printlogo


کد خبر: 273225تاریخ: 1402/9/29 00:00
مشاوره سیاستی در مهلکه‌ ترندهای زرد
حکمرانی و تولید گفتار سیاسی و سیاستی بر اساس مد

رضا باقری‌پور*: مابه‌ازای واژه‌ ترند لااقل در این یادداشت مواردی از قبیل موج‌های فضای مجازی یا افکار عمومی، مشهورات، کلیشه‌ها و... مدنظر است؛ تمام آن چیزهایی که «باب» می‌شود و «سکه رایج» می‌شود. همان چیزی که «همه می‌گویند» و تقریبا «مد» شده است.
ترندها در اطراف ما در هر ساحتی وفور دارند. ما پدیده‌ ترند را از اینستاگرام و تیک‌تاک شناختیم. ترند آنگونه که در این پلتفرم‌ها بروز داشت، معنی خود را بخوبی برای ما محسوس می‌کرد. موسیقی‌‌‌ای که یک‌باره ترند می‌شد. روی ویدئوها صداگذاری می‌شد، رقص‌های مشابه، چالش‌های فراگیر و... از مصادیق آن بود اما نه سابقه‌ ترند و نه محدوده‌ آن متوقف بر اینستاگرام و تیک‌تاک نبود.
روزنامه‌نگاری و کار رسانه‌ای از نخستین محمل‌های ترند بود. اصلا ترند را رسانه می‌سازد. نوع پرداخت یکسان یا زاویه نگاهی مشترک که چنان پرقدرت شروع می‌شود که در بدو پیدایش بدیهی و ازلی تلقی می‌شود. چه کسی به خاطر دارد موج پربسامد «یوزپلنگ ایرانی» کی و از کجا شروع شد؟ چرا عدم انقراض این گونه جانوری اینقدر مهم شد؟ چرا به‌رغم کثرت رسانه‌ای در کشور اعم از رسمی و غیررسمی، نقطه نظر متفاوتی حول این ترند شکل نمی‌گیرد؟ آیا امروز جامعه تاب می‌آورد که کسی هم بگوید «انقراض این گونه جانوری نه‌ چندان عجیب است و نه آنقدرها مهم؟» نیک و بد سرشت پدیده‌ ترند یک قضیه‌ مستقل است اما وقتی پای سیاست، اداره عمومی و مسائل حکومتداری به میان می‌آید، ترند و موج‌های رسانه‌ای و افکار عمومی چالش‌ساز می‌شود، بویژه اگر به شرایط زمینه‌ای کشور نیز التفاتی داشته باشیم و برد موثر زردنویسی‌های اینستاگرامی، کلیشه‌های شبه‌علمی و بافته‌های ماهواره‌ای را که تا وسط جلسات تصمیم‌گیری‌های مهم کشور می‌رسد نیز بدانیم و لحاظ کنیم.
* مشاوره سیاستی بحران‌ساز
ترندها تا بالاترین سطوح دولت (State) خود را امتداد می‌دهند. اصلا هدف اصلی هم همین بوده ‌است. آنها از عرصه عمومی ایجاد می‌شوند تا تصمیماتی را در بالاترین سطوح تغییر دهند. شاید یکی از کارویژه‌هایی که از یک واحد مشاوره سیاستی مانند اندیشکده یا مرکز پژوهشی یا یک فرد مشاور انتظار داریم همین است که بر گلوگاه ‌شناختی و اطلاعاتی تصمیم‌گیرندگان بایستد و زنجیره‌ فریب را قطع کند. همان‌گونه که از یک خبرنگار در رسانه همین انتظار را در قبال افکار عمومی داریم اما واضح است نه همه خبرنگاران و نه همه مشاوران آنی نیستند که باید باشند. ترند گاهی ترندبان‌ها را نیز با خود می‌برد.
اینجا درباره اینکه  مشاوره سیاستی اعم از سیاستمداران، تصمیم‌گیرندگان، مشاوران و اندیشکده‌های کشور دقیقا چقدر و چند درصد مبتلا به عارضه‌ ترندسواری هستند، ادعایی طرح نمی‌شود. این ادعا حتی با انجام یک پژوهش و تحلیل محتوا و مضمون گسترده نیز به علت اختلاف در مصادیق ترند همواره محل مناقشه خواهد بود اما نمی‌شود این ادعا را نیز داشت که مطلقا به چنین چیزی دچار نیستیم. می‌شود با ذکر مثال‌هایی که احتمالا مصادیقش را در یادداشت‌ها، مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و خروجی‌های مشاوران و مدیران و اندیشکده‌ها دیده‌ایم، به وجود آن، حال با هر کمیت و گستره‌ای، پی برد.
به عنوان مثال می‌شود حس کرد نظام تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری کشور حدودا 10 سال است از ناکجاآباد به «قدسیت استارتاپ» رسیده است. همه می‌خواهند همه چیز را با استارتاپ و آن هم با نازل‌ترین‌ گونه آن یعنی استارتاپ خدماتی حل کنند. فضا به نحوی است که همه در هر جایی کمک به توسعه این فضا را باید وظیفه‌ خود بدانند. هیچ سعه‌صدری در مقابل هر تصمیمی که مانعی پیش پای این فضا تلقی شود، وجود ندارد.
اندیشکده‌ها و افراد صاحب نقش در فضای سیاست‌گذاری که تحت عناوینی چون پرهیز از رانت یا خاصه‌بخشی، اجتناب از رشد گلخانه‌ای صنعت، رقابت‌آفرینی و... بخش‌های مهم و زیربنایی‌تری چون خودروسازی بومی، لوازم خانگی داخلی و... را آماج حمله قرار می‌دهند و نسبت به کمک‌های نقدی بلاعوض، تسهیلات کم بهره، لجستیک و معافیت‌های گاه انحصارآفرین برای استارتاپ‌ها خلق حمایت می‌کنند. دامنه این حمایت‌ها گاه سیاسی نیز می‌شود. 
مشاوران سیاست در مساله حجاب گرفتارند شدند. زمینه‌ ایهام و گیجی فراگیر حاکمیت در مواجهه با بی‌حجابی و انفعال طولانی‌مدت آن به واسطه تسلیم ساختن فکر و تحلیل به ترندها فراهم شد. ترندهایی از قبیل «لزوم کار فرهنگی و ایجابی»، «پرهیز از ایجاد دوقطبی»، «کنترل شدن پوشش توسط استانداردهای عرفی»، «نظرسنجی‌های مخالف حجاب الزامی» و... که از حیث فنی تقریبا خالی از بهره منطقی، علمی و دینی بودند. تمام این گزاره‌ها تنها متکی به حس گوینده و شهود اینستاگرامی افراد است که در مقیاس‌ و شرایط واقعی اساسا قابل دفاع نیست. چنانکه پس از گذشت یک سال و چند ماه از این مساله، شواهد، بی‌بنیادی ترندهایی که در فاهمه سیاستمداران و موجودی‌های مشاوره‌ای، قطعی تلقی می‌شد را نشان می‌دهد. لااقل نظرسنجی‌ها از بازگشت افکار عمومی از ایده‌ رهاسازی معیار پوشش توسط حاکمیت خبر می‌دهد و سهم اعتقاد به لزوم اعمال صلاحیت را رو به فزونی می‌داند. سطح شکاف در جامعه پس از رهاسازی و ایجاد وضع بی‌قانونی، حسی از کاهش به ما نمی‌دهد بلکه چهره شهرها بشدت دوگانه شده است و در نهایت اینکه معین شد اساسا عرف و کنترل اجتماعی تقریبا هیچ استاندارد معقول یا اجماع‌سازی برای پوشش ندارد یا لااقل قدرت آن برای اعمال این استاندارد ناچیز و غیرموثر است.
ترندها ظرفیت تحلیلی تصمیم‌سازان را بشدت کاهش می‌دهند؛ به شکلی که همین تصمیم‌سازان را در نهایت تبدیل به بحران می‌کند. معمولا مخالفت با ترندها برای سیاستمداران به سبب ایجاد هزینه اجتماعی کوتاه‌مدت مطلوب نیست. اینجا باید برای تصمیم صحیح چشم امید به تصمیم‌سازان دوخت اما اگر آنها نیز اسیر الگوریتم‌های هدفدار توئیتر و اینستاگرام شوند، ما با مشاوران، اندیشکده‌ها و پژوهشگاه‌هایی روبه‌رو هستیم که عملا پیوست سیاستیِ طراحی‌های رسانه‌ای خارجی شده‌اند.
قطعی‌ترین اثر ترند بر سیاست‌پژوهی و مشاوره سیاستی، اختلال در دستگاه مساله‌شناسی آنها است. ترندها پاسخ یک مساله را از قبل ساخته‌اند. اساسا لازم به تفکر عمیق‌تر نیست. دیگر اینکه در راستای مساله‌شناسی ترندها مقیاس مسائل را بشدت غیرواقعی می‌کنند. مسائلی که اساسا بنا به ماهیت امنیتی و سیاسی ایجاد شده‌اند، اقتصادی یا فرهنگی فهم می‌شوند. حتی همین جمله که «مسائل را امنیتی تحلیل نکنید» نیز یکی از ترندهایی است که شوربختانه فراگیر و البته خطرناک است. کشوری مانند ایران با محیط امنیتی ویژه و سرشار از تهدید در منطقه، به علاوه‌ صحنه انتقال قدرت در محیط بین‌المللی که از قضا ایران نیز بازیگر برجسته آن است، در کنار روزانه صدها و هزاران ساعت پخش برنامه ماهواره‌ای و هدف‌دار بودن محتوا در شبکه‌های اجتماعی علیه ارزش‌های ملی و دینی و... چگونه در عرصه تصمیم‌سازی خود، ولو در یک موضوع فرهنگی، امنیت‌اندیشی نکند؟ چگونه در طرح‌ریزی‌های فرهنگی، حضور گسترده‌ گروه‌های معارض با هویت محوری کشور، از قبیل بهاییت یا بازماندگان و اعضای سابق و خانواده‌های مجاهدین خلق یا ساواک را که تعداد آنها ده‌ها و بلکه صدها هزار نفر برآورد می‌شود می‌توان نادیده گرفت؟ نه اینکه اینگونه تصمیم‌سازی‌ها اساسا از پایه دچار ساده‌اندیشی و فانتزی‌باوری هستند؟
برای فهم اینکه مشاوره سیاستی ترندمحور، خود چگونه می‌تواند تبدیل به یک آسیب جانکاه برای نظام تصمیم‌گیری شود می‌توان به همین یک سال پیش نگریست. به عنوان مثال در همان هنگامه که فضای فکری بسیاری از تصمیم‌سازان، پرهیز از امنیتی کردن اغتشاشات سال 1401 بود، یکی از شهرهای مرزی کشور مورد هجوم و لشکرکشی نیروهای متجاوز تجزیه‌طلب قرار گرفت و وضعیتی شبه‌اشغال به وجود آورد!
اثرات اینگونه ترندسواری‌ها البته در این مورد خاص خیلی سریع پدیدار شد اما توصیه‌سازی و تصمیم‌سازی با همین روش در عرصه فرهنگ، اقتصاد، رسانه و... تبعاتی از همین جنس دارد که در کوتاه‌مدت آنچنان قابل رهگیری نیست اما در میان‌مدت تبعات ویرانگری دارد.
شجاعت، تفکر ساختارشکن و بوم‌محور و پرهیز از فانتزی و گفتارهای همه‌پسند، لازمه‌ کنش سیاسی و سیاستی چه در قامت سیاستمدار و تصمیم‌گیرنده و چه در قامت مشاوره سیاستی است. 
پژوهشگر سیاست‌گذاری عمومی *

Page Generated in 0/0215 sec