محمدرضا پارسا: احتمالا تیتر مطلب را که خواندید، گمان کردید قرار است با یک مطلب افشاگرانه روبهرو شوید که در آن، نام نفوذیهایی که به سینما و تمام حوزه فرهنگ و هنر راه پیدا کردهاند و توانستهاند سینما را به این حال و روز بیندازند، برده میشود و با سند ثابت میشود چه افرادی در حوزه فرهنگ و هنر تلاش دارند این بخش مهم اما مغفول را فلج کنند و از کار بیندازند.
اگرچه برداشتتان اشتباه نبوده است اما هنوز برای خواندن چنین مطلبی کمی زود است. عجالتا به بهانه اکران فیلمی درباره جریان نفوذ به بررسی فیلمهای مرتبط با این موضوع پرداختهایم و در یکی دو مطلب آینده سراغ معرفی نفوذیهای حوزه فرهنگ و هنر خواهیم رفت.
این روزها فیلم مهمی به نام «ضد» در سینما اکران میشود و فروش نسبتا خوبی هم داشته است و البته شاید اگر شرایط شکلگرفته در یکی دو سال اخیر در سینما و سیطره فیلمهای کمدی تجاری بر سینماها به وجود نیامده بود، میتوانست مخاطبان بسیار بیشتری پیدا کند.
«ضد» به نویسندگی حسین ترابنژاد، دومین ساخته سینمایی امیرعباس ربیعی است؛ داستان این فیلم روایتی از نفوذ در سالهای ابتدایی انقلاب است. شفیعی تهیهکننده «ضد» میگوید: «این فیلم درباره جریان نفوذ است که همچنان زنده است. در هر دورهای این جریان بازیگران مختلفی دارد؛ زمانی بازیگران این جریان سازمان منافقین بودهاند و امروز بازیگران دیگری در این جریان حضور دارند. از این زاویه معتقدم فیلمسازی درباره مساله «نفوذ» همچنان تازه و جدی است. اگر امروز سازمان منافقین تبدیل به سازمانی مفلوک شده است که از همه جا رانده میشود، معنایش این نیست که دیگر نباید درباره آنها فیلم بسازیم. تم اصلی فیلم «ضد» هم درباره نفوذ است که معتقدم همچنان سوژه تازهای است. کما اینکه همه تحولات پیرامونی خود در سالهای اخیر را هم میتوانیم از منظر نفوذ بررسی کنیم و هنوز هم از این جریان ضربه میخوریم».
به این بهانه بد ندیدیم درباره جریان نفوذ و اتفاقات شکلگرفته در این مسیر، بحثهایی را در چند بخش مطرح کنیم؛ بحثهایی که یقینا نادیده گرفتن و غور نکردن در آنها میتواند به تکرار آن فجایع و وارد کردن خسارتهای جبرانناپذیر به مردم و کشور منجر شود.
آنها که اتفاقات سالهای انقلاب و دهه 60 را دیدهاند یا بخشی از این اتفاقات را به نوعی درک کردهاند، یحتمل با عنوان «کشمیری» آشنا هستند. آنها میدانند کشمیری به عنوان یک فامیلی یا قید یا حتی شخصی که باعث انفجار ریاستجمهوری شد یا هر چیز دیگری مهم نیست.
آنچه باعث اهمیت «کشمیری بودن» شد چیزهایی است که این عنوان را به یک کلیدواژه تبدیل کرد و معنایی خاص به آن داد. کشمیری در نظر مردم آن زمان، مخلوطی شنیع و کریه از دورویی و سوءاستفاده از دین و مذهب، بیرحمی، فریبکاری، تخریبگری فرهنگ و ضدیت با مردم بود؛ تعبیری که شاید یک سال زمان لازم بود تا بعد از واقعه تلخ انفجار ریاستجمهوری و شهادت شهیدان رجایی و باهنر، معنایش شکل گیرد و کلیدواژهای باشد برای نشانی شدن یک نقطه.
اما جوانترها که نه وقایع دهههای 50 و 60 را دیدهاند و نه حتی از آنها مطلع شدهاند؛ شاید کشمیری را فقط یک منافق یا یک بمبگذار یا قاتل ۲ شهید عزیز بدانند. تصوری اشتباه که نپرداختن به آن میتواند دوباره باعث پررنگتر شدن و هویت یافتن این کلیدواژه در دهه پنجم انقلاب شود.
اما چرا کشمیری توانست با این اندازه از شناعت بهسادگی تلخترین اتفاقات را رقم زند و بعد هم سادهتر از هر کسی فرار کند؟ چه شرایطی باعث این اتفاقات شد؟ چه بستری به او کمک کرد؟ آیا فقط او بود که توانست بسان یک جنایتکار باهوش «کشمیری» را کلیدواژه کند یا هر کشمیری دیگری در آن بستر و با آن پسزمینه میتواند کلیدواژه شود؟
رسیدن به پاسخ این سوالات شاید تا چند سال پیش سخت بود اما دهه 90 زمان شناختن کشمیری بود؛ وقتی که به واسطه علاقهمند شدن فیلمسازان مستعدی چون مهدویان، شعبانی، موگویی و... چهره کشمیری و اتفاقاتی که او مسببشان شده بود هرچه بیشتر مشخص میشد.
مستند «نفوذی» تازهترین ساخته جواد موگویی، مستندساز و تاریخپژوه است که روایتگر گوشهای از زندگی «مسعود کشمیری» عامل ترور شهیدان رجایی و باهنر است. مسعود کشمیری از جمله نیروهای سازمان منافقین بود که با نفوذ در دستگاههای اجرایی کشور زمینهساز بمبگذاری در دفتر نخستوزیری جمهوری اسلامی ایران در 8 شهریور۱۳۶۰ و شهادت آقایان رجایی و باهنر شد و مستند «نفوذی» به بازخوانی بخشهایی از زندگی این فرد پرداخته است.
مهدویان هم ماجرای مسعود کشمیری و انفجار نخستوزیری را در ماجرای نیمروز آورده و به این نکته اشاره کرده که این ماجرا تا امروز مستمسک دعواهای سیاسی و برخوردهای خطی قرار گرفته است. او در فیلم نشان داده کشمیری رابط شورای امنیت کشور و دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری با سپاه بوده است که ظاهرا این موضوع به لحاظ تاریخ صحت ندارد. کشمیری در سال 60 نه دبیر شورای امنیت کشور که منشی جلسات و صورتجلسه نویس این شورا بود.
مجموعه تلویزیونی 24 قسمتی «راز ناتمام» نیز یک مجموعه تلویزیونی ایرانی محصول ۱۴۰۱ به تهیهکنندگی و کارگردانی و نویسندگی امین امانی و محصول شبکه یک سیماست.
سریال «راز ناتمام» در کشوقوس یک ماجرای امنیتی به زندگی پرفراز و نشیب شهید «محمدجواد باهنر» (سومین نخستوزیر جمهوری اسلامی ایران) میپردازد. در این سریال، شخصیت افراد سرشناس انقلاب از مقام معظم رهبری، شهید بهشتی، مرحوم رفسنجانی و شهید رجایی بازسازی شده و روایتهایی از وجوه مبارزاتی این شخصیتها و حزب جمهوری اسلامی و وقایع دهه 60 و فعالیتهای منافقین را به نمایش میگذارد.
«ترور سرچشمه» مستندی است که در ۱۳ قسمت به بررسی انفجار در ساختمان ریاستجمهوری، شهادت آیتالله بهشتی و نقش مسعود کشمیری در این حوادث اختصاص دارد. این مجموعه بر اساس کتابی به همین نام، نوشته آقایان حسن روزیطلب و مهدی اسلامی تولید شده است.
محمدحسین رضوی، تهیهکننده این مجموعه درباره ایده اولیه این مستند گفت: مستند «ترور سرچشمه» درباره انفجار دفتر حزب جمهوری است. «مستند پرونده مسکوت» درباره انفجار دفتر نخستوزیری است. انفجار دفتر نخستوزیری ۲ تفاوت مهم با حادثه حزب جمهوری اسلامی دارد؛ به لحاظ امنیتی حزب جمهوری جایی بوده که مردم عادی به آن رفتوآمد داشتهاند و طبیعتا حلقههای امنیتی خاصی نداشته است اما مورد دفتر نخستوزیری مربوط به دفتر جلسات شورای عالی امنیت ملی بوده که یکی از مهمترین مراکز کشور است. نکته دوم درباره عوامل این حواث است. کسی که دفتر حزب را منفجر کرده، یکی از اعضای این حزب بوده که هیچ وقت هم به ردههای بالای نظام راه نیافته بود اما مسعود کشمیری که عامل انفجاردفتر نخستوزیری بوده، مسؤول اطلاعات نخست وزیری و جانشین دبیر شورای عالی امنیت ملی بوده است. مهدی پاکدل در این مستند نقش مسعود کشمیری را بازی میکند.
پس از حادثه نخستوزیری، پروژه شهیدسازی از کشمیری شروع میشود. افرادی هستند که در بالا آمدن کشمیری در مسؤولیتهای نظام دخیل بودهاند. اتفاقاتی است که روایت آنها در یک فیلم مستند قابل بیان نبود و به همین خاطر ترجیح دادیم سراغ ساخت یک مجموعه مستند برویم.
تهیهکننده این مستند افزود: این پرونده ابعاد مختلفی دارد و برخی مسؤولان سابق جمهوری اسلامی در آن پرونده متهم بودند یا برخی از مسؤولان فعلی نظام از پیگیران این پرونده بودند.
محمدحسین رضوی درباره مسائل فنی این مستند گفت: به این ایده رسیدیم که یک مستند بازسازی آرشیوی از این حادثه تولید کنیم. به لحاظ پروداکشن سبکتر از آثاری مثل آخرین روزهای زمستان است ولی احتمالا در آن قالب کار کنیم. مجبور به بازسازی برخی صحنهها هستیم چون اگر این کار را نکنیم، صرفا نمایش اسناد و مصاحبه برای مردم دلچسب و باورپذیر نخواهد بود.
رضوی با اشاره به نکات عجیب ماجرای کشمیری بیان کرد: ما در جایگاه اتهامزنی یا محکوم کردن اشخاص قرار نداریم و صرفا پرونده را عین به عین جلو خواهیم رفت. امروز حتی خیلی از کسانی که در این پرونده متهم بودهاند، برای حضور در این مستند اعلام آمادگی کردهاند.
برای مثال شخصی که باعث رشد کشمیری در مسؤولیتهای نظام بوده، چه کسی است؟ کشمیری را یک نفر، تحت عنوان یک مجموعه حمایت میکرده است و نکته جالب و عجیب این ماجرا این است که شخص مورد نظر، همواره در سیستم جمهوری اسلامی وجود داشته و هیچ وقت از هرم قدرت حذف نشده است.
یکی از مهمترین سوالات مطرح شده در این مستند همین مساله است. این مساله، موضوعی بود که ما حتی حین تولید فیلم ماجرای نیمروز هم به آن رسیدیم. سازمان منافقین و به طور کلی جریان نفوذ هنوز هم در سیستم اداری - مدیریتی جمهوری اسلامی ایران نفوذ و حضور دارد. اینکه بخواهیم این سازمان را صرفا تشکیلاتی به رهبری مریم رجوی بدانیم، سادهانگارانه است. اینکه فکر کنیم این گروهک کلا تمام شده و فعالیتی ندارد اشتباه است.
به نظر ما هنوز هم برخی افراد به همین شکل مشغول رشد در سیستم هستند. کنجکاویم بدانیم چه کسی، کشمیری را کشمیری کرد؟ کشمیریها ساخته میشوند ولی افراد پشت پرده ایجاد آنها هیچ وقت حذف نمیشوند.