printlogo


کد خبر: 274942تاریخ: 1402/10/19 00:00
گفت‌و‌گوی «وطن امروز» با آقای تاجیک، از اتباع افغانستانی که 3 تن از اعضای خانواده‌اش در حادثه تروریستی کرمان شهید شدند
دوستدار حاج قاسم؛ از پنجشیر تا کرمان

بعدازظهر چهارشنبه ۱۳ دی 2 انفجار تروریستی در گلزار شهدای کرمان در خلال برگزاری چهارمین سالگرد شهادت سردار حاج‌قاسم سلیمانی رخ داد که طی آن 91 نفر به شهادت رسیدند. در این حادثه تروریستی، ۳۳ نفر از اتباع افغانستانی شهید و مجروح شدند. در این واقعه تلخ 3 نفر از اعضای یک خانواده به شهادت رسیدند و یک نفر دیگر مجروح شد. حال خانواده داغدار تاجیک در غم از دست دادن عزیزان خود به سوگ نشسته‌اند. متن زیر حاصل مصاحبه «وطن امروز» با پدر داغدار این خانواده است. 
***
* جناب آقای تاجیک! ابتدا عرض تسلیت دارم به خاطر شهادت اعضای خانواده‌تان و این مصیبتی که بر شما وارد شد. اگر امکان دارد بفرمایید شما چگونه در جریان شهادت فرزندان‌تان قرار گرفتید؟ آیا خودتان در مراسم حضور داشتید؟
خیر! بنده در مراسم نبودم و سرکارم که نگهبانی است بودم. به من زنگ زدند که این اتفاق افتاده است. من در خیابان امام بودم که به من گفتند به بیمارستان بروم. به بیمارستان که رفتم یک بنده خدا که دختر و پسرم را می‌شناخت به من گفت دختر و پسرت شهید شده‌اند. پرسیدم چه اتفاقی افتاده و برایم ماجرا را توضیح داد. یکی از نوه‌هایم هم گم شده بود و ساعت 12 شب در بیمارستان پیدا شد که متاسفانه او هم ترکش خورده بود و شهید شد.  
* دقیقا چند نفر از اعضای خانواده شما در این حادثه تروریستی شهید شدند؟
3 نفر. محمد تاجیک پسر 22 ساله‌ام، مریم تاجیک دختر 29 ساله‌ام که 3 فرزند داشت که یکی از آنها پسر بود و شهید شد و 2 دختر دیگرش خوشبختانه زنده ماندند. البته یکی از آن 2 دختر دستش شکسته و ترکش به پهلویش خورده و مجروح شده است. اسم نوه‌ام که شهید شد هم محمدمتین احمدی بود.
* فرزندان دختر شهیدتان چند ساله هستند؟
محمدمتین که شهید شد 9 ساله و سوم دبستان بود. خواهر بزرگش که مجروح شد کلاس هشتم است. نوه کوچکم هم که خدا را شکر سالم مانده است از این 2 تا کوچک‌تر است.
* غیر از پسر و دختر و فرزندان دخترتان، از آشنایان و دوستان کسی دیگر هم شهید یا مجروح شد؟
بله! دخترم همراه تعدادی از دوستان و آشنایان به مراسم سالگرد شهادت حاج‌قاسم رفته بودند و در کنار هم بودند. 5 نفر از دوستان دخترم همراه او بودند که 2 نفرشان که یک خانم با دختر جوانش بودند در کنار دخترم شهید شدند.  
* ظاهرا محمد آقا ازدواج هم کرده بودند؛ حال و اوضاع همسر محمد آقا چگونه است؟
بله! عروس‌مان در کنار ما بسیار محزون و عزادار است. متاسفانه همسر پسرم هم همین‌طور حیران شده است. ما به‌تازگی داغی را پشت سر گذاشته بودیم که دوباره با داغی دیگر روبه‌رو شدیم. 2 ماه پیش همسرم فوت کرد و بعد از او، خانم خانه همین دخترم بود که در راه خدا شهید شد.  
* علاقه فرزندان‌تان به سردار سلیمانی چگونه بود و چرا اصرار داشتند در مراسم سالگرد شهادت حاج‌قاسم خودشان را به گلزار شهدای کرمان برسانند؟
فرزندانم خیلی به حاج‌قاسم علاقه داشتند و در حقیقت همیشه از من نیرو می‌گرفتند، من خیلی دوستدار حاج‌قاسم سلیمانی هستم، ایشان به ولایت ما در افغانستان خیلی خدمت ‌کرد و همیشه از خدمات حاج‌قاسم برای بچه‌ها تعریف می‌کردم و ایشان را بسیار دوست ‌داشتم و هر مراسمی که می‌شد، همسر و دختر و پسرم را جمع می‌کردم و می‌رفتم و شعار «مرگ بر آمریکا و اسرائیل» می‌دادم. دختر شهیدم، به عبارتی سرلشکر این بچه‌ها بود و واقعا کارش خیلی درست بود. ما خاطره خوشی از سردار سلیمانی داریم. زمانی که شوروی‌ها در کشور ما دخالت می‌کردند، سردار سلیمانی و نیروهای تحت امر او با احمد شاه مسعود همراه بودند. از آن زمان که حاج قاسم سلیمانی شهید شد عکس‌هایش را در اتاقم چسباندم. ما خیلی به حاج‌قاسم ارادت داریم.  
* شما در کدام ولایت افغانستان ساکن بودید؟
ما در ولایت کاپیسا بودیم و با احمدشاه مسعود در دره پنجشیر خدمت می‌کردم.  
* سردار سلیمانی  را در آن زمان دیده بودید؟  
بله! خاطره‌ای هم در این زمینه دارم. آن زمان که در ولایت‌مان خدمت می‌کردیم دوستان زیادی داشتیم و خب! من با رفقا شوخی‌های زیادی می‌کردم. یک زمان یکی از دوستان به من گفت احمد شاه مسعود را با سردار قاسم سلیمانی دیدم. گفتم شوخی نکن. گفت: خدا شاهده همین الان در پنجشیر هستند. وقتی خودم دیدم حاج‌قاسم همراه احمد شاه مسعود است، باور کردم.  
* شما آن زمان از نیروهای احمد شاه مسعود بودید؟ 
بله! شهید احمد شاه مسعود به من نامه فرستاد و این نامه را هنوز پیش خودم نگه داشته‌ام.  
* از اخلاق و رفتار و روحیات فرزندان شهیدتان بگویید. چه چیزی به نظرتان درباره آنها برجسته و مهم بود که به این مقام شامخ نائل شدند؟
پسرم در مراسم سینه‌زنی خیلی شرکت و در تکیه‌های حسینی مشتاقانه خدمت می‌کرد. او به مردم خیلی کمک می‌کرد. الان هم اهالی محل و بسیاری از کسانی که او را می‌شناختند عکس‌هایش را پشت شیشه مغازه‌های‌شان زده‌اند. مردم و اهل محل او را خیلی دوست داشتند. دخترم هم وقتی سالگرد سردار سلیمانی می‌رسید بسیاری از خانم‌ها را جمع می‌کرد و به مراسم حاج‌قاسم می‌برد و همه را به شرکت در مراسم ایشان تشویق می‌کرد. دخترم خیلی به سردار ارادت داشت.
* فرمودید همسرتان بتازگی به رحمت خدا رفته‌اند؛ الان از اعضای خانواده چه کسانی در قید حیات هستند؟ 
بله! همسرم که رفت من خیلی احساس تنهایی کردم و تک و تنها شدم. الان هم که دوباره تعدادی از فرزندانم را از دست دادم. ولی باز خدا را شکر که 2 پسر دیگرم در کنارم هستند. پسر کوچک‌ترم در مغازه ظرف‌فروشی در خیابان امام مشغول است، یک پسر دیگرم در کنار خودم کار می‌کند و اطراف من است. 

Page Generated in 0/0072 sec