محمدعلی صمدی: ۹۵ روز از آخرین «تک» رزمندگان فلسطینی علیه اشغالگران صهیونیست و پاتک «لجوجانه»، «پرتلفات» اما «بیثمر» ارتش تحت فرمان «تلآویو» میگذرد. صرف نظر از طرفین اصلی درگیری، ۲ جبهه فعال و پرشور نیز به پشتیبانی از مدافعان غزه، تقریبا در تمام این مدت فعال بودهاند؛ «حزبالله لبنان» و «یمن انقلابی». «بلندیهای فوق استراتژیک لبنان» و «گذرگاه مافوق استراتژیک دریای سرخ» ۲ جبههای که مقاومت کلاسیک جهان عرب، هیچگاه نتوانست از آنها استفاده کند، امروز توسط ۲ جنبش مقاومت، به تلخترین کابوس ژنرالهای پرمدعای صهیونیست تبدیل شدهاند. رزمندگان این ۲ جنبش، به لطف خیرهسریهای اسرائیل و رپتیلینهای جهان عرب، در «نبرد نامتقارن» به مبرزترین اساتید جهان در «تاریخ نظامیگری معاصر» تبدیل شدهاند و فعلا هیچ نیرویی حریف آنان نیست. میزان خسارت مالی واردشده از سوی پابرهنگان «یمن انقلابی» (با بیش از ۲ هزار کیلومتر فاصله از میدان جنگ)، با ناامن کردن «تنگه بابالمندب» چنان نجومی و مستأصلکننده است که ابرقدرت آخرالزمانی کاپیتالیست را به اتحاد با کوچکترین و کمجمعیتترین کشور قاره آفریقا وادار ساخت، در حالی که غولهای اقتصادی منطقه و جهان از ورود به این ائتلاف «چشم گردکن» برای به اصطلاح بازگرداندن امنیت به «دریای سرخ» سر باز زدهاند. «حزبالله لبنان» اما وضعیتی متفاوت دارد. چریکهای سبک اسلحه «جبل عامل» برای سرخ کردن گونه «تلآویو»، مسافتی به اندازه پرتاب آب دهان در برابر خود دارند. کشوری که نزدیک به ۴ دهه، میدان مشق نیروی هوایی و تفرجگاه نیروی زمینی ارتش صهیونیستی بود، امروز در قلهای ایستاده است که رهبر حزبالله، صرفا با یک «تهدید ۲ کلمهای» دهها هزار شهرکنشین اسرائیلی را به پناهگاهها میفرستد.
نیمنگاهی به گذشته بیندازیم تا بلندای این ارتقای تاریخی ملموستر شود. نیم قرن پیش، کماندوهای ارتش اسرائیل، برای ترور رهبران فلسطینی، شبانه به پایتخت لبنان حمله برده و علاوه بر اهداف از پیش تعیینشده، هر شهروند لبنانی را که مانع خود دیدند از میان بردند. پایتخت یک کشور مستقل عربی، عملا کافهای بود که هفتتیرکشهای یهودی، هرچند وقت، مهمات تاریخ مصرف گذشته خود را آنجا خالی میکردند. هم تفریح بود، هم قلقگیری و هم تمرین میدانی اما همین چند روز قبل، پس از ترور سردار «صالح العاروری» از رهبران «حماس» در لبنان، سخنگوی ارتش اسرائیل بدون اینکه کسی توضیحی از رژیم متبوعش بخواهد، بلافاصله اعلام کرد هیچ شهروند لبنانی در این عملیات کشته نشده و هیچ هدفی برای وارد کردن خسارت به لبنان در نظر نبوده است. البته این توضیحات تنها به پوزخند فرماندهان یگانهای موشکی حزبالله ختم نشد و باران موشک بر کوه «مرون»، محل بزرگترین پایگاه جاسوسی و امنیتی رژیم صهیونیستی، یک بار دیگر خطوط قرمز جدید را در رژیم امنیتی برقرارشده پس از «جنگ ۳۳ روزه» به یگانهای گولاخ اسرائیل در مرزهای لبنان یادآوری کرد. علاوه بر این، حزبالله طی ۳ ماه جنگ، تابوت بیش از ۱۳۰ عضو خود را که در نبرد با صهیونیستها شهید شده بودند به زادگاههایشان فرستاد و این نشان میدهد سطح درگیری مقاومت لبنان با اشغالگران، بسیار بالاتر از بازتابهای رسانهای آن است اما به دلایل کاملا قابل درک، ۲ طرف هیچ اصراری ندارند درباره حجم درگیریها در جبهه لبنان، پوشش رسانهای سنگینی ایجاد کنند اما ۶۷۰ حمله به اهداف اسرائیل طی ۳ ماه چیزی نیست که بتوان آن را نبرد کمشدت یا صرفا عملیات پشتیبانی به شمار آورد. در این میان البته به موج رسانهای مشکوکی علیه مقاومت لبنانی در رسانههای منطقهای و ایرانی دامن زده میشود که با تکیه بر جهل عمومی نسبت به مختصات جغرافیایی درگیری و پنهانکاری قابل تحسین صهیونیستها درباره میزان خسارات وارد آمده توسط حزبالله، توانسته است تردیدهایی را در افکار عمومی «مدافعان محور مقاومت» ایجاد کند. زمزمههایی که هرازگاهی پژواک رسانهای نیز پیدا میکنند مبنی بر اینکه «چرا تهدیدهای حزبالله عملی نمیشود؟» و «چرا حزبالله برای دفاع از غزه وارد جنگ با اسرائیل نمیشود؟» حاصل همین موج است البته توجه به این آمار مهم که حزبالله با سرانه روزی ۷ حمله به مواضع اشغالگران و تقدیم روزی ۲ شهید طی ۳ ماه، عملا نشان داده است درگیر عملیاتی در ابعاد «جنگ ۳۳ روزه» است و حتی اگر دوستداران شاید کماطلاع محور مقاومت ندانند، صهیونیستها خوب میدانند تهدیدات رهبر مقاومت و مشت گره کرده رزمندگان حزبالله، آنقدر سنگین است که هر قابلیتی برای سهلاندیشی در برابر آن را غیرقابل بخشش میسازد. امروز «تلآویو» میداند تنها با انگشت اشاره «ابوعبیده» مواجه نیست و زمانی که انگشت اشاره «سیدحسن» و «سیدعبدالملک» نیز مقابل دوربینها تکان بخورد، باید به دنبال پناهگاه بود!