گروه فرهنگ و هنر: امروز 17 آذر سالروز تولد استاد بیبدیل موسیقی ایرانی استاد محمدرضا لطفی است. 15 سال پیش روزنامه «وطن امروز» تازه شروع به کار کرده بود. کمتر از ۴۰ روز. تمام تلاشمان این بود میان اهالی فرهنگ و هنر جایگاه یک دوست را داشته باشیم. این بود که سراغ همه اساتید و بزرگان میرفتیم. از گروه کامکارها و پیمان یزدانیان تا حمید متبسم و رضا صادقی و...
یکی از آنها که کلی از افراد را واسطه کردیم تا با ما به گفتوگو بنشیند استاد محمدرضا لطفی بود. جالب اینکه وقتی شنید مسیری طی کردهایم برای این گفتوگو خندید و گفت: نیازی به این کارها نبود. زنگ میزدید و میگفتم بیایید... ماحصل آن دیدار گفتوگویی شد که عکس یک روزنامه شد و همچنان تا 6 سال بعد از آن گفتوگو (سال 1393) که 12 اردیبهشتش از دنیا رفت، آن گفتوگو را نه یک گفتوگوی تخصصی که یکی از دوستداشتنیترین گفتوگوهایش میدانست.
«در را که باز میکنید عطر آهنگ در مشامتان میپیچد... میگذرد کاروان روی گل ارغوان... قافلهسالار آن سرو شهید جوان... چشمانتان را میبندید و میروید به همان سالهایی که محمدرضا لطفی جوانتر بود و شهرام ناظری شور تازهای در صدایش داشت. یکی از دوستان نزدیک ناظری شهید شده بود و او با کمک یکی از دوستان شاعرش روزی که تابوت شهید را آورده بودند زمزمهاش کرده بود؛ میگذرد کاروان، روی گل ارغوان... لطفی که ماجرای سروان را شنیده بود گفته بود، باقیش با من. حالا اما بعد از این همه سال حتی خود لطفی باورش نمیشد چطور توانسته بود چنین موسیقیای بسازد؛ یک موسیقی شورانگیز از دل دستگاههای موسیقی سنتی ایران، قطعاتی اینچنین شورانگیز و برانگیزاننده. شور بینظیری که در سالهای ۵۷ تا ۵۹ در موسیقی ایران شکل گرفت و هنوز وقتی گوش میدهی تو را از خودت جدا میکند و میبرد به همان سالها. هنوز کسی نمیداند چه شد که از دل انقلاب آوازهای چاوش جوشید و چهرههایی چون ناظری، شجریان، علیزاده و لطفی و دیگران آثاری خلق کردند ماندگار... . کم نیستند چهرههای ماندگار موسیقی ایرانی که هر کدام به نحوی به روند پیشرفت موسیقی کمک کردهاند اما انگار جنس چاوشها جنس دیگری است. به خودتان که میآیید متوجه میشوید باید منتظر بمانید تا لطفی تمرینش را با گروه سهگانه شیدا تمام کند و روبهرویتان بنشیند. وقتی مینشیند، میخندد و بعد از احوالپرسی مختصری گفتوگو را شروع میکنید؛ گفتوگویی که به مناسبت اجرای کنسرت گروه آوای شیدا در جشنواره موسیقی فجر شکل میگیرد».
این مقدمه مربوط به گفتوگویی است که 21 آذر سال 87 در روزنامه «وطن امروز» منتشر شد؛ گفتوگویی که لطفی در آن نشان داده بود بر اصولش مقید است و ذرهای کوتاه نخواهد آمد.
همان روزها هم این را به مرحوم لطفی گفتیم که: اگرچه شما یکی از ستونهای اصلی موسیقی سنتی هستید اما قبول دارید که این مقدار تعصب روی موسیقی سنتی شاید برای دنیای مدرن امروز خوب نباشد؟ و او هم با همان خنده خاصش، درآمده بود که: اینها تعارف است. اما اینکه بهشدت روی سنتها و قواعد اصرار دارم و سفت میایستم را کامل قبول دارم. بعد هم برای چرایی آن کلی توضیح داد.
میگفت: بعضیها خیال میکنند من فقط عاشق ردیفهای موسیقی و نوای طاهرزاده و تاج و از این چیزها هستم. خیال میکنند دشمن بقیه موسیقیها هستم، در حالی که من شاید بیشتر از همه شما جدیدترین موسیقیها را میشنوم.
میگفت: مثلا درباره مایکل جکسون میتوانم کلی برایتان نکته و ماجرا بگویم یا تحلیلهایی ارائه دهم که آمریکاییها هم برایشان جذاب باشد. ترسی هم از گفتنش ندارم.
بعد هم کمی درباره جریانات نوگرای موسیقی در انگلیس گفت: مردم انگلستان مقید بودند به سنتها و پوشش کلاسیک کراوات. تضاد بین 2 فرهنگ باعث شد سیستم خود را با آن هماهنگ کند. با اینکه گروههای تابع سنت بویژه سیاستمداران کهنهکار کلاسیک آنگلوساکسون که از پدرانشان چیزهای دیگری فراگرفته بودند، اعتراضات خود را علنی نشان دادند اما این موج عظیم به راه افتاده بود و کسی را یارای مقابله با آن نبود. با اولین کنسرتها و نوارها و بعدها شوهای تلویزیونی چنان بازار اقتصادی این حرکت بالا گرفت که مقدار پولی که از فروش آثار بیتلها از بیرون مرزها به بانکهای لندن سرازیر شد، غیرقابل وصف است. ملکه انگلستان به بیتلها نشان سلطنتی داد و اینگونه صادرات این موسیقی را برای منافع انگلستان ملی اعلام کرد. ابتدا بیشتر کارهای بیتلها جنبه اعتراض به سنتها را داشت، لباس و موی آنها سمبلی برای تمام کشورها شد و این تاثیر شکل و شمایل هنر موسیقی پاپ را کاملا دگرگون کرد. خوانندگانی مانند تام جونز، فرانک سیناترا، سامی دیویس و همچنین انبوهی از خوانندگان سیاهپوست آن روزگار در محاق رفتند. این گروه بیتلها بودند که سکاندار تحولات موسیقی پاپ در زمینه اجرایی و هنری شدند. 2 نفر از میان بیتلها کار آهنگسازی و خوانندگی میکردند که یکی از آنها جان لنون بود و دیگری پل مک کارتنی. بقیه اگرچه مهم بودند اما این 2 لیدر بودند که ملودی سازی، ترانهسرایی و تنظیمها را انجام میدادند.
بیتلها به هندوستان رفتند و تاثیر زیادی از فرهنگ و هنر شرق دریافت کردند. ملاقات گروه بیتلها با علیاکبرخان، راوی شانکار و دیگر موسیقیدانان بنام آن روزگار، زمینه را برای احیای گیتار الکترونیک فراهم آورد. نالههای گیتار به سمت صدای سیتار کشیده شد.
چنان گرم و گیرا حرف میزد که دلت نمیآمد حرفش را قطع کنی. گفت و گفت تا رسید به اینجا که: من موسیقیهای خوب همه جای دنیا را دوست دارم اما خودم را حافظ و نگهبان چیزی میدانم که از نیاکانمان به ما رسیده است.
موسیقی سنتی برای من بخشی از سنت است. همه میدانند که من عاشق مدرن شدن و نو شدن هستم اما بهشدت هم مقیدم به سنت، چرا که میدانم اگر سنت از دست برود همه چیز نابود میشود. سنت که رنگ ببازد آن وقت فرهنگ ما میشود محل جولان و تاخت و تاز هر فرهنگ با اصل و نسب یا بیاصل و نسب دیگری.
محمدرضا لطفی از بزرگترین نوازندگان و آهنگسازان موسیقی سنتی ایران بود که کارش را به نوعی نگاهبانی از سنتها میدانست نه خودنمایی و نه کار.
محمدرضا لطفی که امروز سالگرد تولد او است چنان متعهد به قواعد و ارزشهایش بود که به خاطر انجام درست آنها کلی کتاب میخواند، سفر میرفت، بحث و جدل میکرد و تمام تلاشش را میکرد که نگاهبان بینقص سنتهای کشورش باشد.