

اشکان صدیق: رهبر انقلاب در سخنرانی اخیرشان فرمودند: «اگر حمایت آمریکا و پشتیبانی تسلیحاتی آن نبود، دولت فاسد، جعلی و دروغین صهیونیستی در همان هفته اول از بین رفته بود، بنابراین فاجعه‌آفرینی امروز صهیونیست‌ها در غزه به کمک و در واقع به دست آمریکایی‌هاست».
حضور رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا در سرزمین‌های اشغالی برای دادن روحیه به رژیم منحوس صهیونیستی و بیان جمله «من خودم صهیونیست هستم» از زبان جو بایدن به وضوح حمایت همه‌جانبه آمریکا از اسرائیل را به رخ جهانیان کشید. مجموع اخبار واصله نیز نشان از آن دارد آمریکا خود فرماندهی و مدیریت جنگ را در اسرائیل به دست گرفته است و در این مسیر از هیچ کمکی مضایقه نمی‌کند. به منظور بررسی و شناخت بیشتر حمایت‌های همه‌جانبه آمریکا از رژیم صهیونیستی با دکتر فوأد ایزدی، کارشناس مسائل آمریکا گفت‌وگو کردیم.
* آقای دکتر ایزدی! رهبر انقلاب در سخنرانی اخیرشان فرمودند «اگر حمایت آمریکا و پشتیبانی تسلیحاتی آن نبود، دولت فاسد، جعلی و دروغین صهیونیستی در همان هفته اول از بین رفته بود». حمایت همه‌جانبه آمریکا از اسرائیل به چه شکل است و اساسا هدف آمریکا از این حمایت‌های سنگین چیست؟
وقتی عملیات پرافتخار توفان الاقصی انجام شد مقامات رژیم صهیونیستی تا ساعت‌ها دچار سردرگمی بودند به طوری که  عملیات ساعت 4 بامداد اتفاق افتاد ولی اینها تا ساعت 5 بعدظهر نتوانسته بودند جلسه کابینه را برگزار کنند. این سردرگمی و ناتوانی قابل توجه نظامیان اشغالگر صهیونیست و شکست اطلاعاتی و نظامی باعث شد آمریکایی‌ها به این نتیجه برسند که  اگر رسماً خودشان وارد میدان نشوند، اسرائیل از بین می‌رود. لذا خودشان به صحنه آمدند و کنترل صحنه را به دست گرفتند و بعد هم رسماً اعلام کردند که ژنرال جیمز گلین الان مأمور شده است تا مدیریت ارتش اسرائیل را به دست بگیرد، البته  آنها نمی‌گویند که او مدیر هست، می‌گویند مشاور است اما طراحی و پول آمریکاست که دارد کار می‌کند. اگر پول و سلاح آمریکایی را بگیرید دیگر چیزی از اسرائیل باقی نخواهد ماند. آمریکایی‌ها در این چند هفته، چند بار قطعنامه‌های سازمان ملل را به نفع اسرائیل وتو کردند، تا قبل از این هم 44 بار به نفع اسرائیل وتو کردند. اگر آمریکایی‌ها قطعنامه سازمان ملل را وتو نمی‌کردند و شورای امنیت اعلام آتش‌بس می‌کرد و اسرائیلی‌ها تمکین نمی‌کردند، ظرفیتی فراهم می‌شد که اسرائیل به ذیل 7 منشور سازمان ملل برود و  برای متوقف کردن اسرائیل امکان اینکه به زور متوسل شویم فراهم می‌شد، منتها ما به آن مرحله اصلا نمی‌رسیم چون از همان ابتدا قطعنامه آتش‌بس توسط آمریکا وتو می‌شود. بنابراین این حمایت سیاسی، اقتصادی، نظامی و اطلاعاتی آمریکاست که رژیم صهیونیستی را سر پا نگه داشته و در برخی موارد حتی به چند هفته هم نمی‌کشد که اسرائیل دچار بحران می‌شود. اصولا بدون عقبه آمریکایی چیزی به نام اسرائیل معنا ندارد. 
* بسیاری از تحلیلگران جهانی از نفوذ شدید صهیونیست‌ها بر هیات حاکمه آمریکا و کاخ سفید سخن می‌گویند. این نفوذ به چه شکل است و میزان و حدود و ثغور آن چقدر است؟
حضور صهیونیست‌ها در کاخ سفید فراتر از نفوذ است، کاخ سفید یا رسما صهیونیست است یا همراه صهیونیست‌هاست. یک وقت نهادی استقلالی دارد و فرد نفوذی داخل آن می‌رود و می‌تواند اثراتی را بگذارد اما قضیه صهیونیست‌ها و کاخ سفید و آمریکا چیزی غیر از این است. در ابتدای دولت بایدن، سایت خبری اسرائیلی صاحبان 48 پست مهم سیاسی - امنیتی را در دولت بایدن اعلام کرده بود که صهیونیست هستند، برخی از اینها که اصلا مشهور هستند مثل وزیر خارجه، معاون وزیر خارجه، وزیر خزانه‌داری، روسای نهادهای اطلاعاتی و امنیتی، معاون نهادهای اطلاعاتی و امنیتی، وزیر امنیت داخلی و... .
وقتی چنین ترکیبی از صهیونیست‌ها دارید، دیگر فراتر از نفوذ است و تفاوتی بین آمریکا و اسرائیل نیست، اسرائیل نیازی به نفوذ در کاخ سفید ندارد و همه اسرائیلی هستند. شما جایی نفوذ می‌کنید که به نوعی بستری برای حضور بیشتر فراهم می‌کنید اما بیش از این نمی‌توان حضور داشت. لذا دولت بایدن رکورد زده است. ما در گذشته داریم که وزیر خارجه صهیونیست بود اما یک نفر بود ولی حجم حضور صهیونیست‌ها در دولت بایدن بسیار است. بایدن بارها گفته که من صهیونیست هستم و اخیرا هم گفت اگر چیزی به نام اسرائیل نبود، خودمان باید تأسیس می‌کردیم. البته آمریکا از قدیم در تأسیس اسرائیل نقش جدی داشته است. متفاوت دیدن این 2 موجودیت صحیح نیست.
* به عبارتی شما می‌فرمایید ما عملا باید این 2 دولت را یک کشور حساب کنیم؛ یک موجودیت در قاره آمریکا و دیگری در غرب آسیا؟
بله! من بارها گفته‌ام هیچ تفاوت ویژه‌ای بین آمریکا و اسرائیل نیست. با اینکه 2 دولت هستند اما در عمل یک کشور هستند. سوال دیگری که بعضا از ما می‌پرسند این است که  آمریکا روی اسرائیل تأثیر دارد یا اسرائیل روی آمریکا تأثیر دارد؟ زمانی این سوال معنا پیدا می‌کند که شما با 2 موجودیت طرف باشید، این حالت نیست و اینها یک موجودیت هستند و قابل تفکیک نیستند. از این جهت زمانی که مشکلی برای رژیم صهیونیستی پیش می‌آید، موجودیت دیگری که با یک فاصله‌ای از سرزمین‌های اشغالی است، کاملا پای کار خواهد بود و تمام قد حمایت خواهد کرد. در حادثه اخیر هم با توجه به اینکه ضربه سختی به اسرائیل وارد شده است، آمریکا نگران است موجودیت صهیونیست‌ها دچار چالش شود و از این جهت مجبور است بیاید و کاملا مدیریت بحران را به دست بگیرد.
این وضعیت دلایل مختلفی دارد؛ یکی از دلایل آنها نحوه تاسیس و شکل‌گیری این 2 دولت است. به لحاظ تاریخی ایالات متحده  توسط اروپایی‌هایی که قسمت شمالی آمریکا را اشغال کردند و افرادی که آنجا بومی بودند را کشتند یا بیرون کردند، تأسیس شد. همین اتفاق برای اروپایی‌هایی که صهیونیست بودند، افتاد یعنی اینها به منطقه فلسطین آمدند و بومی‌های این منطقه را کشتند یا بیرون کردند و در نهایت مسلط شدند. این سابقه تاریخی در نهایت نگاه آمریکا و اسرائیل را به یکدیگر بسیار نزدیک کرده است.
* از صحبت‌های شما استنباط کردم دولت بایدن به عبارتی صهیونیست‌ترین کابینه تاریخ آمریکا است. حمایت‌های شدید بایدن در این یک ماه از رژیم صهیونیستی آیا ربطی به انتخابات آمریکا و مقبولیت او و دولتش در باقی ماندن در مناسبات حزبی آمریکا نیز دارد؟
۲۰۲۴، سال انتخابات آمریکاست و این قطعا تأثیر می‌گذارد. سیاستمداران آمریکایی وابسته به پول صهیونیست‌ها هستند و در پستی که قرار گرفتند به خاطر کمک صهیونیست‌ها بوده، از این جهت وامدار صهیونیست‌ها هستند و لابی اسرائیل تأثیرگذاری‌اش زیاد است اما باور من این است که اگر سال انتخابات هم نبود، مثلا سال گذشته این اتفاق افتاده بود، باز هم بایدن و کابینه‌ای که دارد، همین‌گونه عمل می‌کردند. در واقع داستان انتخابات یک بار مضاعفی برای اینها  ایجاد کرده است. در درون حزب دموکرات آمریکا، جریان چپ حزب دموکرات از لابی اسرائیل ناراحت است و دلیل آن هم این است که اینها انتقادی نسبت به عملکرد اسرائیل دارند و به خاطر این انتقادها، لابی اسرائیل اجازه نمی‌دهد که آنها بتوانند در انتخابات درون‌حزبی دموکرات‌ها بالا بیایند. ناراحتی آنها نسبت به لابی اسرائیل این است که می‌گویند بحث اسرائیل یک موضوع است، منتها آمریکا مشکلات دیگری دارد که باید به آنها پرداخت. آنها معترض هستند که این لابی صهیونیستی در سیستم آمریکا اجازه نمی‌دهد ما به مرحله‌ای برسیم که بتوانیم تأثیرگذار باشیم برای مشکلاتی که در کشور خودمان داریم. 
* این نکته را هم باید در نظر داشت جریاناتی در کشورهای غربی در حال شکل‌گیری است که  به تدریج دارد رشد می‌کند و اسرائیل و صهیونیست‌ها مخالفت جدی با این جریان‌ها دارند. نکته‌ای در این بین برای ما خیلی قابل اهمیت است که آیا فقط با عملیات و با استفاده از قدرت سخت، مردم فلسطین پیروز می‌شوند؟ 
به نظر بنده بله! منتها خیلی سخت است. در کنار استفاده از قدرت سخت باید از قدرت نرم هم استفاده شود. هدف اصلی در قدرت نرم و افکار عمومی جهان باید این باشد که حمایت رژیم‌های غربی از رژیم صهیونیستی تحت فشار مردم اروپا کاهش پیدا کند.
با شرایطی که در حال حاضر هست، متوقف کردن حمایت‌های دولت‌های غربی امکان ندارد و دست‌یافتنی نیست ولی کاهش امکان دارد و تأثیرگذار هم هست چون اگر حمایت کشورهای غربی نباشد رژیم صهیونیستی نمی‌تواند خیلی دوام بیاورد و نشانه این را دارید می‌بینید. از طرفی جمعیت آمریکا به مرور دارد رنگین‌پوست می‌شود و اداره آمار آمریکا اعلام کرده در سال 2045 اکثریت آمریکایی‌ها رنگین‌پوست هستند. نوزادانی که امروز در آمریکا به دنیا می‌آیند اکثریت رنگین‌پوست هستند. جوانان زیر 18 سال اکثریت رنگین‌پوست هستند. 
اگر شما در نظرسنجی‌ها نگاه کنید جوانان آمریکا مخالف سیاست بایدن در زمینه حمایت از رژیم صهیونیستی هستند چون حکومت اسرائیل، حکومت آپارتاید است و افرادی که رنگین‌پوست هستند، نمی‌توانند از حکومت آپارتاید حمایت کنند.
***
اسرائیل؛ فرزند نامشروع استعمار
گروه اندیشه: موضوع بسیار با اهمیتی که در سال‌های پس از جنگ دوم جهانی در سیاست خارجی آمریکا پدیدار شد، پیدایش دولت صهیونیست در سرزمین فلسطین، قلب خاورمیانه و جهان اسلام بود. نیمه دوم قرن بیستم، بخش مهمی از استراتژی سیاست خارجی آمریکا، به تثبیت، حفظ و توسعه نفوذ این رژیم اختصاص یافت. در سال‌های پیدایش و اعلام استقلال اسرائیل، آمریکا نخستین کشوری بود که آن را به رسمیت شناخت و در تمام سازمان‌ها و مجامع بین‌المللی از آن دفاع کرد. روند تاریخی این سیاست را مرور می‌کنیم.
1- نظام سرپرستی: اگرچه نظام قیمومت انگلیس بر فلسطین، سال 1922 میلادی به تصویب رسید و از سال 1922میلادی به مرحله اجرا درآمد ولی انگلیسی‌ها از 1918میلادی بر فلسطین سلطه داشته‌اند.
انگلیسی‌ها با وجود جانبداری جامعه ملل از خواسته‌های اعراب و دگرگون شدن مبارزه ضدیهودی و ضدانگلیسی اعراب از مخالفت‌های مسالمت‌آمیز به قیام مسلحانه، همچنین نیاز به کسب حمایت اعراب در جنگ احتمالی آینده علیه متحدان و بی‌نتیجه کردن تلاش‌های متحدان در این باره، حاضر به پذیرفتن خواسته‌های فلسطینی‌ها نشدند.
در سومین دوره حکومت قیمومت در فلسطین (1948-1939م) که با جنگ جهانی دوم همزمان بود، انگلستان برای حفظ منافع خود در جنگ و جلب حمایت اعراب، به تدریج از تقویت صهیونیست‌ها دست کشید و سعی کرد میان ۲ گروه متخاصم در فلسطین، نوعی سازش ایجاد کند. در این دوره، صهیونیست‌ها که بی‌مهری انگلستان را مشاهده می‌کردند، به سوی قدرت نوظهور جهانی، یعنی ایالات متحده آمریکا رو آوردند.
آمریکاییان برای گسترش نفوذ، همچنین برای برخورداری از حمایت‌های مالی و سیاسی صهیونیست‌های آن کشور، به پشتیبانی از خواست صهیونیست‌ها و تجهیز گروه‌های تروریستی، به منظور گسترش فعالیت‌های ضدفلسطینی و انگلیسی پرداختند و شبه‌نظامیان یهودی، با بهره‌گیری از خلأ تبعید رهبران فلسطینی و حمایت آمریکا، به منافع انگلیس و اعراب، آسیب رساندند.
2- طرح دو ایالتی: ژوئیه 1945میلادی حزب کارگر که علاقه‌ کمتری به ادامه سلطه امپراتوری انگلیس بر جهان نشان می‌داد، در انتخابات آن کشور به پیروزی رسید. این حزب نوامبر همان سال با تشکیل یک کمیسیون آمریکایی - انگلیسی موافقت کرد و این کمیسیون، خواستار جانشینی قیمومت سازمان ملل متحد بر قیمومت انگلیس شد. در ژوئیه سال بعد، انگلیس پیشنهاد تقسیم فلسطین به ۲ ایالت عرب و یهود را مطرح ساخت. سال 1947 میلادی سازمان صهیونیسم جهانی نیز پیشنهادی مشابه را تصویب کرد اما همه این طرح‌ها به علت مخالفت برخی جناح‌های صاحب منفعت سال کنار گذاشته شد، بنابراین انگلیس آوریل 1947میلادی تصمیم خود مبنی بر واگذاری مساله فلسطین به سازمان ملل متحد را به آن سازمان اعلام کرد.
سازمان ملل متحد پس از دریافت درخواست رسمی دولت انگلیس، کمیته‌ای به نام «کمیته ویژه سازمان ملل متحد درباره فلسطین»، تشکیل داد. این کمیته، ۲ طرح برای حل مساله فلسطین به شرح زیر پیشنهاد کرد:
الف- ۳ عضو کمیته شامل کشورهای ایران(ستم‌شاهی)، هند و یوگسلاوی، به تأسیس یک حکومت فدرال مرکب از ۲ حکومت عربی و یهودی به مرکزیت اورشلیم با اقتصاد واحد و مشترک رای دادند (طرح اقلیت).
ب- بیشتر اعضای کمیته، ایجاد ۲ دولت عربی و یهودی مستقل از هم و تشکیل یک رژیم بین‌المللی را برای اداره منطقه حایل (بیت‌المقدس)، پیش‌بینی کردند (طرح اکثریت). سرانجام آژانس یهود به نمایندگی از یهودیان و صهیونیست‌ها، با طرح اکثریت موافقت کرد اما شورای عالی عرب، به نمایندگی از فلسطینی‌ها و عرب‌های دیگر، با طرح دو کمیته، با این استدلال که تمام فلسطین متعلق به عرب‌های آن منطقه است مخالفت ورزید.
در پی مخالفت شورای عالی عرب با طرح‌های گروه اکثریت و اقلیت، مجمع عمومی سازمان ملل متحد، کمیته‌ای دیگر به نام «کمیته موقت مساله فلسطین» تشکیل داد. این کمیته نیز طرح اکثریت و طرح شورای عالی عرب مبنی بر تأسیس یک فلسطین مستقل عربی را به ۲ کمیته فرعی سپرد. پس از مدتی، آرای کمیته نخست، به تصویب کمیته موقت رسید. مجمع عمومی نیز تحت فشار آمریکا، طرح اکثریت را با اندکی تغییر، به تصویب رساند و آژانس یهود، بی‌درنگ این قطعنامه را که 56 درصد خاک فلسطین را به یک جمعیت 30 درصدی واگذار می‌کرد، پذیرفت.
پس از تصویب قطعنامه 181، آژانس یهود برای ایجاد یک کشور یهودی، بر دامنه اقدامات خود افزود و حتی در تلاش برای اجرای قطعنامه تقسیم فلسطین که آن را به عنوان اعطای استقلال به یهودیان تفسیر می‌کرد، به زور متوسل شد. هدف صهیونیست‌ها از به‌کارگیری زور، ترساندن عرب‌ها و خالی شدن مناطق عربی از اعراب فلسطینی بود. در این راه، گروه‌های شبه‌نظامی یهودی، چون ایرگون و هاگان به فرماندهی مناخیم بگین و بن زیون، فجایعی چون قتل عام دیریاسین را آفریدند و 300 هزار فلسطینی را تا اواسط مه 1948میلادی مجبور به ترک خانه‌های‌شان کردند و در نتیجه زمینه برای اعلام حکومت موقت، استقلال و تأسیس مدینات سراییل (کشور اسرائیل)، یک روز پیش از اتمام قیمومت بریتانیا بر فلسطین، یعنی ماه مه 1948میلادی پدید آمد. پس از آن، جنگ میان ارتش‌های عربی و اسرائیل در گرفت که با پیروزی یک جمعیت 650 هزار نفری یهودی - با پشتیبانی قدرت‌های بزرگ - بر 30 میلیون عرب پایان یافت.
3- اصل لایتغیر سیاست خارجی: حمایت آمریکا از اسرائیل، از اصول تغییرناپذیر سیاست خارجی آمریکا است. کارگزاران سیاست خارجی آمریکا - اعم از حزب دموکرات یا جمهوری‌خواه - حمایت از اسرائیل را سرلوحه کار خویش قرار داده‌اند. در دوره‌ای که گذشت، آمریکا به تنهایی و با تکیه بر برتری نظامی خود در عرصه‌های دیپلماتیک، اقتصادی، نظامی و ایدئولوژیکی، برای حفاظت از کیان صهیونیست‌ها، درباره ۳ مساله با اجماع بین‌المللی مخالفت کرد و کوشید در بالاترین سطح، منافع اسرائیل را تأمین کند. این مسائل عبارتند از:
الف- عقب‌نشینی اسرائیل از مناطق اشغالی
ب- به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت ملت مظلوم فلسطین
پ- به رسمیت شناختن آرمان‌های سازمان ملل در زمینه ضرورت پایداری و مقاومت در برابر هر نوع استیلای سلطه‌طلبانه
رابطه آمریکا و اسرائیل بر مبنای پیوندهای استراتژیک و ضرورت‌های دوران دوقطبی شکل گرفت و در دهه‌های 60، 70 و 80 گسترش یافت و به شکوفایی رسید. برخی تحلیلگران، اسرائیل را در دوران دوقطبی، مانعی اساسی در مقابل توسعه طلبی شوروی می‌دانستند. پس از فروپاشی شوروی، این وظیفه از دوش اسرائیل برداشته شد اما از نقش استراتژیک اسرائیل کاسته نشد، از این رو آمریکا در منطقه خاورمیانه، درصدد ایجاد ثبات و از بین بردن هرگونه واکنش در مقابله با الگوهای امنیتی آن کشور است.
به هر روی، دلایل استراتژیک حمایت آمریکا از اسرائیل، به شرح زیر است:
1- رژیم صهیونیستی به دلیل حمایت سیاست تسلیحاتی آمریکا به یک قدرت منطقه‌ای در خاورمیانه تبدیل شده است. اسرائیل در چارچوب استراتژی نظامی خود همواره تلاش کرده با استفاده از ابزارهای نظامی، برتری خود را بر کشورهای عرب منطقه افزایش دهد و همواره از برتری نظامی برخوردار باشد.
2- اسرائیل از نظر استراتژیک در خاورمیانه، دارای ارزش است و این در حالی است که کشورهای عربی، متحدان غیرقابل اعتمادی هستند. از نظر آمریکایی‌ها، اسرائیل، تنها دموکراسی واقعی در خاورمیانه و مردم آن به عنوان تحصیلکرده‌ترین مردم جهان، حتی با ژاپن رقابت می‌کنند و با اینکه از منابع طبیعی محروم هستند اما یک اقتصاد ملی قوی را بنا کرده‌اند که می‌تواند نقش خود را در اقتصاد جهانی ایفا کند. نیروهای مسلح آن، جزو بهترین نیروها در جهان هستند و این عوامل، اعتماد آمریکایی‌ها به اسرائیل را پدید آورده است.
3- یکی از مهم‌ترین مسائل حیاتی برای آمریکا در منطقه خاورمیانه، تعادل قوا در منطقه است. اگر آمریکا از اسرائیل حمایت می‌کند، به خاطر جلوگیری از تغییر این موازنه قواست. از این رو آمریکا با هرگونه تهدید نظامی که امنیت اسرائیل را به خطر بیندازد، مقابله خواهد کرد.
4- نقش اسرائیل در طرح خاورمیانه بزرگ: رژیم صهیونیستی از آنجا که مورد حمایت بی‌چون و چرای غرب، بویژه آمریکا قرار دارد، در طرح خاورمیانه بزرگ با آمریکا همنواست، زیرا پیاده شدن این طرح - که به زعم آن دو کشور، به فراگیر شدن دموکراسی در منطقه خاورمیانه می‌انجامد - برقراری صلح آمریکایی و اسرائیلی را نوید می‌دهد؛ یعنی اجرای طرح خاورمیانه بزرگ، علاوه بر منافع آمریکا، تضمین امنیت اسرائیل را نیز در پی خواهد داشت. از این رو اسرائیل با اهداف از پیش طراحی‌شده، از این طرح استقبال کرد و نهایت تلاش خود را در راستای تحقق آن به عمل آورده است. رژیم اشغالگر قدس با این همنوایی، درصدد است امنیت، موقعیت و مشروعیت خود را بیش از پیش تثبیت کند و از آنجا که فلسطین، سرزمینی فاقد منابع زیرزمینی کافی است، با پیاده شدن این طرح، اسرائیل می‌تواند انرژی، مواد خام و... خود را از طریق منطقه خاورمیانه تأمین کند.
اسرائیل نیز همچون آمریکا بر آن است پیاده شدن دموکراسی در منطقه خاورمیانه، به ریشه‌کنی تروریسم، آن هم تروریسم مذهبی منتهی می‌شود، زیرا کشورهای موجود در محدوده خاورمیانه بزرگ، مسلمان هستند و در دین اسلام، مفاهیم مقدسی مانند جهاد و شهادت وجود دارد و مسلمانان بر این اعتقادات دینی خود پایبند هستند و پایبندی به این عقاید، موجب شکل‌گیری مبارزات علیه دشمن می‌شود و انجام علمیات‌های شهادت‌طلبانه علیه دشمن را به‌دنبال می‌آورد؛ چیزی که آمریکا و اسرائیل  در جهت مقابله با آن، ذلیل و خلع سلاح شده‌اند. از این رو، منشأ تروریسم را مفاهیم مذهبی دانسته و مرکزیت آن را خاورمیانه قلمداد می‌کنند و تنها راه خلاصی از این خطر بزرگ را سست کردن اعتقادات مردم منطقه می‌شمارند و در این باره، از هرگونه تلاش در جهت تحقق طرح خاورمیانه بزرگ، دریغ نمی‌کنند، زیرا تغییر فرهنگ دینی مردم منطقه، روحیه استکبارستیزی را از بین خواهد برد و در این صورت، آمریکا و اسرائیل راحت‌تر می‌توانند به غارت منابع منطقه بپردازند و از طرفی با تسلط بر منطقه - به لحاظ موقعیت استراتژیکی و دارا بودن قسمت عمده منابع مورد نیاز صنعت غرب و اروپا - از شکل‌گیری قطب‌های قدرت دیگر، چون روسیه، چین، اتحادیه اروپایی و... جلوگیری می‌کنند.
وجود اسرائیل در منطقه، یک ذخیره استراتژیک برای آمریکا است و اصلا انتظار آمریکا از اسرائیل، به این دلیل است که رژیم صهیونیستی، مدافع منافع آمریکا در این منطقه باشد. از این رو، طرح خاورمیانه بزرگ، حداقل از نظر جغرافیایی، شباهت بسیار زیادی با ایده اصلی صهیونیست‌ها، یعنی شعار از نیل تا فرات دارد. در این طرح، سوریه، لبنان، عراق، بخشی از جنوب ترکیه، بخشی از کویت و شمال غرب عربستان سعودی، جزو اسرائیل بزرگ هستند. تشکیل امپراتوری اسرائیل از نیل تا فرات، از جمله اهدافی است که در پروتکل‌های صهیونیسم دیده می‌شود و رهبران اسرائیل در گفتار و کردار خود، تلاش برای رسیدن به این آرمان را ابراز داشته‌اند.
اسرائیل در پروژه خاورمیانه بزرگ، علاوه بر تهیه نفت و گاز فراوان و ارزان، در پی آن است که کشورهای مسلمان و عربی، دست‌نشانده آمریکا باقی بمانند تا برای حفظ امنیت و موجودیت خود، دست به دامان آمریکا باشند و برای حفظ تخت حکومتی، خود را مجبور به پیروی از سیاست‌های آمریکا بدانند و این امر، کمک بزرگی برای دستیابی به اجرای هر چه سریع‌تر طرح آمریکا و سلطه بر خاورمیانه است، همچنین از بین بردن اسلام‌گرایی و از میان برداشتن تهدید علیه غرب و آمریکا، در گرو تحقق این ایده است.

Page Generated in 0/0058 sec