چرا حادثه کرمان تبدیل به لحظه عینیت یافتن انسجام ملی ایرانیان شد و چگونه میتوان این انسجام را به خدمت کشور درآورد؟
علیمحمد هنرمند: جنایت تروریستی کرمان باعث شهادت 90 نفر از هموطنانمان شد. صاحب عزایی این 90 جان عزیز اما تنها به خانوادههایشان محدود نشد و یک ایران در عزای این خونهای به ناحق ریخته شده سیاه پوشیدند. حداقل در چند سال اخیر و در بزنگاه حوادث تلخ، جامعه ایران تا این اندازه واکنش یکسانی از خود نشان نداده بود. تا جایی که بارها این بحث مطرح شد که چنددستگی در جامعه ایران احتمالا امکان شکلگیری یک حس مشترک را از ایرانیان دریغ میکند. با این حال حادثه تروریستی کرمان در چند ساعت بسیاری از این پیشفرضها را با یک مثال نقض آشکار بیاعتبار ساخت، به گونهای که پس از مدتها تمام جریانهای سیاسی و بخش غالب چهرههای شناختهشده و مرجع اجتماعی در یک واکنش مشترک خود را شریک عزای این فاجعه تروریستی خواندند. از همین جهت چهارشنبه سیاه کرمان را میتوان به عنوان یک مصداق مهم در فهم جامعه ایرانی مورد مداقه و بررسی قرار داد.
1- انسجام ملی مفهومی پایهای و متضمن مدنیت و امنیت هر کشوری به حساب میآید. برخلاف تصور عام این انسجام نه به معنای همنظر بودن است و نه باید فقدان شکاف سیاسی، اجتماعی و معرفتی را از آن برداشت کرد. انسجام ملی باور به یک «ما»ی جمعی در دل تکثر و اختلافات گوناگون است. از همین جهت انسجام ملی نه لزوما یک عینیت مستمر که یک ذهنیت موجود در ناخودآگاه جامعه است. اتفاقا لحظات عیان شدن انسجام لحظاتی معدود و عمدتا در دل یک حزن یا جشن جمعی است. لحظهای که کلیت یک جامعه مشترکا در سوگ یک چهره مینشینند، نوروز و یلدا را جشن میگیرند، در آیینی مذهبی همچون محرم شرکت میکنند، از پیروزی یک ورزشکار یا تیم ایرانی در برابر ورزشکار یا تیم خارجی خوشحال میشوند و... در واقع در حال رقم زدن همان لحظه انسجام هستند؛ لحظاتی که افراد از حصار تفرد خود خارج و به یک محیط بزرگ جمعی با ارزشها، آیینها، احساسات و مقصدی مشترک وارد میشوند. این لحظات استمرار نمییابند و اساسا خاصیتشان در همین مقطعی بودنشان است. بسیار در مطالعه تاریخ ملل بر نقاط عطفی تاکید میشود که سرآغاز یک مسیر تاریک یا روشن برای یک ملت بوده است. عمده این نقاط عطف یا لحظه تبلور این انسجام بوده یا لحظه فروپاشیشان. از همین جهت لحظات انسجام ملی به علت ناب و معدود بودنشان میتواند آغازگر یک مسیر حیاتی برای هر ملتی به حساب آید.
2- دشمنان خارجی ایران در سالهای اخیر بیشترین تمرکز خود را بر از هم پاشیدن همین لحظات انسجام معطوف کردهاند. به طور مشخص از اواسط دهه90 رسانههای فارسیزبان خارج از کشور خط روایی خود را به سمت بیاعتبار کردن هر آنچه از ایرانیان یک «ما»ی مشترک میسازد بردند. با این حال آشوبهای خیابانی سال گذشته نقطه اوج این مسیر بود تا جایی که ضدانقلاب این پیشفرض را برای حامیان آشوب به وجود آورد که همراهی با هر آیین و مناسبت انسجامبخشی را فعلی قبیح به حساب آورند. بیراه نبود که آنها در این مسیر هزینه زیادی کنند تا لحظات به ظاهر کماهمیتی همچون برگزاری مسابقات ورزشی نیز به صحنه افتراق جامعه از همدیگر تبدیل شود. ضدانقلاب بخوبی میدانست تنها در سایه بیاعتبار شدن لحظات انسجام است که میتواند جامعه را برای همراهی با ویرانی خویش همدل سازد. آنچنان که حرف نهایی تمام چهرههای برانداز در یک سال گذشته به دعوت از قوای خارجی برای حمله نظامی به ایران و افزایش تحریم و فشارهای اقتصادی ختم میشد. یقینا جامعهای که انسجام و همین باور به «ما»ی مشترک خود را از دست نداده باشد نمیتواند این چنین در بازی ویرانی خویش مشارکت داشته باشد.
3- با این نگاه اگر به حادثه کرمان نظر بیندازیم، لحظات بعد از این حادثه را باید یک نقطه عطف دانست. در این لحظات هر اندازه جامعه و گروههای مرجع آن با جنایت همراهی میکردند یا حداقل در محکومیت آن لکنت نشان میدادند این گزاره بیشتر تثبیت میشد که ایران انسجام و «ما»ی مشترک خود را از دست داده است. به همین خاطر برخی چهرههای ضدانقلاب که در آشوبهای سال گذشته برای خود جایگاه لیدری نیز پیدا کرده بودند از همان ساعات نخست با استفاده از شنیعترین ادبیات تلاش کردند آغازگر یک موج همراهی با تروریسم باشند. اما در صحنه عمل آنچه اتفاق افتاد این بود که برافتادن نقاب از چهره این خنّاسان خبیث اتفاقا لایههای زیادی از جمعیت سرخورده جامعه را در همدردی با این جنایت به میدان آورد. کرمان در لحظهای که دشمنان انسجام ملی ایرانیان به دنبال اثبات یک فروپاشی اجتماعی میگشتند به همان نقطه انسجامآفرین تبدیل شد. جامعهای متکثر با هزاران اختلافنظر و سلیقه در یک نقطه به «ما»ی مشترک خود رجوع کرد. این لحظه همان لحظه عیان شدن روح جمعی یک کشور بود.
4- انفجارهای تروریستی در نزدیکی گلزار شهدای کرمان مولفه «امنیت» جمعی ایرانیان را نشانه گرفت. عملیاتی که باعث به شهادت رسیدن دهها کودک بیگناه شد. از سوی دیگر عامل آن یک فرد خارجی بود که برای پیادهسازی این جنایت، مزار چهرهای امنیتآفرین را انتخاب کرده بود. کنار هم قرار دادن این موارد نشان میدهد این حادثه در وجه روانیاش قصد نشانه گرفتن عالیترین اهرم شکلگیری هر اجتماع یعنی امنیت را داشته است. به میدان آمدن همه ایرانیان برای پاسداری از این اهرم و همدردی با قربانیانی که نزدیک مزارش در خون خود غلتیده بودند میتواند آغازگر مسیری برای تفاهم و تعامل میان انسانهایی باشد که دشمن مشترک برای ریختن خون هیچکدامشان تردیدی به خود راه نمیدهد. از همین جهت فهم این انسجام و لحظه شکلگیری آن در کنار توجه به این واقعیت که دشمن نقشه بلندمدتی برای از بین بردن آن دارد (و در این سالها ضربات مهمی نیز به آن وارد شده است) میتواند تمام دلسوزان سرنوشت ایران را دور یک میز جمع کند تا در مرزبندی با ویرانیطلبان، از ایده خود برای آینده بگویند.