printlogo


کد خبر: 272577تاریخ: 1402/9/11 00:00
گفت‌وگوی «وطن امروز» با موسی‌حقانی درباره سیاست تشکیل رژیم صهیونیستی علیه ایران و کشورهای اسلامی
رژیم تضعیف و تجزیه منطقه

به نظر بسیاری از اندیشمندان و متفکران اساسا تشکیل رژیم صهیونیستی در منطقه غرب آسیا و در قلب کشورهای اسلامی، با یک هدف بلندمدت استکباری و استعماری بود. این رژیم خونخوار به منظور تداوم سلطه استعمارگران بر منطقه  بویژه کشورهای اسلامی از طریق تجزیه و تضعیف کشورهای قدرتمند و با اصالت غرب آسیا تشکیل شد. به تعبیر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای  «طبق اسناد تاریخی، تشکیل حکومت صهیونیستی در آنجا، بیش از آنچه آرزوی مردم یهود باشد، خواست استعماری دولت انگلیس بود».
طبعا یکی از کشورهای ریشه‌دار و دارای ظرفیت دینی و انقلابی که می‌توانست جلوی اقدامات و خواسته‌های صهیونیست‌ها در این منطقه را بگیرد ایران اسلامی بود لذا صهیونیست‌های متنفذ در کشورهای استعمارگر و دولت صهیونیستی بیش از یک قرن به دنبال تضعیف و تجزیه ایران بودند. اگرچه اقدامات آنها علیه ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تشدید شد ولی این نقشه‌ها و اقدامات به دوران استقرار نظام جمهوری اسلامی محدود نمی‌شود. در همین رابطه و به منظور کنکاش و بررسی بیشتر موضوع با دکتر موسی حقانی، پژوهشگر تاریخ معاصر گفت‌وگو کردیم.
* آقای دکتر! آیا رژیم صهیونیستی صرفا با نظام جمهوری اسلامی و حاکمیت اسلام در ایران مشکل دارد و آن را تهدید علیه خود تلقی می‌کند یا صهیونیست‌ها اساسا حاکمیت قدرتمند ایران را بر نمی‌تابند؟
برای پاسخ به این سوال ما باید کمی به ماهیت خود صهیونیسم و عواملی که باعث شده رژیم صهیونیستی به وجود بیاید بپردازیم. کشورهایی که رژیم صهیونیستی را در این منطقه به وجود آوردند اهداف و منافعی را دنبال می‌کردند. اساسا ۲۳۰ سال گذشته راهبرد غربی‌ها و موسسان رژیم صهیونیستی، ایران ضعیف و ایران تجزیه شده بود. اینها  یک راهبردی داشتند که بویژه تقریبا از سال 1785 میلادی خیلی جدی شد و 1800 میلادی دیگر رسیدند به عملیاتی کردن برنامه‌های‌شان در ایران و منطقه. انگلیسی‌ها با هدف تسلط بر شبه‌قاره‌ هند در این منطقه حضور پیدا کردند و یک رقابت بین‌المللی بین روسیه، فرانسه و انگلیس بر سر هند درگرفت. در آن دوره ما شاهد بازگشت صهیونیست‌ها به هیات حاکمه‌ انگلستان هستیم و اساسا صهیونیست‌ها رفته‌رفته در انگلیس سروکله‌شان پیدا می‌شود. البته نباید فراموش کرد سال 1817 میلادی تشکیلات ماسونی در انگلستان تاسیس شد. این تشکیلات کاملا صهیونیستی است و صهیونیست‌ها توانستند از این طریق در حاکمیت انگلستان و بعد در حاکمیت سایر کشورهای اروپایی نفوذ جدی‌تری داشته باشند. زرسالاران یهودی هم که جزو موسسان اصلی رژیم صهیونیستی هستند، توانستند از طریق ثروتی که اندوخته بودند نبض حکومت‌ها و دولت‌های اروپایی را در اختیار خود بگیرند و عملا بسیاری از اتفاقاتی که ما در قرون  ۱۸ و ۱۹ می‌بینیم در جهان رخ می‌دهد به نحوی توطئه‌های اینهاست که سرمایه‌های اینها و افرادی که وابسته به اینها هستند در این ماجراها درگیر و دخیلند. یکی از همین شخصیت‌هایی که بسیار مهم است و شاید بشود گفت برای نخستین بار بحث جمهوری یهودی را مطرح می‌کند «پالمرستون» است که صدراعظم انگلستان بود و در واقع مقارن با دوره‌ محمدشاه قاجار بود. حتی در قرون 17، 18 و ۱۹ هم یهودی‌ها و هم برخی پروتستان‌ها بحث دولت یهود را پیش می‌کشند. یعنی هرتزل در واقع جزو نفرات بعدی است که به ماجرای تشکیل دولت یهودی می‌پردازد. با توجه به اینکه فلسطین، ایران، عراق، افغانستان و عربستان فعلی یعنی سرزمین حجاز بر اساس نظریه‌ هارتلند، در قلب زمین واقع شده‌اند، این موضوع توجه صهیونیست‌ها و قدرت‌های بزرگ مثل انگلستان را جلب کرد. انگلیسی‌ها در هند حضور پیدا کردند و حدود 120 سال سرنوشت این منطقه گره خورد با توسعه‌‌طلبی‌های انگلستان در هند. همین جناح صهیونیستی که در انگلستان توانسته بود به قدرت برگردد، یکی از کانون‌هایی که در آن مستقر شد حکومت هند - بریتانیا بود که برای آنها بسیار اهمیت داشت.  یعنی از طریق هند این منطقه را کنترل می‌کردند. البته بعدا که اینها در هند پایه‌های‌شان سست شد به طور طبیعی دنبال این بودند که پایگاه‌های دیگری هم در این منطقه برای خودشان دست و پا بکنند. ناصرالدین شاه در خاطرات نخستین سفرش به اروپا آورده که روچیلد فرانسوی به واسطه‌ میرزا منوچهرخان و میرزا حسین‌خان سپهسالار با شاه ایران دیدار می‌کند. او تقاضاهایی را مطرح می‌کند که یکی از تقاضاهای مهمش این بوده که ناصرالدین شاه اجازه بدهد شعبه‌ مدرسه‌ آلیانس اسرائیلی که یک مدرسه‌ صهیونیستی بود در ایران تاسیس شود. ناصرالدین شاه موافقت می‌کند ولی عملا اجازه‌ راه‌اندازی آن مدرسه را نمی‌دهد. یا به هر دلیلی آن مدرسه در دوره ناصرالدین شاه  در ایران تشکیل نمی‌شود. بعد در دوره‌ مظفرالدین شاه ما می‌بینیم این مدرسه - یک دوره‌ای که دوره‌ ضعف قاجار است - در ایران تاسیس می‌شود و بعدا مدیران و معلمان این مدرسه جزو موسسان نخستین لژ فراماسونری رسمی در ایران یعنی لژ بیداری هستند که نشان می‌دهد اینها فقط انگیزه‌ فرهنگی نداشتند بلکه به دنبال مسائل سیاسی هم بودند. در آنجا روچیلد به ناصرالدین شاه یک نکته‌ دیگر هم می‌گوید و آن اینکه ما دنبال یک سرزمینی هستیم که در آن مستقر بشویم.
* آیا بحث استقرار همه مردم یهود در یک سرزمین و تشکیل کشور واحد یهودی خواسته و آرزوی همه یهودیان است یا اینکه گروه‌هایی در میان یهودیان و بزرگان یهود هستند که مخالف این مساله باشند؟
بحث استقرار در یک سرزمین و تاسیس دولت و حکومت در بین خود یهودی‌ها یک مساله اختلافی هست و آنها به طور یکپارچه دنبال این نیستند و  اعتقاد به این ندارند که قبل از ظهور مسیح به تعبیر آنها ‌باید دولت تشکیل داد. این جریانی هم که در انگلستان قدرت را رفته‌رفته قبضه می‌کند و حتی آن دولتمردان سنتی انگلستان نظیر لرد کنزن را هم کنار می‌گذارد، به دنبال یک پایگاه برای خود در این  منطقه می‌گردند. بر این اساس منطقه‌ غرب آسیا و به قول آنها خاورمیانه، که هم از جهت جمعیت فراوان و هم از لحاظ منابع دست‌نخورده حائز اهمیت است مورد توجه زیاد اینها بود.  هنوز بحث نفت و موارد دیگر در این منطقه مطرح نشده بود. البته آنها بررسی‌های‌شان برای پیدا کردن نفت در منطقه از قبل شروع شده بود که می‌بینیم در ایران ما از 1901، 16 سال  قبل از اینکه اعلامیه‌ بالفور صادر شود می‌آیند و قرارداد دارسی  منعقد می‌شود و  با یک فاصله‌ مثلا 15 یا 20 ساله سایر کشورهای منطقه هم وارد این چرخه می‌شوند و رفته‌رفته انگلیسی‌ها و غرب بر منابع نفتی این منطقه حاکم می‌شوند. با کشف نفت در این منطقه البته انگیزه‌ها هم بالاتر رفت. یعنی هم منابع معدنی و هم بازار مصرف بسیار خوبی که وجود داشت و اینها می‌توانستند محصولات خود را در اینجا بفروشند. در واقع هم بحث مواد خام و هم بحث بازار، توجه اینها را به اینجا جلب کرد و این جریان  انحرافی در بین بنی‌اسرائیل که ما از آن به عنوان صهیونیسم یاد می‌کنیم و عرض کردم ریشه‌ تشکل‌هایی نظیر فراماسونی هم در این جریان نهفته است، دیگر از سال 1900 میلادی به بعد فعالیت جدی‌ خود را آغاز می‌کند برای اینکه عملا برود و رژیم  صهیونیستی را در این منطقه به وجود بیاورد.  
آنها در بررسی‌های‌شان به این نتیجه رسیده بودند یکی از کشورهایی که می‌تواند در این منطقه جلوی زیاده‌خواهی‌های آنها را بگیرد و هم زیاده‌خواهی‌های استعمارگران را که پشت  صحنه‌ آنها صهیونیست‌ها قرار داشتند محدود کند و  هم جلوی حضور عریان جریان صهیونیست در منطقه را بگیرد، ایران است. با توجه به اینکه ایران بالاخره در سال‌های نه‌چندان دور یک کشور قدرتمندی بود که حتی در ابتدای دوره‌ قاجار هم می‌خواست قدرت خود را تجدید کند که با موج ویرانگر استعمار مواجه شد، بنابراین اینها به این نتیجه رسیدند که ایران باید یک کشور تجزیه‌شده‌ کوچک و  ضعیف شده باشد و توانمندی‌هایش باید از آن  گرفته شود و  اینکه در یک حد محدودی آن را نگه دارند و کنترل کنند. سایر کشورهای منطقه را هم بویژه بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی اینها بین خود تقسیم کردند. بنابراین می‌بینیم موسسان رژیم صهیونیستی که خود جزو پدران صهیونیسم بین‌الملل هستند نظیر  روچیلد، خاندان ساسون و...، یک  ایران ضعیف شده را در دوره‌ قاجار در این منطقه پیش‌بینی  کرده بودند و در برنامه‌شان بود که دولت ایران بشدت ضعیف شود. از طرفی از دل امپراتوری عثمانی چندین کشور به وجود آمد که خود این کشورها با همدیگر مشکلات عرضی بر سر مرز‌ها، تعیین مرزها و... داشتند. این موضوع هم به اصطلاح مزید بر علت شد برای اینکه ما در این منطقه کشور قوی مسلمان نداشته باشیم؛  امپراتوری عثمانی که تجزیه شده بود و ایران هم واقعا به سخت‌ترین شرایط رسیده بود.
* مگر ایران در آن برهه تاریخی چه وضعیتی داشت که شما از تعبیر «سخت‌ترین شرایط» استفاده کردید؟
ببینید! ما در پایان جنگ اول جهانی، تلفات گسترده‌ای در ایران داریم که کف آن  را 4 میلیون می‌گویند. بعضی از منابع تا 9 میلیون نفر می‌گویند که خب این برای کشوری که اصلا در جنگ دخالتی نداشت خیلی تلفات بالایی است. قبل از جنگ کشور ما اشغال شده بود و متاسفانه ما به واسطه‌ همین سیاست‌های استعماری در بدترین شرایط  قرار داشتیم. تئودور هرتزل از سال 1895 به دنبال تاسیس دولت یهودی بود که طرحش را افرادی نظیر پالمرستون و ادموند روچیلد داده بودند و  هرتزل مجری اجرای این طرح‌ها و سیاست‌ها بود. ۳ سال بعد از این، اینها در بازل سوییس مجمع و یک جلسه‌ای را تشکیل می‌دهند و در آنجا و چند کنفرانسی که بعد از آن می‌گذارند دیگر به طور کلی  ماجرای تشکیل دولت صهیونیستی را دنبال می‌کنند. برای ایجاد رژیم صهیونیستی در این منطقه آنها طرح نابودی امپراتوری عثمانی و طرح تقسیم کشورهای منطقه را داشتند که براساس قرارداد سایکس - پیکو که سال 1916 بین فرانسه و انگلستان منعقد شد، ایران، عراق، حجاز و اردن به انگلستان رسید و شامات به غیر از فلسطین یعنی سوریه، لبنان و شمال آفریقا  به  فرانسه رسید، یعنی اینها خودشان را مالک جهان و مالک این منطقه می‌دانستند. چون اینها بحث به اصطلاح تشکیل رژیم صهیونیستی را در فلسطین داشتند، گفتند فلسطین آن حد از رشد را ندارد که ما به عنوان یک کشور در این تقسیم‌بندی جهانی آن را در نظر بگیریم.  فلسطین را تحت عنوان قیمومت و اینکه نیاز به قیم دارد به انگلستان سپردند و این زمینه‌ای شد که رفته رفته تلاش‌ها برای تشکیل رژیم صهیونیستی سرعت بیشتری پیدا بکند بویژه وقتی اعلامیه‌ بالفور صادر می‌شود عملا دیگر انگلستان هم  تشکیل دولت یهود را در منطقه می‌پذیرد و بر ذمه‌ خودش می‌داند که  از آن صیانت کند.
* از صحبت‌های شما اینگونه برداشت کردم که سیاست ضعیف‌سازی ایران اساسا یکی از راهبردهای اصلی استعمار انگلیس در منطقه بود که از این سیاست در تشکیل و تقویت رژیم صهیونیستی بهره بردند؛ درست متوجه شدم؟
بله! دولت انگلستان تقریبا تا 100 سال قبل از تشکیل رژیم صهیونیستی تمام توان خود را بر این قرار داده بود که ایران یک کشور کاملا ضعیف، تجزیه شده، کوچک شود و به قول سفیرشان ایران را در وحشت و بربریت  قرار دهد، همان  افراد می‌آیند و رژیم صهیونیستی را در منطقه می‌خواهند ایجاد کنند. آنها برای تضمین امنیت رژیم صهیونیستی و اساسا شکل‌گیری رژیم صهیونیستی احتیاج به رژیم‌های وابسته در منطقه دارند چون آنها می‌دانند اگر این تحرک رخ دهد بالاخره هم با مخالفت جدی فلسطینی‌ها و هم مسلمین، صرف‌نظر از دولت‌ها، مواجه می‌شود. حتی دولت‌ها هم نمی‌توانستند آن موقع بی‌تفاوت باشند برای همین می‌بینیم اوایل که بحث مهاجرت و بحث تشکیل رژیم صهیونیستی مطرح می‌شود دولت‌های اسلامی یک مقدار فعال‌تر از امروز برخورد می‌کردند، لذا استعمار به فکر ایجاد دولت‌های وابسته در منطقه افتاد. در عراق فیصل را آوردند و در افغانستان امان‌الله‌خان را. 
در ایران رضاخان روی کار آمد و قرار بود این رژیم‌های وابسته زمینه‌ تشکیل رژیم صهیونیستی در منطقه را فراهم کنند. از همان ابتدا تضعیف ایران و نفوذ در ایران در دستور کار اینها قرار گرفت. به نحوی که ما می‌بینیم قبل از به سلطنت رسیدن رضاخان تشکیلات صهیونیستی در بیش از 20 شهر ایران فعالیت‌شان را آغاز می‌کنند. عملیات تخریبی‌ای که اینها در زمینه‌ خروج ارز، خروج اشیای عتیقه از ایران و قاچاق انسان داشتند نشان می‌دهد هیچ احترامی به حاکمیت ایران نمی‌گذاشتند و البته حاکمیت ایران در دوره‌ پهلوی هم با اینها همسویی و همراهی داشت؛ به همین جهت است که از همان ابتدا که تحرکات صهیونیستی در ایران آغاز می‌شود ما شاهد عکس‌العمل مردم ایران و روحانیون هستیم.
* رژیم پهلوی در زمینه حمایت و کمک به رژیم صهیونیستی چه اقداماتی را انجام داد؟ آیا حمایت پهلوی‌ها از اسرائیل صرفا به رسمیت شناختن اسرائیل بود یا فراتر از آن هم بود؟
صهیونیست‌ها برای تشکیل دولت صهیونیستی در این منطقه احتیاج به زمین و انسان داشتند، چون اینها در فلسطین نه  دارای زمین بودند و نه جمعیت قابل توجهی داشتند که بتوانند ادعای تاسیس یک دولت را داشته باشند به همین جهت هم به طور خزنده خرید زمین را آنجا آغاز کردند که در پوشش‌های مختلف شکل می‌گرفت و هم بحث مهاجرت را پیگیری می‌کردند. مهم‌ترین مساله برای صهیونیست‌ها که حتی از سرزمین هم مهم‌تر بود مساله نیروی انسانی بود. ببینید! یهودیان صهیونیست بر اقتصاد جهان مسلط شده بودند. انگلستان به عنوان یک قدرت بزرگ استعماری که ادعا داشت در سال‌های پایانی جنگ اول جهانی تنها قدرت مطرح در جهان است در اختیار اینها بود و از لحاظ نظامی هم با توجه به شبکه‌های تروریستی نظیر هاگانا که ایجاد کرده بودند، می‌توانستند کارهای‌شان را پیش ببرند. منتها بحث اصلی آنها امواج انسانی‌ای بود که اینها بگویند ما از لحاظ جمعیت یک بخش از مردم ساکن در فلسطین را تشکیل می‌دهیم. در این ماجرا که به نظر من در واقع می‌شود گفت پایه‌ اصلی تشکیل رژیم صهیونیستی است، رژیم کودتایی رضاخان نهایت همکاری را داشت و بعد در دوره‌ محمدرضا پهلوی هم شما می‌بینید که این اتفاق ادامه پیدا می‌کند و محمدرضا پهلوی به عنوان دومین رئیس کشور اسلامی، رژیم  صهیونیستی را به رسمیت می‌شناسد و ایران را به ستون پنجم اسرائیل در منطقه تبدیل می‌کند. روابط امنیتی و پیمان‌های امنیتی که اوج  روابط گسترده ۲ رژیم را با همدیگر نشان می‌دهد بین پهلوی و آنها منعقد می‌شود. در همین دوره، در همین دوره‌ای که اساسا رژیم پهلوی از همان ابتدا دارد کمک می‌کند به تشکیل دولت یهودی در منطقه و بعد هم این همه خدمات گسترده به صهیونیست‌ها برای تثبیت رژیم صهیونیستی می‌دهد شما می‌بینید اسرائیل تبدیل می‌شود به یکی از مهم‌ترین مراکز خرید و فروش اشیای باستانی ایران. یعنی به طور گسترده در همان مقطع اینها درصدد قاچاق و دست‌اندرکار قاچاق هستند؛ در تبدیل شدن اقتصاد ایران به اقتصاد تک‌محصولی اسرائیل در کنار انگلستان و آمریکا قرار می‌گیرد. کل سرزمین ایران بویژه مرزهای شمالی و مرزهای جنوبی ما را تبدیل می‌کنند به پایگاه‌های جاسوسی علیه کشورهای منطقه و با همه‌ این خدماتی که رژیم پهلوی به آنها ارائه می‌داد و استفاده‌ای که آنها از ظرفیت ایران می‌کردند می‌بینیم باز این اسرائیل بود که تعیین می‌کرد غربی‌ها اعم از انگلیس یا آمریکا چه چیزی در اختیار ایران بگذارند. آنجا هم باز همان سیاست تجزیه‌ ایران، سیاست کوچک کردن ایران و سیاست کنترل ایران که رژیم پهلوی آن را تبدیل به ستون پنجم اسرائیل در منطقه کرده بود، در دستور کار آنها قرار داشت.  انقلاب اسلامی این معادله را کلا به هم زد و در ادامه‌ خواست ملت ایران که از سال 1300 شمسی شروع شده بود، رژیم صهیونیستی را به طور کلی طرد و نفی کرد. 
ما در سال‌های 1301 و 1302 در ایران  تظاهرات ضدصهیونیستی داشتیم و در آن سال‌هایی که رژیم اسرائیل داشت کم‌کم آماده می‌شد برای اینکه رسمیت خودش را اعلام کند باز تظاهرات گسترده در ایران داشتیم. انقلاب اسلامی توانست خواست ملت ایران از سال 1300 تا 1357 مبنی بر مقابله با تحرکات صهیونیستی را محقق کند و خود وقوع این انقلاب بدون اینکه اصلا ما کاری انجام داده باشیم پیام روشنی را به صهیونیست‌ها منتقل کرد. انقلاب ایران باعث شد مناخیم بگین بگوید زلزله‌ای در ایران رخ داده که لرزه‌های آن تا تل‌آویو هم می‌رسد. این نشان می‌دهد حرکت مردمی‌ای که سال 1357 در ایران رخ داد توانست ظرفیتی که اسرائیل در کشور برای خودش فراهم کرده بود را از دست آنها خارج کند.

 


Page Generated in 0/0071 sec