209 کشور در سراسر دنیا عضو فیفا هستند و با این حال 20 تیم از 24 تیمی که در 50 سال گذشته به فینال رقابتهای جامجهانی رسیدهاند، تنها از 5 کشور برزیل، آرژانتین، ایتالیا، آلمان و هلند بودهاند. این کشورها به همراه انگستان، فرانسه و اسپانیا، تنها سرزمینهایی هستند که به فینال جامجهانی پای گذاشتهاند. آیا برای رسیدن به مسابقه نهایی جامجهانی و فتح آن، فرمول مشخصی وجود دارد؟ آیا دستور عملی برای موفقیت وجود دارد؟ و اگر چنین است، راههای رسیدن به قله دنیا چیست؟ چرا هیچگاه کشورهایی مثل غنا، ژاپن، آمریکا یا حتی تیم ملی کشورمان، امیدی به فتح جامجهانی ندارند و هر یک در حد وسع خود، صعود از مرحله گروهی یا حضور در جمع 8 تیم نهایی را برای خود هدفگذاری میکنند؟ درباره فاکتورهای موفقیت، هیچکدام کافی نیست ولی هر چه بیشتر در موارد هشتگانه زیر پیشرفت کنید، امید قهرمانی جهان در کشور شما بیشتر خواهد شد.
1- جمعیت کل کشور
هر چه افراد بیشتری در یک کشور وجود داشته باشند، احتمال پیداکردن 11 نفر مناسب که بتوانند با غلبه بر حریفان، جام قهرمانی جهان را بالای سر خود ببرند، بالاتر میرود. 7 کشور از 8 کشوری که در بالا اشاره شد، جزو 30 کشور پرجمعیت جهان هستند و تنها استثنا در این باره، هلند است. تعداد جمعیت بیشتر، احتمال ظهور سوپراستاری که بتواند جریان هر بازی را تغییر دهد هم را بالاتر میبرد. در سال 1986، دیگو مارادونا یکتنه توانست آرژانتین را بر بام جهان بنشاند. علاوه بر این، او دو گل در
یکچهارم نهایی مقابل انگلیس و دو گل دیگر در مرحله نیمهنهایی مقابل بلژیک، به ثمر رساند. در نهایت هم این شماره 10 افسانهای سابق ناپولی و بارسلونا بود که پاس گل مربوط به گل برتری تیمش به خورخه بوروچاگا مقابل آلمان غربی را ارسال کرد تا آنها 3 بر 2 پیروز شوند. شاید اکنون فکر کنید اگر فاکتور جمعیت اهمیت دارد، پس تکلیف اندونزی و هند و چین و بنگلادش و پاکستان چه میشود؟ آنها روی هم، جمعیت نیمی از کره زمین را تشکیل میدهند ولی روی هم فقط یک بار به جامجهانی رسیدهاند. فاکتور بعدی مساله را روشنتر میکند.
2- خط تولید
5 کشوری که در ابتدا به آنها اشاره شد، در مجموع صاحب یک و نیم میلیون نفر بازیکن ثبت شده فوتبالی هستند. این رقم یکپنجاهم جمعیت آن 5 کشور در مجموع است. قسمت اعظم بازیکنانی که در جامجهانی میبینید، همین مسیر را طی کردهاند. آنها در کودکی بازی را در خیابان، پارکها یا حیاطهای منازل شروع کرده و معمولا قبل از 16 سالگی، به یک باشگاه رسمی منتقل شدهاند. این باشگاه میتواند ردههای تیمی رئال مادرید یا بخش جوانان یک باشگاه محلی دسته چندمی باشد ولی این باشگاه، نهادی منظم و صاحب استعدادیاب بوده است. این افراد میتوانند استعدادیابهای حرفهای، مربیان یا والدینی باشند که در باشگاههای بزرگتر، آشنایانی دارند که در پرورش استعدادهای نو، دستی در کار دارند.بدون این مرحله، خط تولید ناقص است. فوتبال، بویژه در کشورها و مناطق در حال توسعه، مملو از جوانان با استعداد و ورزشکار است که به راحتی خارج از سیستم قرار میگیرند. آنها شناخته نمیشوند، پیشرفت نمیکنند و هیچگاه به قله نمیرسند.