علیمحمد هنرمند: رهبر انقلاب اسلامی در بیانات مهم روز گذشتهشان در دیدار هزاران نفر از بسیجیان بر کلیدواژه «جغرافیای سیاسی جدید منطقه» تاکید کردند؛ جغرافیایی که با محوریت هستههای مقاومت شکل میگیرد و مهمترین خصیصه آن نسبت به جغرافیای پیشین منطقه «آمریکازدایی» از غرب آسیا است. پیش از این نیز ایشان بارها به مساله «افول آمریکا» بهعنوان قدرت برتر جهان اشاره کرده بودند. بر همین مبنا «آمریکازدایی» از منطقه را میتوان تا حدی در نتیجه «افول آمریکا» در سطح جهان فهم کرد. به این معنا که با زوال ابرقدرتی آمریکا در سطح جهان، بلوکهای قدرت جدیدی در جهان ظهور مییابند و همین باعث کاهش ضریب نفوذ آمریکا در منطقه میشود. ناگفته پیداست «افول آمریکا» را نباید مترادف با نابودی آمریکا در نظر گرفت، بلکه به مثابه پروسهای است که در آن جایگاهی که آمریکا پس از پایان جنگ سرد به دست آورده بود تضعیف میشود و دیگر بازیگرانی که تبدیل به نیروهای تابع شده بودند، استقلال عمل بیشتری مییابند. به بیان دیگر «افول آمریکا» نه پایان آمریکا که پایان تکقطبی بودن جهانی است که آمریکا در چارچوب نظم پساجنگ سرد بنا نهاده بود. به همین طریق «آمریکازدایی» را هم میتوان به مثابه شروع عصری در نظر گرفت که واشنگتن دیگر نفوذ سابق خود را در معادلات منطقه نخواهد داشت. فهم این روند نیازمند توجه به نشانهها و عواملی است که به «آمریکازدایی» از منطقه منتهی میشود.
شواهدی دال بر «آمریکازدایی» از منطقه را به شکل اختصاری میتوان در موارد زیر پیدا کرد.
1- در حالی که روزگاری آمریکاییها برای اشغال هر کشوری تنها زمان شروع اشغال را تعیین میکردند و در مدت کوتاهی بدون هیچ مقاومتی و با کمترین تلفات به هدف خود نائل میشدند اکنون در منطقه نه تنها آمریکا نمیتواند دورنمای اشغال سرزمینی را طرح کند که حتی مجبور به ترک تدریجی منطقه شده است و در همین شکل محدود نیز نمیتواند امنیت نیروهای خود را تضمین کند؛ به گونهای که در همین 50 روز گذشته گروههای مقاومت دهها بار به مواضع آمریکا حمله کردند و آمریکا در واکنشی غریب، تمام تلاش خود را معطوف به دعوت این گروهها به حفظ خویشتنداری میکند. این در حالی است که پیش از این آمریکا کمترین ضربهای به نیروهای خود را تحمل نمیکرد. تغییر این فضا برآمده از تغییر واقعیات و موازنه قدرت در منطقه است؛ بهگونهای که بزرگترین ارتش دنیا شروع درگیری با گروههای مقاومت را نیز برای خود پرهزینه میبیند.
2- روزگاری برخی دولتهای عربی با تبدیل کردن خود به برده مطیع آمریکا به دنبال آن بودند تا امنیت خود را به شکلی تضمین کنند اما همین دولتها در 2 سال گذشته بارها با نزدیک شدن به 2 قدرت شرقی چین و روسیه که در نزاع کمسابقهای با آمریکا به سر میبرند این پیام را به واشنگتن مخابره کردند که آنها هم دیگر برای حفظ امنیت خود و تامین منافع خویش ابایی از نزدیک شدن به رقبای آمریکا ندارند.
3- رژیم صهیونیستی به عنوان عارضهای غیرطبیعی و البته تحمیلی به غرب آسیا کارویژه روشنی برای مهار کشورهای اسلامی داشته است. کارویژه امنیتی این رژیم جلوگیری از قدرت گرفتن دولتهای منطقه بود؛ بهگونهای که اجازه برتری یافتن هیچ کشوری را در مسائل نظامی نمیداد اما ضربه کاری دریافتشده در 7 اکتبر از سوی کوچکترین و تحتکنترلترین گروه مقاومت در غزه نشان داد صهیونیستها دیگر توانایی سابق را ندارند. رژیم صهیونیستی در 2 ماه گذشته به همگان نشان داد نه تنها توانایی شکست حماس را در میدان ندارد که از درگیر شدن با دیگر گروههای مقاومت از جمله حزبالله لبنان بسیار هراس دارد. اگر روزی صهیونیستها کمتر از یک هفته چند ارتش عربی را تارومار میکردند حالا همزمان شدن درگیری با چند گروه مقاومت تبدیل به کابوسشان شده است. در این شرایط مشخص است رژیم صهیونیستی شروع درگیری با ایران را به مثابه پیچیده شدن نسخه مجعول خود میبیند. طبیعتا تضعیف بیسابقه اسرائیل پس از دریافت ضربه ترمیمناپذیر توفان الاقصی انعکاسی از جایگاه افولیافته آمریکا دارد؛ در این موقعیت هرقدر توان میدانی اشغالگران تضعیف شود از ضریب نفوذ آمریکا نیز در غرب آسیا کاسته میشود.
هرچند به لیست شواهد «آمریکازدایی» از منطقه میتوان اضافه کرد اما همین 3 مصداق تا حد زیادی واقعیات موجود را تصویر میکند.
در کنار شواهد مذکور 2 مولفه خاص منطقهای را میتوان از عوامل «آمریکازدایی» از غرب آسیا دانست.
الف- تشکیل شبکه مقاومت که بعد از توفان الاقصی به صورت یکپارچه خود را نشان داد نقشی حیاتی در سلب قدرت ابتکارعمل از آمریکا دارد. این شبکه حالا از لبنان و فلسطین و سوریه در مجاورت دریای مدیترانه تا یمن در مجاورت دریای سرخ، توان تعیین زمین بازی را دارد؛ آنچنان که مقاومت عراق نیز در قلب این منطقه میتواند تعیینکننده باشد. این شبکه عملا به شکننده شدن اقتدار نظامی آمریکا منتهی شد. در این شرایط دیگر صرف تایید آمریکا امنیت را برای هیچ بازیگر وابستهای تعیین نمیکند؛ آنچنان که عربستان سعودی نیز بعد از 8 سال جنایت و تبدیل شدن به گاو شیرده آمریکا، راهی جز قبول کردن مقاومت یمن نیافت.
ب - توفان الاقصی از سویی عمق آسیبپذیری رژیم صهیونیستی را نشان داد و از سوی دیگر بر افسانه شکستناپذیر بودن ارتش این رژیم صحه گذاشت. با این حال غرب آسیا پس از توفان الاقصی وارد مرحلهای شد که در آن دیگر عادیسازی روابط با رژیم صهیونیست نه تنها امنیتآفرین نیست که حتی امنیت هر کشوری را که به سمت این خیانت برود، به شدت کاهش میدهد. در این فضا کشورهای منطقه محکوم به آن هستند که برای تضمین امنیت و منافع خود به گروههای مقاومت بیشتر از رژیم اشغالگر نزدیک شوند.
بر این اساس تغییر موازنه منطقه با بازیگری فعال هستههای مقاومت عملا غرب آسیا را به سمت دوره جدیدی برده است که به درستی باید آن را دوره «آمریکازدایی» از منطقه دانست.