printlogo


کد خبر: 272239تاریخ: 1402/9/1 00:00
عباس عبدی، درگیر جزئیات و در بند کلیات

جعفر علیان‌نژادی: جزئیات مهم است. بدون پرداختن به جزئیات نمی‌توان به یک شناخت قانع‌کننده رسید. البته منظور جزئی‌نگری و ماندن درون چیزها نیست. منظور در نظر گرفتن جزئیات است. پاسخ به یک سوال مهم فلسفی در این باره، می‌تواند مقصود ما را روشن‌تر سازد: «آیا جزئی کلی است؟» پاسخ این سوال هم بله است و هم نه! اگر مقصود از جزئی، اجزای عینی یک شیء باشد، جزئی کلی نیست و نمی‌توان حکمی که درباره یکی از اجزا وجود دارد، به کل اعضا تعمیم داد اما اگر جزئی به عنوان یک مفهوم مشترک درباره جزئیات باشد، جزئی کلی است. مقصود نویسنده برای در نظر گرفتن جزئیات همین است. بنابراین بدون در نظر داشتن مفاهیم مشترک درباره جزئیات، تحلیل‌های ما بی‌پایه و اساس بوده و تبدیل به کلیاتی انتزاعی و حس‌ناپذیر خواهد شد. 
به بیان دیگر ماندن در یک مصداق جزئی و نرسیدن به درک کلی از امور جزئی، تحلیل‌های ما را کم‌اعتبار و قابل تردید می‌کند.  بسیاری از محتواها و مطالب این روزهای عناصر فعال سیاسی بی‌نصیب از این ۲ آسیب نیست. آقای عباس عبدی، روزنامه‌نگار پرتلاش و پرنویس اصلاح‌طلب که روزانه یادداشت‌هایی را برای روزنامه اعتماد می‌نویسد، یکی از این افراد است که گاه و بیگاه به این آسیب مبتلا می‌شود. به عنوان مثال وی در یادداشت چند روز پیش خود با عنوان «خدا یا انسان؟»، این خطا را مرتکب شده است.  وی به بهانه سخنرانی آقای حداد عادل در هفتمین کنگره علوم انسانی اسلامی، سعی کرده با ایراد نقدها و سوالاتی، اصل ایده علوم انسانی اسلامی را زیر سوال ببرد. عبدی در خطوط اولیه این یادداشت نوشته است: «نقد یا طرح پرسش درباره رویکردهای تحلیلی (حداد عادل) می‌تواند به درک آنچه در این جناح می‌گذرد، کمک کند». عبدی در همین یک جمله، یکی از آن 2 خطای رایج را مرتکب شده است. او می‌خواهد با نقد رویکردهای تحلیلی حداد عادل به عنوان یک شخص یا یکی از آحاد فکری جبهه انقلاب، به فهمی کلی درباره آنچه او جناح غالب نامیده است، برسد. یعنی رویکردهای تحلیلی یکی از متفکران جبهه انقلاب اسلامی را تماما مورد قبول و وفاق جبهه انقلاب اسلامی دانسته و تحلیل ایشان درباره علوم انسانی اسلامی را به کل جبهه منتسب کرده است. عبدی در این خطا می‌خواهد حکمی را درباره یکی از آحاد فکری جبهه انقلاب به کل این جبهه نسبت دهد. به معنای دیگر او مرتکب خطای یکدست‌سازی یا یکدست‌پنداری کل جبهه انقلاب شده است. طبیعی است درباره ایده علوم انسانی اسلامی در میان جبهه انقلاب شاهد تنوع و تلون نظر باشیم که اینگونه هم هست.
همین خطا زمینه ارتکاب اشتباه دیگر را ایجاد می‌کند. خطای بعد آقای عبدی این است که سعی کرده ایده علوم انسانی اسلامی را به آقای حدادعادل نسبت دهد و با نقد جملات ایشان، اصل ایده علوم انسانی اسلامی را زیر سوال ببرد. عبدی بر حداد عادل خرده می‌گیرد «اگر گزاره شما را بپذیریم که بدون علوم انسانی مستقل از آنچه در تمدن غرب است، به تمدن نوین اسلامی نمی‌رسیم، در این صورت باید پرسید در این حدود نیم قرن، کدام گزاره‌ها و اصول چنین علمی را تدوین و ارائه کرده‌اید». وی با طرح سوالات جزئی دیگر مشابه این، در نهایت نتیجه می‌گیرد چنین چیزی وجود خارجی ندارد.
فرض عبدی آن است که ابتدا باید به یک تئوری کلان درباره علوم انسانی اسلامی رسید و بعد برای تحقق آن تلاش کرد، در حالی ‌که تجارب تاریخی حتی در غرب نشان می‌دهد عموما پدیدارها و تحولات بیرونی، بر نظریات اولویت داشته و آنها بوده‌اند که مساله‌های اساسی را برای نظریه‌پردازی و تئوری‌سازی فراهم آورده‌اند. به همین اعتبار بسیاری از رخدادها نظیر پیروزی انقلاب اسلامی و دفاع‌مقدس، پیاده‌روی اربعین، زنجیره شکست پی‌درپی جریان سلطه در برابر مقاومت مردم و رخدادهای سالانه ملی و مذهبی، می‌تواند به اسبابی برای نظریه‌پردازی درباره علوم انسانی اسلامی تبدیل شود. تداوم، قدرت‌یابی و صدور ایده‌های انقلابی از ایران به سایر نقاط منطقه نشانه‌ای از وجود و استقرار پارادایم جدیدی است که در حال تئوریزه شدن است. 
بیانیه گام دوم انقلاب که در 40 سالگی انقلاب اسلامی صادر شد، موید این موضوع است. یعنی ما به آستانه‌ای رسیده‌ایم که ضرورت وجود علوم انسانی اسلامی بیشتر از قبل حس می‌شود. به بیان دیگر، برای ما تا جایی امکان یادگیری از غرب وجود دارد اما این یادگیری به معنی تقلید دائم نیست. یعنی برای ایجاد تمدن نوین اسلامی گریزی از رسیدن به این حیطه مستقل نداریم. فارغ از این موضوع، تلاش‌های موفق، سنگین و عمیقی در همین 45 سال گذشته صورت گرفته که به دلایل مختلف از جمله حجاب معاصرت و وجود دولت‌های بی‌اعتماد به این ایده، هنوز امکان فرازیابی یا استقرار در محافل رسمی دانشگاهی نیافته‌اند. اشکال تحلیل عبدی آن است که نمی‌تواند -یا نمی‌خواهد-  از برآیند تمام پدیده‌ها و جزئیات پس از وقوع انقلاب اسلامی به یک تحلیل منصفانه برسد، خود را درگیر جزئیات کرده و می‌خواهد از چند مصداق منفی جزئی به انکار کلی امکان وجود علوم انسانی اسلامی برسد.

Page Generated in 0/0058 sec