این روزها نباید فراموش کنیم که درگیر شدن مطلق در اقتصاد ممکن است ما را به مسیری ببرد که یادمان برود زیرساخت اقتصاد با فرهنگ ساخته میشود و اگر فرهنگ و هنر ضعیف و سست شود، آن وقت اقتصادی که روی این بستر سست ساخته شود، هرقدر هم حساب شده و منطقی باشد، بشدت آسیبپذیر خواهد بود.
اینکه در زمین و در جبهه امروز سربازهایی قدر و محکم میخواهیم چیزی نیست که کسی بخواهد منکرش شود. اینکه سربازان جبهه اقتصاد مهمترین بازیگران امروزند را هم هیچکس نفی نمیکند اما نمیشود از این موضوع هم ساده گذشت که فرهنگ و هنر 2 بازوی اقتصادند و اقتصاد بدون این 2 بازو نمیتواند دردی از مردم دوا کند.
حکایت اقتصاد بدون فرهنگ و هنر، حکایت «سرباز بیتفنگ» است و در نهایت هر قدر هم که قدرتمند باشد و شجاع، با شلیک چند گلوله و بمب زمینگیر خواهد شد.
یادمان نرود چطور در یکی از کشورهای همسایه، وقتی قیمت دلار را داشتند بالا میبردند، مردم آنجا - به واسطه کارکردن روی فرهنگ و با ابزار هنر – دلارهایشان را آنقدر جلوی دوربینها آتش زدند و تصاویرش را مخابره کردند که دلار چارهای نداشت جز آنکه پا پس بکشد. از این دست مثالها کم نیست که چطور فرهنگ میتواند به کمک اقتصاد بیاید. فرهنگ هم با فکری مشخص و منطبق بر ارزشها و تعاریف و مهمترینهای هر جامعهای تعریف و تبیین میشود که در غیر این صورت حتی ممکن است کارکردی عکس داشته باشد.
همه اینها را گفتیم تا برسیم به اینجا که در کشورمان گاهی بستر فرهنگ به شکل پیوستی منطقی برای سایر حوزهها از جمله اقتصاد دیده نمیشود و کمتر به دنبال این هستیم که این پیوست، کاملا هدفمند و درست به موفق شدن موضوعی که به آن الحاق شده، کمک کند.
به این بهانه که روز گذشته صندوق اعتباری هنر حنجره یک خواننده را بیمه کرد، سراغ این موضوع رفتیم.
اساسا هیچوقت نباید فراموش کنیم انقلاب اسلامی ایران یکی از کارکردهای مهمش در حوزه فرهنگ و هنر بود و آمد تا هنر و فرهنگ مصرفی و مطلقا در خدمت سرمایهداری را به سوی فرهنگ و هنر اخلاقی و انسانی و اسلامی هدایت کند. آمد تا فرهنگ و هنر، تمام هدفش پول و بیشترکردن سرمایه و منزلت و جایگاه سرمایهداران نباشد. با همین نگاه و همین تعریف هم بود که بعضی اتفاقات مهم زمان طاغوت به موضوعاتی کماهمیت و بیاهمیت تبدیل شد و مردم آنها را به عنوان موضوعاتی جدی نپذیرفتند.
یکی از این اتفاقات که روزگاری به شکل یک موضوع مهم و جدی مطرح میشد و به سرعت با شکل گرفتن و پیروزی انقلاب اسلامی مورد تشکیک قرار گرفت و مخالفان جامعه سرمایهداری غربی با آن مخالفت جدی داشتند، موضوع بیمه کردن اعضای بدن فلان خواننده و بهمان چهره بود؛ موضوعی که برای جامعه سرمایهداری مهم بود؛ اینکه فلان خواننده زن، حنجرهاش را بیمه میکرد و این کار مورد توجه حکومت قرار میگرفت و روشنفکرها برایش بهبه و چهچه میکردند. فلان فوتبالیست پایش را بیمه میکرد و جامعه روشنفکری متمایل به غرب سوت و کف میزد و کسی هم نمیگفت اصلا بیمه پای او چه دردی از ورزش یا فرهنگ یا اقتصاد و هر چیز دیگری دوا میکند. بعد هم که فضا عجیبتر شد و کار به بیمه اعضای بیربط بدن چهرهها کشید و ورود این ماجرا به فضای جنسی و... .
روی همین حساب هم بود که مشخصا این موضوع بعد از پیروزی انقلاب به صورت جدی در زمره خطوط قرمز قرار گرفت و خبری از آن نبود تا این روزها که ظاهرا بعضی مدیران، بدون هیچ تحقیق و بررسی و بدون مطالعه فرهنگی، ابزار بازگشت این قبیل موارد شدهاند.
شاید اینکه بها دادن به حوزهای مثل موسیقی اتفاق خوبی باشد و بتوان برایش امتیاز مثبتی قائل بود از نکات مثبت این اتفاقات باشد؛ با این همه نمیشود از این موضوع گذشت که این اتفاق اولویت چندم جامعه فرهنگ و هنر است و برای هنرمندان، وضعیت مالی و بهبود شرایط اقتصادیشان مهم است نه بیمه حنجره!
به گمان ما با وجود اینکه میدانیم تلاش مدیرعامل صندوق هنر بهبود جایگاه هنر و هنرمند نزد مردم بوده است اما شاید بهتر بود طیف گستردهتری از جامعه هنر و خالی نماندن سفره آنها را مورد توجه قرار میداد.
ایشان اعتقاد دارد یکی از مهمترین اهداف صندوق اعتباری هنر کاهش دغدغههای فعالان حوزه فرهنگ و هنر است. از این رو صندوق اعتباری هنر با توجه به نیازهای اعضای تحت پوشش تلاش میکند نسبت به توسعه کمی و کیفی خدمات خود اقدام کند و یکی از مهمترین حمایتهای صندوق اعتباری هنر را ارائه خدمات بیمهای مثل بیمه کردن حنجره فلان و دست و پای بهمان میداند و میگوید: با توجه به اینکه اعضای بدن اصحاب فرهنگ و هنر نقش مهمی در تولید آثار آنان دارد و این عضو خاص در معرض آسیب بیشتری قرار دارد، طی هماهنگی با بیمه، موضوع بیمه اعضای بدن هنرمندان مطرح شد تا یکی از دغدغههای مهم جامعه فرهنگ و هنر را در صورت حادثه یا بیماری کاهش دهیم. اصحاب فرهنگ و هنر یکی از بزرگترین سرمایههای کشور هستند و صیانت از آنان رسالت همه ما است. تمام تلاش ما این است با کاهش دغدغههای فعالان حوزه فرهنگ و هنر، فعالیت آنان تداوم یابد.
یا مدیر شرکتی که با تمرکز بر تلاش برای سلامت سوپراستارهای حوزههای مختلف میگوید: یکی از مواردی که احتمال مخاطره و آسیبپذیری در قشر هنرمندان بویژه اهالی موسیقی ایجاد میکند، موضوع حنجره و صدای آنهاست؛ ممکن است در این باره مشکلی برای هنرمندان این عرصه به وجود نیاید اما این مخاطره همواره متوجه هنرمندان موسیقی بویژه خوانندگان خواهد بود.
بعد هم با خوشحالی مدعی میشود با پیگیری مدیرعامل صندوق هنر برای بیمه کردن حنجره هنرمندان و با بررسیهای به عمل آمده، این مهم نیز در قالب محصولات خدمات بیمه برای نخستینبار همزمان با جشن پنجاهمین سالگرد تاسیس این شرکت، ارائه میشود.
عجیبتر اینکه گویی فاصله بعضی مدیران با بدنه جامعه فرهنگ آنقدر زیاد شده که همه آنها را افرادی میدانند که وضع مالی خوبی دارند؛ همهشان هر روز میتوانند گوشت و غذاهای گران بخرند و ببرند سر سفره، هیچ کدام لنگ پول تحصیل بچههایشان نیستند و لابد مهمترین درگیری آنها بیمه حنجره و ابرو و دستشان است! پس این آمادگی را دارند که درباره همه هنرمندان با هماهنگی صندوق اعتباری هنر، کار بیمههای مختلف آنها را غیر از بیمه درمان انجام دهد.
البته شاید این بزرگواران میتوانستند حتی با یک جمله رنگ و بویی دیگر به این حرکت ببخشند. شاید اگر مثلا دلیل و معیار انتخاب این هنرمند را علاوه بر تخصص و خوب بودن صدا و... به واسطه خواندن صادقانه و درست نوحه برای اباعبدالله میدانستند و او را به واسطه اعطای یک بیمه در زمره خادمان اباعبدالله در میآوردند، آن وقت نه صاحب این متن و نه هیچکس دیگر به خود اجازه نمیداد از گذشته و آینده این کار بگوید و دلایل خوب یا بد بودنش.