printlogo


کد خبر: 272659تاریخ: 1402/9/13 00:00
انحطاط برادران لیلا و بطالت فرهنگی

عباد محمدی: مدت زیادی بود که معطل ‌مانده بودم، مترو بسته بود و ناچار به تاکسی اینترنتی متوسل شدم. صدای ضبط زودتر از خود ماشین وارد کوچه شد؛ موزیکی پر از کلمات مبهم و واژه‌های عجیب و جمله‌بندی افتضاح! 
جلوی پایم ترمز زد، گفت: «شما بهار می‌روی؟» گفتمش بله! همین که در ماشین نشستم، صدای ضبط را کم کرد و پرسید: «من تند می‌روم، شما که مشکلی نداری؟» و پاسخ را نشنیده، جفت‌پا روی گاز رفت! حالا صدای اگزوز اسپورت با موزیک بدنام و بی‌آبروی «ساسی مانکن» درهم شده بود! موزیک، ریتم گردن راننده و دستی که تمام‌قد دور فرمان ماشین چرخیده بود، واقعاً شرایط بدیعی را پدید آورده بود. از راننده پرسیدم شغلش کارکردن در تاکسی اینترنتی است؟ (این تقریبا سؤال همیشگی من است) آیینه را روی صورتم تنظیم کرد و گفت: «بله!» همین‌طور که به آیینه خیره شده بود، ادامه داد: «شماها هم از این آهنگ‌ها گوش می‌کنید؟ این موزیک جدید را شنیده‌ای؟» من هم به او گفتم بله شنیده‌ام! راننده ادامه داد: «من خودم فکر می‌کنم آهنگ تفنگت را زمین بگذار قشنگ‌تر است اما با همین‌ها سال 88 ما را سرکار گذاشتند! حالا که چه؟ مگر حکومت تغییر می‌کرد، وضعیت بهتر می‌شد؟» و نگاهش را به خیابان دوخت و در حالی ‌که نهایت مهارتش را برای لایی‌کشیدن بین ماشین‌ها به کار گرفته بود، گفت: «من آن موقع نمی‌فهمیدم، اما الان طرفدار مارکس(!) وبر هستم! او آزادی و عدالت را آورده است، حکومت هم به دنبال همین است». از او پرسیدم، مارکس وبر؟! و او با حالتی تمسخرآمیز گفت: «حتماً نمی‌شناسی‌اش، ما ایرانی‌ها 100 سال عقبیم...» و حتماً که منظورش ماکس وبر بود!
به نظر می‌رسد فضای این روزهای چالش‌برانگیز اینستاگرام بویژه با چالش جدیدش یعنی «موزیک برادران لیلا» را می‌توان در قالب همین رویداد خلاصه کرد: «سردرگم، زودگذر، بی‌هویت، سرکاری و بی‌سروته!» این روزها چالش‌های رسانه‌ای که بر فرهنگ ما حادث می‌شود از همین دست است. 
با غلبه تصویر بر متن پس از ظهور شبکه‌های اجتماعی، حال این فضا هر روز شرایطی را پیش روی ما قرار می‌دهد؛ روزی چالش «دافی» و روز دیگر «سرشماری دهه شصتی‌ها!» مدتی را نگران «بازگشت تتلو هستند» و یک‌باره توصیه می‌کنند «این سه تا کار را نکن!» عجیب‌تر آنکه مساله دیگر دیدن نیست، بلکه دیده‌ شدن است. هر رفتار که بتواند زمینه دیده‌ شدن را فراهم کند، در این شرایط اصالت دارد! مسابقه‌ای حیرت‌انگیز برای بروز رفتارهای غیرعادی! رفتاری که شاید برآیند اجتماعی نداشته باشد اما آنقدر لهو است که شما را به پرسه بیشتر در صفحات مجازی وادار می‌کند. نخست سؤالی که در این ماجرا اهمیت می‌یابد این است: این انحطاط رفتاری و اخلاقی پایانی هم دارد؟ یعنی ما بعد از مواجهه با یک رفتار کمیک یا یک موزیک بی‌سروته، آیا با محتوای منحط‌تر هم روبه‌رو می‌شویم؟ پاسخ این است: انحطاط انتها ندارد! حقیقت آن است که در اغلب اوقات ما با تولیدکننده پیامی مواجه هستیم که در لایه ارزش دچار اضمحلال شده است و از ابزاری برای انتقال پیام بهره می‌برد که همه شرایط را برای پرکردن دقیقه ‌به‌ دقیقه وقت خالی ما فراهم کرده است. در شرایطی که رسانه صرفاً «سرگرمی‌ساز» شود، بی‌هویتی نیز اوج می‌گیرد و موجی از گیرنده و بیننده سردرگم با آن همراه می‌شوند. «لزلی جانسون» در نقد فرآورده‌های رسانه‌های جمعی می‌نویسد: «اغلب سرگرمی‌هایی که رسانه‌ها برای توده مردم تدارک می‌بینند، ضد زندگی، پر از زرق‌وبرق، دارای جاذبه‌های سوء و فاقد مسؤولیت‌های اخلاقی هستند. سرگرمی‌ها مبلغ این نظرند که پیشرفت یعنی به دنبال مالکیت‌های مادی رفتن، برابری یعنی یکسان بودن ارزش‌های اخلاقی و آزادی یعنی زمینه‌ای برای ارزش‌های بی‌قید و پایان».
اینجاست که باید تاکید کرد موزیک‌ویدئوی ساسان حیدری معرف به «ساسی» را نباید در ریتم و محتوا دید، چرا که هر موزیک و ویدئویی ظرفیت آن را دارد که در بین کاربران سردرگم فراگیر شود. تشکیل رفتار توده‌ای را باید فراتر از نگاه‌های موجود تحلیل کرد و چرایی آن را در پدیده‌های اجتماعی نوپدید جست‌وجو کرد. چند هفته پیش را به‌ خاطر بیاورید! آنجا که نوجوانی در فضای مجازی با اصطلاح «واگعیه یا کیکه» به شهرت می‌رسد و تکه‌کلام او در سطح سخنگوی دولت نیز تکرار می‌شود! اگرچه کسی در آن زمان نگران نبود اما مدل اشاعه رسانه‌ای آن از همین طریق اتفاق افتاد. در اینجا دیگر محتوا موضوعیت ندارد، بلکه تکرار هر ادبیات و رفتار انتزاعی که به شما در دیده ‌شدن کمک کند، فراگیر می‌شود و در تشکیل چنین شرایطی، شما دیگر قادر به مرزبندی طبقاتی مخاطبان نیستید. بازخوانی و بازشماری این دست ویدئوهای اینستاگرامی که منفعت مالی بسیاری نیز دارند، کار چندان دشواری نیست. ولی چرا این ویدئوها دیده می‌شود؟ یعنی چه شرایطی به بازتوزیع این دست تولیدات بی‌آبرو کمک می‌کند؟
عوامل متعددی را می‌توان عامل گسترش و توزیع این دست ویدئوها برشمرد. «درآمدزایی»، «تشکیل کلونی‌ها»، «عوامل اعتراضی»، «سرگرمی»، «احساس انتخابگری» و «جذب مخاطب» همه از جمله شرایط زمینه‌ساز برای تولید و تکثیر این دست ویدئوهاست اما آنچه باید دستگاه‌های فرهنگی نسبت به آن احساس نگرانی کنند، مساله هویت‌یابی خرده‌فرهنگ‌هاست؛ جامعه‌ای که در حال هویت‌یابی از طریق دستکاری در «نمادها و هنجارها»ی خود است؛ جامعه‌ای پراکنده که در شبکه‌های اجتماعی کلونی تشکیل می‌دهد و در شرایطی بروزهای میدانی نیز خواهد داشت. هرچند این جامعه در ارزش‌ها و باورهای خود دچار تزلزل نشده است اما اگر سیاست‌گذار فرهنگی به دنبال ایجاد شرایط فاصله‌گرفتن اقشار جامعه بویژه نسل جدید از فضای مجازی و شرایط فانتزی نباشد، شاهد تغییر در ارزش‌ها و نگرش‌ها نیز خواهیم بود. چنانکه «جان استوری» استاد برجسته مطالعات فرهنگی معتقد است خرده‌فرهنگ‌ها از طریق آیین‌های مصرف، هویت‌یابی معناداری را به وجود می‌آورند. وی می‌نویسد: «مصرف موسیقی یکی از راه‌هایی است که هر خرده‌فرهنگی می‌تواند هویت خود را شکل دهد و از طریق مشخص ساختن تمایز و تفاوت خود با سایر آحاد جامعه، اقدام به بازتولید فرهنگی خویش کند». از این منظر است که در مطالعات فرهنگی و پژوهش خرده‌فرهنگ‌ها، بر بهره‌گیری گروه‌های فرودست یا اقلیت از موسیقی عامه‌پسند جهت مقاومت در برابر ارزش‌ها و نگرش‌های فرهنگِ مسلط تأکید می‌شود. 
البته این کنش و واکنش اجتماعی پیرامون یک موزیک یا ویدئو نکات حائز اهمیتی را نیز تأکید می‌کند. در واقع آنجا یک ویدئو مخالفت‌ها را بر‌می‌انگیزاند که گروه مسلط جامعه در حال مقاومت فرهنگی باشد و بی‌تفاوتی در جامعه تور پهن نکرده باشد. مک کوایل، نظریه‌پرداز بریتانیایی ارتباطات می‌گوید مقاومت در برابر نیروهای مسلط در جامعه غالبا به ‌صورت اشکال مختلف موسیقی و رقص نمود می‌یابد. بر این‌ اساس هم می‌توان نتیجه گرفت جامعه ایرانی از منظر فرهنگی پویاست و هم درک کرد شکل‌گیری سبک‌های خرده‌فرهنگی مستلزم 2 فرآیند «بافت‌زدایی» و «بافت‌زایی» است. در وهله نخست عناصر از زمینه اجتماعی و معنای پیشین خود جدا می‌شوند و سپس عناصر تصاحب شده با معنای جدید تعریف می‌شوند. اما یک سؤال مهم این است: اعضای کدام جامعه این نوع موسیقی‌ها را پذیرش می‌کند؟ این سؤال نیز پاسخ‌های فراوان دارد؛ «جامعه بی‌ریشه‌ای چون آمریکا»، «جامعه توده‌ای» و «جامعه مدرن که همه چیز را در سطحی‌ترین حالت خود پذیرش می‌کند» از جمله جوامعی هستند که پذیرای محتواهای ناهنجار و ناشناس هستند؛ آنچه در جوامع غرب شاهد هستیم که کالاها را با احساسات و امیال هیجانی افراد ترکیب می‌کنند و آن را در سبد فرهنگی به مشتریان خود عرضه می‌کنند و صد البته که منطق سرمایه‌داری و کسب درآمد از هر طریقی بر رفتار آنها حاکم است. در این نوع نگاه مردم یک جامعه، دیگر شهروندان فعال نیستند، بلکه مصرف‌کنندگان منفعل هستند! «دیوید رایزمن» در کتاب «توده تنها» به تعریف 3 نوع شخصیت مصرف‌کننده رسانه به ‌عنوان مظهر پیشرفت مدرنیته می‌پردازد و می‌نویسد: «شخصیت دگرراهبر در مقایسه با شخصیت درون‌راهبر، در قلمرو فراغت و مصرف اسیر است».
رایزمن انسان دگرراهبر را توده تنها، منفعل و تأثیرپذیر می‌داند که وسایل ارتباط‌جمعی به طور دائم بر او اثر می‌گذارد تا وادارش کند با جماعتی همرنگ شود؛ لذا آنچه جامعه مصرفی نیاز دارد، شخصیت‌هایی است که از جهت ذوق و سلیقه عکس‌العمل مشابه هم باشند. موزیک «برادران لیلا» نیز دقیقا بر همین لایه سوار شده است؛ این موزیک با استفاده از کلیشه‌های پرتکرار مجازی یک توده متحدالشکل تنها را به حرکت در‌می‌آورد؛ توده‌ای که زندگی روزمره‌ای دارد و «فکر و احساس پیشرفت» ندارد، در زندگی خود مساله‌ای احساس نمی‌کند و در برابر خود مشکلی را نمی‌بیند؛ توده‌ای که در خوشی‌ها، همواره منتظر پایان است. این گروه اجتماعی اتفاقاً از نظر دستگاه‌های فرهنگی نیز بی‌خطر شناخته می‌شوند، چرا که عمده نگاه‌ها به مساله شکاف فرهنگی - امنیتی است تا نگاه فرهنگی و اجتماعی. در مقابل این توده بی‌خطر، گروهی قرار دارند که به لحاظ فرهنگی مسلط هستند، هم خود در برابر فرهنگ‌های مصنوعی و بی‌رنگ و پیش‌پاافتاده، باورمند و مقاوم هستند و هم دستگاه سیاست‌گذاری در برابر آنها خود را مسؤول دانسته و همه تولیدات رسانه‌ای را برای این گروه در نظر گرفته است. معتقدیم جامعه ایرانی نمی‌تواند پیشرو نباشد، این یک شعار نیست و باور ملی و تمدنی ما است. اینکه پس از گذشت بیش از 4 دهه از انقلاب اسلامی و تشکیل مراکز و نهادهای بزرگ در یک دهه اخیر برای اثرگذاری بر شبکه‌های اجتماعی، همچنان از تولید یک ویدئوی بی‌آبرو نگران می‌شویم، جای تأمل دارد.

 


Page Generated in 0/0066 sec