عباد محمدی: صفحههای مجازی را که باز میکنم، کثرت خبرها و انبوه واکنشها به ذهنم حمله میکند. درست مانند ۲ بمب جاسازیشده در جمعیت، رشتههای روانم از هم متلاشی میشود. از نخستین تصاویری که با آن مواجه میشوم، تصویر کودک بر زمین افتاده است. کودک ایرانی که سبزی وجودش را به سرخی شهادت واگذار کرده است! هرچه میاندیشم، تصویر برایم آشناست؛ گویا تصویر «کودک شهید» را پیش از این هم دیدهام. آنجا که پاسداری، کودک شهیدی را پس از حمله تروریستی اهواز در آغوش کشیده است؛ امدادگری، کودک شهیدی را از صحن شاهچراغ بیرون میبرد، یک بسیجی ناجی میشود و «عماد» را از مجلس تا بیمارستان میرساند اما تصویر کرمان یک تفاوت دارد؛ در دیگر تصاویر یک پاسدار، یک امدادگر، یک بسیجی در میدان هستند که نگذاشتهاند این کودکان شهید بر زمین بیفتند، پس چرا این تصویر بر زمین افتادن کودک کرمانی، چنین آشناست؟ یادم افتاد؛ غزه! کودک شهید در کرمان، درست شبیه کودکان غزه بر زمین افتاده است. اگر از مغایرت نام و رنگ لباسهایشان عبور کنیم و اصطلاحا آنها را فاکتور بگیریم، همه این شهدا مشترک هستند در کودک بودن!
لحظاتی بعد تصویر زن امدادرسان منتشر شد؛ او هم به جمع شهدا پیوسته است، تصویر شهید امدادرسان هم بسیار آشناست، دقیقا مثل غزه! اگر کسی گفت چند خبرنگار، چند مرد کارگر، چند پزشک یا چند دانشجو هم در جمع شهدا هستند، تأسف بخورید اما تعجب نکنید. راستی! کسی از آمار زنان به شهادت رسیده خبر دارد؟ آخر دشمن مشترک انسانها، بر کشتن زنان و کودکان سماجت دارد و متمرکز است.
صدای انفجار در متراکمترین اماکن کرمان میپیچید، درست مثل غزه! هنوز کسی ویدئوی استقامت مردی در مواجهه با بدن بیجان کودکش را منتشر نکرده است؟ درست مثل غزه... یا چهره مادری که حالا جانی در بدن ندارد تا وضعیت وخیم فرزند مجروحش را فریاد بزند. چقدر انسانیت مظلوم شده است! اگر اضطراب در چشمانمان نقش بسته، برآمده از رواج سکوت مدعیان در برابر ظالم است. انسانکشی رسمی است که تنها از گروهی بربر برمیآید که چند دهه است خود را به غربیترین نقطه آسیا رساندهاند. آنها نمای انسانیت را هم کاریکاتوری کردهاند اما این اندوه جانفرسا قرار نیست برای دیگران رضایت به همراه داشته باشد، بلکه سرآغاز بیداری بشر است.
یکی از کاربران نوشته بود: «هراس دارند از زائرانت»؛ اما براستی این هراس از چه جنس است؟ پاسخ در نوع رفتار تروریستها نهفته است. به نظر نگارنده ماجرای دشمنی با کودکان به آن نماز جماعت بازمیگردد؛ همان لحظهای که فرزند شهید با شاخه گلی خود را مقابل حاجقاسم میرساند و دست شهید سلیمانی را پر میکند. تروریستها از آن لحظه و لحظههای بعدش هراس دارند. هراس دارند از آن لحظهای که شهید سلیمانی دست مردم مظلوم را پر میکند؛ درست مثل غزه. رهبر معظم انقلاب فرموده بودند: «این مرد [شهید سلیمانی]، دست فلسطینیها را پر کرد؛ کاری کرد که یک منطقه کوچک، یک وجب جا مثل نوار غزه در مقابل رژیم صهیونیستی با آن همه ادعا میایستد».
برخلاف وضعیت دشمن صهیونیست که پس از عملیات 7 اکتبر دچار تشویش و عصبانیت شده و در تلاش است دنیا را به سمت تشویش و ارعاب پیش ببرد، در مقابل، جامعهای قرار گرفته است که بر اساس عقلانیت رفتار میکند، لذا در این مسیر عجله نمیکند و اسیر احساسات و هیجانات نمیشود. سربازان راه روشن سلیمانی آماده انتقام هستند.
به نظر میرسد ماجرای رفتار صهیونیستها در «کودککشی» را نیز باید در همین حیطه دید و تحلیل کرد. جامعهای عقلانی به نام مقاومت در منطقه شکل گرفته است. صهیونیستها پس از عملیات 7 اکتبر تا امروز حتی نتوانستهاند یک اسیر خود را آزاد کنند و حتی آنجا که به اسرا نزدیک شدهاند، آنها را به هلاکت رساندهاند. در این شرایط بسیار قابل پیشبینی بود که دشمن در فکر اجرای عملیاتهای خرابکاری در سطح منطقه باشد. ترور زائران حاجقاسم در کرمان از نمونه همین اقدامات است؛ نمونهای تام از رفتار وحشتزده و عصبانی که دوباره باید نوشت: «از زائرانت هم هراس دارند».