زینب خزایی: قبل از اینکه شروع کنید به خواندن یادداشت، برگردید و یک دور لیست افرادی را که در اینستاگرام دنبال کردهاید ببینید. توی این لیست چند تا آدم تیک آبی دارید یا آنهایی که فالوئرهایی چندصدهزار نفری دارند؟ 2 نفر؟ 5 نفر؟ 10 نفر؟ یا بیشتر؟ حتماً دلیلی برای این کارتان دارید. حالا برویم کمی دورتر از اینستاگرام بایستیم و تکتک این آدمها را از ذهن بگذرانیم. حتی میتوانیم اسمشان را روی کاغذ بنویسیم. یعنی یک جدول 3 ستونه بکشیم. در ستون اولش اسمها را بنویسیم. در ستون دوم دلیل یا دلایل دنبال کردنشان را و در ستون سوم چیزهایی که از آنها یاد میگیریم. پر کردن ستون یک و 2 آسان است اما ستون 3، هم نیاز به زمان دارد و هم روراستی و عمیق شدن با/در خودمان. احتمالا درصد کمی از آنها هستند که در ستون سوم، میتوانیم برایشان موارد خوبی ذکر کنیم.
مثلأ ممکن است شما بگویید من فلان هنرپیشه را فقط برای این فالو کردهام که زودتر از کارهای جدیدش باخبر شوم و ببینمشان. بعد توی ستون یاد گرفتنیهایتان میبینید تأثیرات، ناخودآگاه؛ فراتر از خواستههای آگاهانه شماست. اثرات این همزیستی مجازی میتواند هم مثبت باشد و هم منفی. البته شاید هم خودتان نتوانید به راحتی این تأثیرات را استخراج کنید اما دوستتان اگر شما را ببیند سریعتر متوجهاش میشود و با جملاتی مثل «مدل لباس پوشیدنت مثل فلانی شده» یا «چرا مثل بهمانی حرف میزنی؟» آن را به شما بازخورد میدهد.
«سلبریتیهای مجازی غریبههای آشنا در عصر رسانههای اجتماعی» هستند. آنها با انتشار مداوم زندگی روزمره خود و واقعی جلوه دادنش یا کنش به مسائل روز، ارتباط عاطفی با هوادارانشان برقرار میکنند. در فرهنگ سلبریتی این ارتباط معمولا دوطرفه است به نحوی که سلبریتی تولیدکننده یک ایده و تفکر است و هوادار، نقش مصرفکننده را دارد؛ سلبریتی راهبر است و هوادار پیرو.
مدل کنشهای سلبریتیها گاهی پرداختن به مسائل و مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است و گاهی با برندسازی خود به تبلیغات و کسب درآمد میپردازند و بر ذائقه و سلایق هوادارانشان تأثیر میگذارند. نکته تأملبرانگیز ماجرا اینجاست که آنها نه متخصص مسائل اجتماعی هستند و نه نگاهشان به بحرانهای اجتماعی مسالهمحور است. گاهی فقط برای این به چنین مسائلی اولویت میدهند که بگویند با مردم همراهند و از این طریق به درجه محبوبیتشان هم افزوده شود. واکنش سریع آنها به مسائل نشان میدهد کنشگریشان برگرفته از احساسات است و نهتنها مبنای پژوهشی ندارد، که نمیتواند به عنوان مرجعی برای رسیدگی هم مورد توجه قرار گیرد.
درنگ بیشتر بر پدیده سلبریتیها این الگو را به ما میدهد که هرچه بیشتر نقش آنها در هدایت افکار عمومی پررنگ شود، یعنی جای متفکران در این مسائل غایب است. در فقدان اندیشمندان، نسخههای کاذبی چون سلبریتیها خودشان را میکشند بالا. نتیجه این«انتقال مرجعیت فرهنگی» چه میشود؟ «افت و ابتذال فرهنگی». پس بیایید از همین حالا، دور تیک آبیهای کاذب خط بکشیم.