محمد سلحشور: 1- «دستاورد بزرگ و غیرمنتظرهای بود. اعراب پس از شنیدن اخبارش دچار هراس شدیدی شدند و پس از آن هرگاه صدای پای ما را میشنیدند با ترس از مقابلمان فرار میکردند؛ تا اینکه از ۸۰۰ هزار عربی که در آن هنگام در اسرائیل (فلسطین اشغالی) زندگی میکردند، به علت ترسی که این ماجرا برایشان به ارمغان آورد، جز ۱۶۵هزار نفر باقی نماندند».
زمانی که «مناخین بگین» در قامت نخستوزیر اسرائیل این توصیف را از کشتار دیریاسین به زبان آورد، تنها در حال تشریح عملیاتی نبود که چند دهه قبل فرماندهیاش را به عهده داشت. قتلعام به عنوان یک استراتژی، همواره از سوی اشغالگران در دستورکار قرار داشته است. زمانی که آنها چندصد زن و کودک بیدفاع را به شکل جنونآمیزی به قتل رساندند، در نظر داشتند با تثبیت این وحشت در ذهن و حافظه جمعی فلسطینیها، هزینه مقاومت را برای آنها تا حدی بالا ببرند که هر مقاومتی بازی با جان زنان و کودکان نیز به حساب آید. 34 سال پس از آن کشتار و زمانی که سازمان آزادیبخش به رهبری یاسر عرفات اسلحه را بر زمین گذاشت و تبعید دور و دراز به تونس را برای سازش مقابل اشغالگران پذیرفت، در ذهن بدبینترین سازشکاران نیز نمیگذشت تنها به فاصله چند ماه از کوچ اجباری، یک قتلعام دیگر در پیش باشد. کشتار دستهجمعی و خشونتآمیز صبرا و شتیلا عملیترین پاسخ صهیونیستها به استراتژی سازش عرفات بود. آنچه در صبرا و شتیلا رخ داد، تنها یک قتل عام نبود، بلکه اقدامی عامدانه برای هراسآفرینی به حساب میآمد. فالانژها با چراغ سبز شارون (که او هم بعدها از فرماندهی کشتار به نخستوزیری اشغالگران رسید) خشنترین شکل مرگ را برای دستهای خالی تجویز کرده بودند؛ تا آنجا که یکی از معدود افرادی که از فاجعه جان سالم به در برده بود، گفت: «فجیعترین صحنهای که دیدم مربوط به همسایهمان بود. سر کودک شیرخواره 4 ماههاش را مقابل چشمانش جدا کردند و سپس خود او را کشتند». صبرا و شتیلا نه فقط یک کشتار؛ که یک مانور رعب برای دیگر فلسطینیها بود؛ مانوری که بارها و بارها تکرار شد و در تهاجم امسال به غزه بیشتر.
2- ضربه حیثیتی مقاومت اسلامی فلسطین به رژیم صهیونیستی در «توفان الاقصی» اشغالگران را در موقعیت بیپاسخی قرار داد. آنها برای حفظ وجهه خود تقریبا هیچ گزینه ممکنی را پیدا نمیکردند. آنها در ابتدای امر سراغ آشناترین گزینه یعنی حمله به زنان، کودکان و بیماران رفتند. حمله به بیمارستان المعمدانی و پس از آن حمله به دیگر پناهگاهها، مدارس و... در چارچوب همین گزینه بود. صهیونیستها به دنبال افزایش تعداد شهدای غزه بودند که نزدیک به 5000 نفر آنان را کودکان تشکیل میدادند. در این میان حرکاتی همچون بمباران بیمارستانها را باید بهعنوان بخشی از استراتژی هراس درک کرد. ارتش پرادعای صهیونیست در 3 هفته گذشته موفق به وارد کردن هیچ ضربه قابل قبولی به حماس نشده است، هیچکدام از فرماندهان شناخته شده این گروه را نتوانسته دستگیر کند، هیچکدام از اسرا را نتوانسته آزاد کند و خود نیز تاکنون بنا بر روایت رسمیاش بیش از 60 سرباز خود را در میدان درگیریها از دست داده است. از سوی دیگر زمان به ضررش در حال گذر است و شکست در زمین غزه نیز حیثیت بر باد رفته اقتدار و امنیتش را بیش از پیش بر باد میدهد. در این شرایط استراتژی هراس و ارتکاب جنایات بیسابقه تنها گزینهای بوده که توانسته در پیش بگیرد؛ استراتژی کثیفی که در بلندمدت معادله جنگ را دستخوش تغییر نکرده است.
3- حمله زمینی به بیمارستان شفا و به گلوله بستن بسیاری از مجروحان و مشایعت در به قتل رسیدن بیماران بستری در این مکان، مهمترین عملیات مورد استناد صهیونیستها بوده است. آنها از مدتها قبل با طرح این ادعا که مقر فرماندهی حماس در زیرزمین بیمارستان شفاست، به آنجا یورش بردند اما نه تنها از رو کردن یک سند و نشانه نیز درمانده شدهاند که در عمل فضاحت اطلاعاتی بزرگی را نیز برای خود به ارمغان آوردند. نمایش تعدادی اسلحه، هارد کامپیوتر و علامت و نشانه روی دیوار باعث شد امتداد استراژی هراس به یک رسوایی آشکار مبدل شود. در روزهای گذشته تمسخر گزارشی که یکی از فرماندهان نظامی رژیم صهیونیستی درباره حضور حماس در این بیمارستان داده بود، تبدیل به یک ژانر در شبکههای اجتماعی شد و بسیاری از کاربران با هجو ادعاهایی همچون علامتهای روی دیوار و... نشان دادند اشغالگران در تحمیل فریب خود به افکار عمومی تا چه حد شکست خوردهاند.
این رسوایی از سوی دیگر با تایید خبر شلیک اشتباه هلیکوپترهای رژیم صهیونیستی به شرکتکنندگان در فستیوال موسیقی در 7 اکتبر همزمان شده است. این همزمانی در حالی است که صهیونیستها بیشترین جنگ روانی را بر 2 گزاره استوار کرده بودند: الف- حماس در حمله توفان الاقصی هدف اصلی خود را بر غیرنظامیان معطوف کرده بود. ب- حماس در غزه از بیمارستانها به عنوان سپر انسانی استفاده میکند. هر 2 گزاره اما در روزهای اخیر نه تنها بیاعتبار که تبدیل به 2 مصداق رسوایی برای صهیونیستها شد. ردیف شدن ادعاهای کذبی همچون بریدن سر 40 کودک اسرائیلی توسط حماس، حمله موشکی اشتباه جهاد اسلامی به بیمارستان المعمدانی، وجود اتاق فرماندهی جنگ در زیرزمین بیمارستان شفا و... عملا روایت صهیونیستها از شرایط و حوادث را کاملا بیاعتبار کرد. از سوی دیگر ناکامی قابل پیشبینی در عملیات زمینی نیز استراتژی هراس را به عنوان سازوکاری جنایتکارانه برای ایجاد بازدارندگی تضعیف کرده است.