printlogo


کد خبر: 273085تاریخ: 1402/9/25 00:00
گفت‌و‌گوی «وطن امروز» با دکتر حسین کچویان درباره سیر تاریخی شکل‌گیری هویت جمعی فلسطینیان/ ۲ و پایانی
توفان‌الاقصی غرب را عریان کرد

در شماره گذشته روزنامه بخش نخست گفت‌وگوی‌مان با «حسین کچویان» عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران درباره مسائل فلسطین منتشر شد؛ حال در این شماره قسمت دوم و پایانی این گفت‌وگو منتشر می‌شود.
* * *
* می‌گویند این رویکرد هزینه ایجاد می‌کند. خود شما بیان کردید نسبت حماس با مردم غزه یک نسبت بسیار همبسته‌ است اما همین عملیات حماس تا الان 19 هزار شهید روی دست فلسطینی‌ها گذاشته. اینجا هم قصه همین است. گفته می‌شود اگر جمهوری اسلامی بخواهد روی نیروهای اجتماعی‌ای که شما آنها را اصیل می‌نامید دست بگذارد، برایش هزینه ایجاد می‌شود! 
من می‌گویم هر جا به اینها پشت کردید شکست خوردید! اگر این را تکرار کنید باز هم مثل مشروطه و مثل نهضت ملی شدن نفت شکست خواهید خورد. بله! باید هزینه بدهید. مگر آن نیروها چه کسانی بودند که شما بخواهید دغدغه آنها را داشته باشید؟ این الان بحث ما نیست اما اینها را به اعتبار چه کسانی از دست بدهیم؟ به خاطر آدم‌هایی که می‌خواهند جامعه را از درون پوک کنند؟ آدم‌هایی که می‌خواهند ما را به دوران طاغوت بازگردانند؟ آدم‌هایی که می‌خواهند ساختارهای طاغوتی را دوباره احیا کنند؟ آدم‌هایی که می‌خواهند ما را در نظام جهانی ادغام و دوباره ما را برده کنند؟ آدم‌هایی که می‌خواهند به لذت شخصی خود یک کشور را نابود کنند؟ به هزینه کسانی که برای اعتبار، عزت و استقلال کشور ارزش قائل نیستند، چنین کاری کنیم؟ این حماقت است و هیچ رهبری این کار را نمی‌کند. کما اینکه آقا به این امر وقوف داشتند. نخستین شخصی که به این نکته اشاره کرد، «حضرت آقا» بودند. گفتند این کار مومنان را پراکنده خواهد کرد و پراکنده کردن مومنان، شکست است.  
* این بحث جدی است. 
این بحث اصلی است. تکلیف آن هم روشن است.  
* جایی می‌ایستند که شما الان ایستاده‌اید. یعنی می‌گویند ما مصلح هستیم و می‌خواهیم مصلحت حکومت را به شما بگوییم. اگر می‌خواهید بمانید، باید این تکثر را بپذیرید و هزینه اضافه ایجاد نکنید. 
ما هم می‌‌خواهیم بمانیم و هم نمی‌خواهیم بمانیم! اگر بخواهیم بمانیم، راهش این نیست چون اگر این کار را کردید، نمی‌مانید! توهم دارید که با این کار می‌مانید. توهم دارید روی ابوسفیان سرمایه‌گذاری می‌کنید. توهم دارید روی مروان‌بن‌حکم سرمایه‌گذاری می‌کنید. توهم دارید روی خاندان عثمان سرمایه‌گذاری می‌کنید. او شما را ویران خواهد کرد و هیچ امکانی برای تداوم هم به شما نمی‌دهد. 
بله! تداوم پیدا خواهید کرد ولی در شکل بن‌سلمان و هر کوفت و زهرمار دیگری که الان در منطقه وجود دارد. دیگر مشروطه، ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی نخواهید داشت! همه آن قدرتی که دارید هم از شما کنده خواهد شد و از بین خواهد رفت! این قدرتی که شما را تبدیل به یک قدرت بین‌المللی کرده با این نیروهای اصیل به دست آمده است. آن نیروها برای این کشور چه هزینه‌ای دادند و کجا حاضر هستند هزینه بدهند که شما به خاطر آنها می‌خواهید هزینه بدهید؟ آنها برای این کشور چه کار کردند و چه کار می‌کنند که شما آدم‌هایی که برای این کشور قطعه‌قطعه می‌شوند را می‌خواهید فدای آنها کنید؟ این قصه را کنار بگذارید. اینقدر بدیهی است که حد ندارد. کسانی که این حرف‌ها را می‌زنند شبیه آن آدم‌های دنیاخواه لذتجو شده‌اند و فکر می‌کنند انقلاب اسلامی آمده تا آنها به جایگاهی برسند و همان کاری را بکنند که طاغوت می‌کرد! خیر! اینطور نیست. اگر خواستید حال کنید، مثل آنها می‌شوید و وقتی کسی اینطور شد و با آنها پیوند خورد می‌شود دولت معاویه. تبدیل به یک حکومت برده می‌شود که این مقولات دیگر برای آن در دسته‌های دوم، سوم و چهارم است و برایش بی‌ارزش می‌شود. وقتی چنین شود نیروهای اهل انقلاب هم رها می‌کنند و به خانه‌های خود می‌روند تا آیا در موقع دیگری فرصتی پیش بیاید یا نیاید.  
* شما به این سمت منازعه اشاره کردید. اما در طرف مقابل هم شاهد هستیم در میانه جنگ، رئیس‌جمهور آمریکا، نخست‌وزیر انگلیس، رئیس‌جمهور فرانسه و صدراعظم آلمان به اسرائیل می‌روند و از آن اعلام حمایت سیاسی می‌کنند. حتی در قضیه اوکراین هم به این سرعت این حضور سیاسی در کی‌یف رخ نداد. به لحاظ لجستیکی، اطلاعاتی و نظامی هم هر چه در توان دارند برای اسرائیل به میدان می‌آورند. این جنبه سخت ماجراست. اما از منظر نرم و نظری هم آدم‌هایی که تئوریسین هستند، حتی اندیشمندان چپ مثل ژیژک و بویژه هابرماس، پشت قضیه می‌آیند و برای آن توجیه تئوریک می‌تراشند. انگار برای غربی‌ها اسرائیل در حکم ناموس است.
عرض کردم وقتی انقلاب اسلامی رخ داد چه اتفاقی رقم خورد. اینها همه نیروهای خود را در منطقه مستقر کردند. الان کسی این را باور نمی‌کند که غرب در ابتدای انقلاب اسلامی تمام نیروهای خود را در منطقه ما پیاده کرده و پایگاه‌های زیادی را با حضور نیروهای عظیم و زبده ایجاد کرده است. بحث خیلی روشن است. غرب درک کرد چه اتفاقی داشت می‌افتاد. 
غرب از لحظه اول فهمید جریانی آمده که می‌خواهد آن را نابود کند. آنها می‌فهمند و فهمیدند که پای یک تمدن معارض در میان است. از زمان جنگ‌های صلیبی تا الان تنها تمدنی که به عنوان تمدن معارض روی آن حساب می‌کردند، تمدن اسلامی بود. روی هیچ تمدن دیگری حساب نکردند، چون هیچ یک ظرفیت جایگزینی تمدن غرب را ندارند. شوروی، چین و بقیه، منازعه‌های سیاسی درون‌تمدنی دارند. اینها تمدن معارض غرب نیستند. ظرفیت‌هایی ندارند که جایگزین معارض غرب باشند. مثل خودشانند اما با یک تفاوت‌های جزئی. چین چه چیز متفاوتی از غرب دارد؟ حتی شوروی آن زمان و روسیه الان، چه چیز متفاوتی از غرب دارد؟ البته کارهایی که الان پوتین دنبال می‌کند نشان می‌دهد یک فهم متفاوتی پیدا کرده و دارد یک نوع سرمایه‌گذاری روی اسلام می‌کند. حالا یا به واسطه الکساندر دوگین است یا به دلایل فهم شخصی خاص خودش یا به هر دلیلی که هست. 
 پس همانطور که بیان کردم مساله برای اینها اساسا مساله تمدنی جدی است. برای همین اوکراین و حتی چین را رها کردند و روی این منطقه تمرکز کردند. یعنی این منطقه، نه فقط به اعتبار اینکه اگر از دست برود خیلی از امکانات و ثروت‌ها از دست اینها خواهد رفت، بلکه به این جهت که اگر این منطقه از دست برود شروع شکل‌گیری توفانی است که کل سبک زندگی غرب را بر باد خواهد داد. یعنی این نوع زندگی را نابود خواهد کرد و بسط و گسترش تمدنی است که چیزی از آنها باقی نمی‌گذارد و تمام مساله هم همین است. 
چرا قرآن را آتش می‌زنند؟ اگر مساله اینها فقط ثروت است، دیگر قرآن آتش زدن برای چیست؟ اگر ثروت می‌خواهید چرا دعواها را به این شکل می‌کنید؟ دعوا را به این شکل می‌کند و هر یک به یک شکلی است و برخی دعوا را از جنبه دنیاخواهانه می‌کنند. در غرب این گونه تبلیغ می‌کنند که اگر اینها بیایند، شکل زندگی خاص از شهوات و مشروب و این مقولات از بین می‌رود. بعضی این کار را می‌کنند تا برخی نیروهای مسیحی معتقد را تحریک کنند.  
به هر حال اینجا منازعه تمدنی است و آنها آن را می‌فهمند. همان‌طور که خود بایدن بیان کرد اگر کشوری مثل کشور صهیونیست نبود، خود ما آن را ایجاد می‌کردیم. اینها در گذشته به اشکال مختلف و با حضور مستقیم این کشورها را فتح کردند و عثمانی را از بین بردند و این منطقه را تصرف کردند. از وقتی فرآیند استعمارزدایی شروع شد، اینها به اشکال مختلف و با سازوکارهای متفاوت برای نگه ‌داشتن این کشورها در مدار غرب تلاش کردند. ولی الان کشوری به نام «جمهوری اسلامی ایران» ایجاد شده که به هیچ ترتیبی درون این ساختارها نمی‌رود. 40 سال تمام کارها را کردند. حتی نفوذهای بعضا جدی درون کشور داشتند و نیروهایی در درون آن شکل دادند اما با این وجود یک کشوری شکل گرفته که به جدّ روی این مقوله ایستاده و پایین هم نمی‌آید و اهل هیچ گفت‌و‌گو و هیچ تعامل و بازی‌ دیپلماتیکی هم نیست. می‌گوید من یک زندگی متفاوت دارم و اگر نگویم هم میل به بسط این سبک در آن هست. به قول هگل، حکومت میل به بسط و گسترش دارد. نمی‌شود در این منطقه از جهان حکومتی با تفاوت‌ها و تمایزهایی به وجود بیاید اما به دنبال بسط خود نباشد. حتی حکومت‌هایی که با کشورهای دیگر تمایزی هم ندارند، در صورتی که ظرفیت داشته باشند، تلاش می‌کنند خود را به اشکال ممکن و متناسب با شرایط تاریخی خود، گسترش دهند؛ چه رسد به اینکه یک کشوری مثل جمهوری اسلامی، هم تمایز دارد و هم تمایل و این را به طور علنی هم اعلام کرده است. 
 یکی از علائمی که اوایل انقلاب کشورهای غرب روی آن دست گذاشتند که این جمهوری اسلامی یک چیز دیگر است همین مسائل بود. می‌گفتند ببینید اینها هیچ جا پرچمی نمی‌کشند جز اینکه پرچم لا اله ‌الا الله، کره زمین را احاطه کرده است. یعنی اینها تمایلات محدود ندارند، تمایلات آنها به سمت کل جهان است و به این مسیر پیش می‌روند. البته علائم این را هم می‌بینند. امانوئل مکرون یا یکی دیگر از سران غرب بود که گفت دنیا در حال تغییر است و قدرت دارد از غرب می‌رود و ما هم در این تحولات قدرت هیچ نقشی نداریم!  
* مهم‌ترین نقطه از نقاط استراتژیک جهان که آبراه‌ها و تنگه‌های مهم، ثروت و منابع مهم در آن وجود دارد.  
یکی از افراد خانواده کندی اخیرا حرف عجیبی‌ زد که آدم وقتی نگاه آنها را می‌بیند، خیلی اذیت می‌شود. یکی از کندی‌ها نوشته بود ما چه کار کنیم که خدا نفت ما را زیر پای اینها قرار داده است؟
 ایلان ماسک اخیرا تصویر نقشه ایران را که دور آن پایگاه‌های آمریکایی هست گذاشته و نوشته بود ببینید ایران چقدر به پایگاه‌های ما نزدیک شده است! یعنی طنزوار بیان کرد ما ایران را تهدید می‌کنیم و دورتادور ایران پایگاه زدیم! 
اینها اینچنین هستند و همه عالم را برای خود می‌دانند. می‌دانند اینجا چه چیزی وجود دارد. حقیقتا این عکس‌العمل و آمدن یکباره سران این کشورها به اسرائیل ناگهانی و دفعی نیست. الان ببینید اینها در غرب چه می‌کنند! کوچک‌ترین حرکت مخالف این رژیم منحوس از پرچم زدن تا حتی شعارهای خنثی را ممنوع می‌کنند. در آلمان دارند بحث اخراج و گرفتن دارایی‌ها و امکانات و منابع مالی هر کسی که کوچک‌ترین حرفی در دفاع از فلسطین بزند را دنبال می‌کنند.  
صهیونیسم هم بنیاد این تمدن است. صهیونیست‌ها تمام منابع قدرت و ثروت را در دست دارند و اینها با همدیگر یک ترکیب را ساخته‌اند. البته هنوز این مساله برای خود من هم حل نشده که این 2 چطور با هم مرتبط هستند. صهیونیست‌ها اصل هستند یا اینها اصل هستند ولی هر چه باشد پیوند اینها پیوندی است که به سادگی جداشدنی نیست. یعنی هر کدام نباشد، دیگری هم نخواهد بود. اینها طی این 4 دهه دائما با هم طراحی کردند و نقشه و برنامه ریختند که انقلاب اسلامی را از بین ببرند. حالا در یک برهه‌ای می‌بینند دقیقا عکس آن دارد اتفاق می‌افتد و اسرائیل دارد روی هوا می‌رود! اسرائیل در حال ازهم‌پاشیدگی بود، اختلالات سیستمی و مدیریتی در آنجا ایجاد شد و آنها آمدند تا صهیونیست‌ها را به لحاظ روحی نیرو بدهند و قدری اینها را سرپا نگه دارند، بنابراین اصلا مساله کوچک و ساده‌ای نیست.
* علاوه بر اینها روشنفکران غرب هم کاملا وسط آمدند.
روشنفکران غرب از روز اول که غرب شروع به استعمار کرد، برای آن تئوری‌پردازی کردند. نخستین تئوری آنهاThe White Man’s Burden یعنی مسؤولیت و تکلیف انسانی یا تاریخی موجود سفید بود. یعنی معتقد بودند این مسؤولیت ما است که دیگر نقاط را بگیریم و آنها را از توحش بیرون بیاوریم و به مرحله تمدن برسانیم. 
از آن لحظه هر کسی را که بگویید، از «استیوارت میل» تا حتی «مارکس» و دیگران به یک شکلی از مساله استعمار دفاع کردند. فقط در یک برهه‌ای با دیدن تبعات استعمار و جنایاتی که در ویتنام، الجزایر و جاهای دیگر انجام شده بود، روشنفکران غرب به قول یکی از خودشان دچار شرمندگی شدند. یعنی از جنایاتی که در عالم کردند، شرمنده شدند، چون هیچ تمدنی در عالم مثل این تمدن جنایت نکرد. مدتی تا زمان سارتر در اوایل دهه 60 میلادی قرن بشیستم (که البته او هم مدافع جدی صهیونیسم بود) این روشنفکران گرایش به دفاع از جهان غیرغربی داشتند اما مجددا از نقطه افول تمدن غرب، این شرمندگی هم تمام شد. از دهه 1960 به بعد چون آینده‌نگری‌ها نشان می‌داد به سمت ویرانی و سقوط می‌روند، رویکردها تغییر کرد. آن زمان پیش‌بینی کردند سال 1990 بحران عجیبی در عالم غرب اتفاق می‌افتد و اوضاع اقتصادی آنها به سال 1929 بازمی‌گردد. البته آنها توانستند با بحث جهانی شدن آن را مهار کنند و با بلعیدن مجدد ثروت‌های جهان دوباره خود را بالا بکشند و نابرابری عجیبی بین خود و دیگران ایجاد کنند. ثروتی که در دوره جهانی شدن از کشورها غارت شد، قابل قیاس با ثروت‌هایی که قبل از این غارت شد، نیست اما از آن به بعد شما دیگر ندایی از یک روشنفکر غرب پیدا نمی‌کنید که از جهان غیر‌غربی دفاع کرده باشد. آخرین نفر «فوکو» بود که بر سر دفاعی که از انقلاب اسلامی کرد، بسیار با او مخالفت کردند. یعنی روشنفکران آنها با سیاستمداران‌شان هم‌افق شدند.
* علت این هم‌افق شدن سیاستمداران و روشنفکران چیست؟
علت این است که هر دو درک می‌کنند این تمدن دارد زایل می‌شود و زوال این تمدن به نفع هیچ‌یک از اینها نیست. یعنی همانقدر که بقای این تمدن برای سیاستمداران نفع دارد، برای روشنفکران هم همین‌طور است. زمانی که این افول و در کنارش منازعه تمدنی را حس کردند و فهمیدند، یک خط‌کشی دوباره ایجاد شد. 
در جایی «هابرماس» صراحتا این را بیان کرد. از او درباره کشورهای دیگر پرسیدند که گفت ما چه کار به کشورهای دیگر داریم؟ ما برای کشورهای خود نظریه‌پردازی و کار می‌کنیم. آنها هم کار و زندگی خود را دارند. خیلی صریح بیان کرد. او از جنگ یوگسلاوی و جنگ کویت هم دفاع کرد. استدلال‌های او هم استدلال‌های خیلی جالبی بود که هیچ نسبتی با تئوری‌هایش نداشت. درست همانند بقیه تئوری‌های اینها که هیچ نسبتی با واقعیت جامعه غیرغربی نداشت و فقط مربوط به منافع غرب و جامعه خود آنها بود. هابرماس گفت چون ما تکنولوژی‌های دقیقی داریم و دقیق می‌زند، این به جنگ‌های ما مشروعیت می‌دهد. یعنی چون ما متناسب با نیاز و اهداف‌مان نقطه‌زنی می‌کنیم و آدم می‌کشیم، پس مشروعیت تجاوز و کشتن داریم! عین آن دفاعیه را الان هم در بیانیه اخیرش کرد. به صهیونیست‌ها گفت Proportional بزنید! یعنی متناسب بزنید و خیلی زیاد نزنید و سعی کنید کشتار شما تناسب داشته باشد. بکشید ولی متناسب باشد که البته صهیونیست‌ها نیز خوب این خط‌مشی را رعایت می‌کنند، منتها چون منطقه کوچک است، تناسب کشتار می‌شود نسل‌کشی. اگر طنز استکباری «کندی» را لحاظ کنیم، صهیونیست‌ها چه تقصیری دارند که مردم غزه روی هر زمینی که مال صهیونیست‌هاست و آنها می‌خواهند آنجا را بمباران کنند هستند و زندگی می‌کنند! 
* با این وضعیت همپیالگی روشنفکران با سیاستمداران، از نظر شما در ادامه چه خواهد شد؟ چه مسیری در برابر جوامع غرب است؟
نکته جالب همین‌جاست. خوشبختانه مردم کوچه و بازار که خیلی وقت پیش از سیاستمداران بریده بودند، الان از متفکران خود نیز بریده‌اند. در تحولاتی که اتفاق افتاد تکلیف هابرماس که مشخص بود. امثال «جودیت باتلر» و «اسلاوی ژیژک» هم دفاعیه‌های آبکی کردند و در هر دفاع آبکی هم اول از همه حماس را تحت عنوان تعابیری مثل «جنایات وحشتناک» و «وحشی‌گری» کوبیدند و گفتند ما باید از اسرائیل حمایت کنیم اما با فلسطینی‌ها هم همدردی نشان دهیم. وقتی فلسطینی‌ها هم می‌میرند کمی برای آنها گریه کنیم و شمع روشن کنیم! ولی باید از اسرائیل حمایت کنیم، چون وجود اسرائیل و حمایت از اسرائیل اساسی و مهم است. 
نکته اساسی این است که در قضایای این روزها مشاهده کردید هیچ‌کدام از حرکت‌های اجتماعی‌ای که در غرب راه افتاد، نه قدرت سیاسی می‌خواست، نه قدرت روشنفکری! جریان‌های نامشخصی از درون جامعه - که کاملا بی‌ارتباط با قدرت مسلط هستند - این حرکت‌ها را راه انداختند و این نشان‌دهنده ظرفیتی است که آنجا برای یک انقلاب همگانی وجود دارد. همین هم هست که آنها را می‌ترساند و دقیقا به همین خاطر پس کشیدند. اوایل خواستند جلوی این را بگیرند ولی دیدند نمی‌توانند. در فرانسه سعی کردند جلوی‌شان را بگیرند ولی نتوانستند و پس کشیدند.
الان من به شما قول می‌دهم مساله اولی که در دستور کار دولت‌های غربی است، این است که چکار کنیم این مردم را از این مسیری که می‌روند، بازگردانیم. در قضیه شبکه‌های اجتماعی این را دیدید که هر دفعه اینها در تعارض با ما قرار گرفتند، خواندن قرآن و خرید قرآن چندین برابر شد. یکی از جهاتی که برای مردم عادی غرب اعجازآور بود و برخی به این دلیل مسلمان شدند، این بود که اینها چه مردمی هستند که این حد از درد را تحمل و مقاومت می‌کنند. یکی گفته بود من ریش گذاشته‌ام و منتظر هستم مسلمانان اینجا را بگیرند. یعنی اینها کم نیستند. شما از تحولات اوایل دهه 90 میلادی بگیرید و جلو بیایید. از وال‌استریت و 99 درصدی و یک درصدی تا تحولات فرانسه نشان می‌دهد اینها در غلیان دائم و مدام در تنش با مردم خود هستند. مردم آنها راه ندارند و ساختارهای آنها ساختارهایی است که امکان و اجازه به مردم نمی‌دهد و سریع می‌کشد و داغان می‌کند؛ به شکل ویرانگری هم می‌کشد. یک گروه 80-70 نفره به اسم «دیویدیه» بودند که از زمین و آسمان با تانک و هلیکوپتر و هر تجهیزاتی که داشتند به اینها حمله کردند و آنها را کشتند و سوزاندند. اینطور عمل می‌کنند تا کسی جرات فکر کردن درباره برخاستن و شوریدن علیه اینها را هم نکند. مثل صهیونیست‌ها عمل می‌کنند.
هابرماس سال 1968 که دانشجویان انقلاب کردند به آنها گفته بود فاشیست! چرا؟ چون سیستم‌های غربی را تهدید کردند. حالا وقتی تهدید از درون تمدن اسلامی بیرون آید، ببینید چه شود! روشنفکران غرب هیچگاه از درون چارچوب تئوریکی که کلیسا درباره اسلام برای غربی‌ها ساخت، بیرون نیامدند. کلیسا این تئوری را ساخت که اسلام دین جنگاوران و ستیزه‌گران و خشونت است و پیامبر آنها - نعوذبالله - لذت‌طلب، دنیاخواه و زنباره بوده است. جز در معدود آدم‌هایی، عین این تئوری تا الان آمده است. کاریکاتورهای شارلی ابدو را نگاه کنید. تئوری وبر را نگاه کنید. تئوری وبر درباره اسلام چه می‌گوید؟ می‌گوید اسلام دین جنگاوران است. یعنی همچنان درون همان تئوری هستند. برای چه به سلمان رشدی اهمیت می‌دهند؟ چون حضرت رسول(ص) را در همان قالب ظاهر می‌کند. نوع مواجهه اینها با اسلام هیچ تغییری نکرده است. سیاسیون آنها و متفکران‌شان هم در این جهت هم‌مسیرند. البته خوشبختی این است که مردم‌شان دیگر با آنها نیستند. اگر در تحولات مربوط به جلیقه‌زردها یا وال‌استریت و 99 درصدی و یک درصدی، شک داشتیم نسبت مردم‌شان با اینها این چنین است، با اتفاقاتی که در جریان جنگ غزه افتاد، دیگر یقین داریم اینها هیچ‌یک بر مردم خود حکومت نمی‌کنند. این به طور چاره‌ناپذیری تایید‌کننده همان حرفی است که فوکو زد و قبل از آن هم فرانکفورتی‌ها این حرف را بیان کرده بودند که «انقلاب علیه دموکراسی‌های غربی ناممکن است».
ساختارهای سیاسی را به نوعی ساخته‌اند که هیچ امکانی برای خروج از آن ندارید ولی بالاخره وقتی مردم اینطور می‌شوند و جای دیگری نوری می‌بینند، این نور کار خود را می‌کند. هر چند صبح تا شب تلاش می‌کنند مسلمینی را که در آنجا مأوا گرفته‌اند، آلوده کنند. اینها را مجبور می‌کنند دختران با پسران استخر مختلط بروند یا بی‌حجاب عکس بیندازند و با حجاب سر کار نروند. همین‌طور فشار می‌آورند تا این هویت را از آنها بگیرند. 
مهم‌ترین جایی هم که کلید از بین رفتن هویت اجتماعی یک جامعه و مردم است، روابط زن و مرد است. به این دلیل حجاب مهم است. اگر حجاب نباشد هویت اجتماعی جامعه از بین خواهد رفت. اگر حجاب را رها کنید، این هویت اسلامی نخواهد ماند. کما اینکه آنها می‌دانند و تمام تلاش خود را گذاشته‌اند هویتی را که آنجا به واسطه روابط استعماری ایجاد شده و مردم آنجا زندگی کردند و ریشه دواندند و نمود اسلام هستند، از بین ببرند و تخریب کنند. نمی‌خواهند این نمود وجود داشته باشد.  
البته یک اتفاق بزرگ که از پیامدهای توفان الاقصی است و اصلا تصورشدنی نبود، مشروعیت‌زدایی بنیانی تقریبا کامل از غرب و تجدد نزد همه مردم جهان خاصه ملل غرب است! توفان الاقصی توفان عظیم‌تری در دل و جهان و روح و روان مردم عالم ایجاد کرد که تمام افسون‌های غرب و تجدد و ارزش‌های فریبکارانه آن چون آزادی، انسان‌دوستی، برابری، حقوق بشر، حق و عدالت... را پودر کرد و به دست باد داد و به ناکجاآباد سپرد. این عریانی غرب آغاز تحولی بزرگ است که هیچ چیز نمی‌تواند مانع آن شود و بیش از هر جایی مردم غرب را متحیر و آماده تحول بزرگ کرده است که اسلام آوردن آنها تنها نشانه‌های اولیه بی‌اعتباری نظامات غربی، ارزش‌های تجددی و سیاستمداران جنایتکار و فریبکار در چشم و دل جوامع و مردم جهان؛ خاصه غرب است!

Page Generated in 0/0064 sec