در روزهایی که شاهد جنایات رژیم صهیونیستی و بمباران مردم مظلوم غزه و سکوت مرگبار کشورهای مدعی حقوق بشر هستیم، فقط چند ملت معدود برای دفاع از فلسطین به صحنه آمدند. یکی از این ملتهای قهرمان، مردم دلاور یمن هستند. انصارالله یمن به نمایندگی از این مردم ظلمستیز ضربات سنگینی را بر پیکر اسرائیل خونخوار وارد کرده است. دلاوری و شجاعت این مردم در میان محاصره حقیقتا تحسین هر انسان آزادیخواه را برمیانگیزد. بهراستی چه فرهنگی در میان این مردم اسطورهای وجود دارد که اینچنین خود را برابر ظلم صهیونیستها به مردم فلسطین مسؤول میدانند. وقتی به تاریخ و روایات اسلامی مراجعه میکنیم میبینیم این ملت قهرمان در صدر اسلام نیز بسیار اثرگذار بودهاند، به طوری که تعدادی از یاران بزرگ پیامبر اکرم و امیرالمومنین همچون مالک اشتر و مقداد، یمنی بودهاند و تقریبا نیمی از شهدای کربلا یمنیاند. همچنین روایات متعددی نیز در مدح این مردم از معصومان نقل شده است که در ادامه میآید:
1- مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی از امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام روایت میکند: «إِنَّ إِبْرَاهِیمَ أَذَّنَ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی إِبْرَاهِیمُ خَلِیلُالله إِنَّالله یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَحُجُّوا هَذَا الْبَیْتَ ... وَ کَانَ أَوَّلُ مَنْ أَجَابَهُ مِنْ أَهْلِ الْیَمَن»؛ ابراهیم علیهالسلام مردم را به حج دعوت کرد و فرمود: ای مردم من ابراهیم خلیلالله هستم. خداوند به شما فرمان میدهد که حج این خانه (کعبه) را به جا آورید... نخستین کسانی که دعوت ابراهیم را اجابت کردند گروهی از یمنیها بودند. (کافی، ج4، ص205)
2- از مسلمات تاریخی است که پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله خالد بن ولید را به همراه جمعی از مسلمانان از جمله براء بن عازب برای دعوت مردم یمن به اسلام به آن سرزمین اعزام کرد اما پس از 6 ماه تلاش حتی یک نفر هم اسلام را نپذیرفت. این امر بر پیامبر صلیالله علیه و آله ناخوش آمد و لذا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را برای اعزام به یمن فراخواند و به او فرمود خالد و همراهانش را بازگرداند و البته فرمود اگر کسی از آنان مایل بود با علی علیهالسلام بماند، مانع او نشود.
براء بن عازب که از جمله کسانی بود که با امیرالمؤمنین علیهالسلام ماند، میگوید: چون یمنیها خبردار شدند علی علیهالسلام به یمن آمده است، سراغ او آمده و دور او را گرفتند. پس از آنکه علی علیهالسلام نماز صبح را با ما خواند، برخاست و پس از حمد و ثنای خداوند، نامه پیامبر صلیالله علیه و آله را برای مردم قرائت کرد و در همان روز کل قبیله همدان اسلام را پذیرفتند. علی علیهالسلام خبر مسلمان شدن همدانیها را که از قبایل مهم یمن بودند، طی نامهای به اطلاع رسولالله صلیالله علیه و آله رساند و چون حضرت نامه علی علیهالسلام را خواند، بسی شکفته و شادمان شد و سجده شکر به جا آورد و پس از سجده نشست و فرمود: سلام بر همدان، سلام بر همدان. و دیری نپایید که دیگر قبایل یمنی نیز به اسلام گرویدند. (شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 62 / بحار الانوار، ج 21، ص 363)
این واقعه ضمن آنکه فضیلتی برای امیرالمؤمنین علیهالسلام محسوب میشود، فضیلتی هم برای اهل یمن است که مسلمان شده به دست عالیترین صحابی و برترین شخصیت تاریخ جهان پس از پیامبر صلیالله علیه و آله هستند و گویا اسلام نیاوردن آنها توسط خالد بن ولید نه از سر انکار و مقاومت بلکه به دلیل استقبال از تقدیری نیکو بوده است که خداوند برای آنها رقم زده بود و آن مسلمان شدن به دست امیرالمؤمنین علیهالسلام بوده است.
3- امیرالمؤمنین علیهالسلام از پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله روایت میکند که فرمود: مَنْ أَحَبَّ أَهْلَ الْیَمَنِ فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَبْغَضَهُمْ فَقَدْ أَبْغَضَنِی؛ هر که یمنیها را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که با آنها کینهورزی کند با من کینهورزی کرده است. (کمالالدین و تمام النعمه، ج2، ص 541/ کنز الفوائد، ج2، ص154/ بحارالانوار، ج 34، ص 333)
4- در کتاب جعفر بن محمد بن شریح آمده است: روزی رسول خدا صلّىالله علیه و آله از اسبها در نزد عیینه بن حصین بن حذیفه بدر سان دید. رسول خدا به او گفت: من اسبشناسترم از تو. عیینه گفت: من مردشناسترم از تو. پیغمبر فرمود: چطور؟ گفت: بهترین مردان آنانند که تیغ بر دوش نهند و نیزهها را بر شانه اسبهاشان گذارند و اینان مردم نجدند. پیغمبر فرمود: کذبت ان خیر الرجال اهل الیمن و الایمان یمان و انا یمانى و اکثر قبائل دخول الجنه یوم القیمه مذحج؛ دروغ گفتى! بهترین مردان مردم یمن باشند؛ ایمان یمانى (یمانی منسوب به یمن و عبارتی دیگر از یمنی است) است و من هم یمانیام و بیشترین تیرهاى که روز قیامت به بهشت روند مذحج (قبیلهای یمنی که مالک اشتر از آن قبیله بود) باشند. (الأصول السته عشر، ص 81/ بحار الأنوار، ج57، ص233)
در روایتی دیگر همین ماجرا به صورت زیر نقل شده است: فَقَالَ رَسُولُالله ص کَذَبْتَ بَلْ رِجَالُ أَهْلِ الْیَمَنِ أَفْضَلُ الْإِیمَانُ یَمَانِیٌّ وَ الْحِکْمَهُ یَمَانِیَّهٌ وَ لَوْ لَا الْهِجْرَهُ لَکُنْتُ امْرَأً مِنْ أَهْلِ الْیَمَنِ .... وَ مَذْحِجُ أَکْثَرُ قَبِیلٍ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ؛ رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمود: دروغ گفتی، بلکه مردان یمنی برترند، ایمان یمنی و حکمت یمنی است و اگر نبود هجرت، یکی از مردم یمن بودم (یعنی اگر مامور به هجرت به مدینه نبودم یمن را به عنوان وطن انتخاب میکردم یا اگر در زمره مهاجران نبودم خود را در زمره انصار که یمنیالاصل هستند، محسوب میکردم) و قبیله مذحج بیش از همه به بهشت وارد میشوند. (کافی، ج8، ص70)
5- ابنعباس روایت میکند هر گاه پیامبر صلیالله علیه و آله با جمعی یمنی برخورد میکردند، میفرمودند: مرحبا برهط شعیب و احبار موسى. آفرین بر خویشاوندان شعیب و دانشمندان شایسته موسی. (الأصول السته عشر ص 251/ بحار الأنوار، ج57، ص222)
از روایت چنین بر میآید که خویشاوندان شعیب که نزد قوم شعیب عزیز و محترم بودند و نیز دانشمندان شایسته پیرو موسی علیهالسلام، یمنی یا یمنیالاصل بودهاند.
6- پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله فرمود: إِنَ نَفَسَ الرَّحْمَنِ یَأْتِینِی مِنْ قِبَلِ الْیَمَنِ فَحَیِیَتْ بِذَلِکَ النَّفَسِ صُورَهُ الْإِیمَان؛ نفس رحمن از سوی یمن به سویم میآید و به این نفس است که صورت و بنای ایمان زنده و برپا میشود. (عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، ج4، ص 97)
این مضمون به شکلی دیگر نیز روایت شده است: ألا أن الایمان یمان و الحکمه یمانیه، و أجد نفس ربکم من قبل الیمن؛ ایمان یمنی و حکمت یمنی است و من نفس پروردگارتان را از سوی یمن حس میکنم. (مسند أحمد بن حنبل، ج 3 ، ص 541)
محدثان در توضیح این روایت گفتهاند چون اهل یمن و از جمله انصار که یمنیالاصل بودند، بیشترین حمایت را از پیامبر صلیالله علیه و آله به عمل آوردند، آن حضرت آنان را اینچنین ستودهاند.
7- پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله درباره مردم یمن فرمودند: أهل الیمن أرقَّ قلوباً وألینَ أفئده و أبخع طاعه؛ مردم یمن رقیق القلبترین و نرمدلترین و مطیعترین مردمند. (شرح کافی ملا صالح مازندرانی، ج4، ص 281)
8- در کتاب غیبت نعمانی از جابر بن عبدالله انصاری روایت شده است: مردمی از یمن با چهرههایی گشاده و بشاش به حضور رسول خدا صلیالله علیه و آله رسیدند و چون بر آن حضرت وارد شدند، فرمود: اینان مردمی نازکدل و دارای ایمانی راسخ هستند و «منصور» از ایشان است که با 70 هزار رزمنده برای یاری خَلَف من و خَلَف وصیّ من خروج میکند، رزمندگانی که حمایل شمشیرهایشان از مَسَدّ (طنابی از لیف یا برگ درخت خرما) است. عرض کردند: یا رسولالله، وصیّ شما کیست؟ فرمود: او همان کسی است که شما را امر کرد که به وی چنگ زنید و خداوند عزّوجل فرمود: «وَ اعْتَصِمُواْ بحِبْلِالله جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا»؛ و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید. گفتند: برای ما توضیح دهید که این ریسمان چیست؟ فرمود: این ریسمان مصداق کلام خداست که فرمود: «إِلَّا بحِبْلٍ مِّنَالله وَ حَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ»؛ مگر آنکه به پناه امان خدا روند که«حِبْلٍ مِّنَالله» کتاب اوست و «حَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ» وصیّ من است. عرض کردند: یا رسول الله، وصی تو کیست؟ فرمود: او همانی است که خداوند دربارهاش فرمود: «أَن تَقُولَ نَفْسٌ یَاحَسْرَتىَ عَلىَ مَا فَرَّطتُ فىِ جَنبِ الله»؛ تا آنکه [مبادا] کسى بگوید: «دریغا بر آنچه در حضور خدا کوتاهى ورزیدم». گفتند: یا رسول الله، «جنبالله» کیست؟ فرمود: همانی است که خداوند درباره وی فرموده است: «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلىَ یَدَیْهِ یَقُولُ یَالَیْتَنىِ اتخَّذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً»؛ و روزى است که ستمکار دستهاى خود را مىگَزد [و] مىگوید: «اى کاش با پیامبر راهى برمىگرفتم». او وصیّ من است و راه رسیدن به من بعد از من است.
یمنیها گفتند: یا رسولالله! تو را قسم به آنکه شما را به حق فرستاد، او را به ما نشان دهید که مشتاق دیدن وی گشتیم! فرمود: او همان کسی است که خداوند او را آیت و نشانهای برای مؤمنانی قرار داد که نور ایمان از سیمایشان میدرخشد. اگر همانند کسی که صاحب دل باشد یا گوش دل فرا دهد در حالی که خود گواهی دهد به او بنگرید، خواهید دانست که او وصی من است همانطور که دانستید من پیامبر شما هستم؛ به میان صفها روید و به چهرهها خیره شوید. پس دلتان به هرکس متمایل شد، وصیّ من اوست، زیرا خداوند عزّوجل در کتاب خود میفرماید: «فَاجْعَلْ أَفْئدَةً مِّنَ النَّاسِ تهَوِى إِلَیهْم»؛ دلهاى برخى از مردم را به سوى آنان گرایش ده. هم به سوی خودش و هم به سوی ذرّیه او علیهمالسلام.
جابر گوید: پس ابو عامر اشعری از میان اشعریان، أبوغره خولانی از میان خولانیان و ظبیان، عثمان بن قیس و عرنه دوسی از میان دوسیان و لاحق بن علاقه به پا خاسته و به میان صفهای حاضران رفته و به چهرهها خیره شدند و دست أنزع أصلع بطین (علی علیهالسلام) را گرفته و گفتند: دلهای ما به ایشان گرایش پیدا کرد یا رسولالله! پس پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: خدا را شکر که شما وصی رسول خدا را پیش از آنکه به شما معرفی شود، شناختید و دانستید وصی من اوست. در این هنگام آنها با صدای بلند گریستند، در حالی که میگفتند: یا رسولالله، به چهرههای یکیک آنها نگاه کردیم ولی دل ما به هیچکدام از آنها گرایش پیدا نکرد و چون او را دیدیم دلهایمان لرزید و تکان خورد، آنگاه جانهای ما آرامش یافت و جگرهایمان مضطرب و چشمانمان پر از اشک و سینههایمان خنک شد و آرامش یافت، چنان که گویی او پدر ما و ما فرزندان وی هستیم. پس پیامبرصلیالله علیه و آله فرمود: «وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّاالله وَ الرَّاسِخُونَ فىِ الْعِلْم»؛ تأویلش را جز خدا و ریشهداران در دانش کسى نمىداند. شما به خاطر منزلتی که از آن نزد ایشان برخوردارید، مشمول لطف و احسان خداوند هستید و شما از آتش بدورید. جابر گوید: این جماعت مؤمن نورانی همانجا ماندند و به همراه امیرالمؤمنین علیهالسلام در جنگهای جمل و صفین شرکت کردند ـ خداوند همه آنها را رحمت کند ـ رسول خدا صلیالله علیه و آله ایشان را به بهشت مژده داده بود و آنان را مطلّع ساخته بود که به همراه علیبن ابی طالب علیهالسلام به شهادت خواهند رسید. (غیبت نعمانی، ص 39 / بحارالانوار، ج36، ص112)