مکالمه گیجون
سقراط: چرا ساقطی افلاطون؟ حادثه توریستی کرمان به گوشت خورده است؟
افلاطون: منظورت ساکت و تروریستی است؟ به خدا سوگند اگر روزی کور شوم تو را با همین تپقها، در جا خواهم شناخت.
سقراط: آه ای افلاطون! وا بده. این مرض، علاجناپذیر است. راستی! در باب حادثه توریستی کرمان که بسیار کشته داد، ایران قهرمان خواهد شد یا چون قهرمان است تیم ملی قهرمان میشود یا قهرمان تیم ملی میشود؟ اسرائیلزیوس که قهرمان نمیشه!
افلاطون: افسوس که اگر با هم در یک بند نبودیم، به یقین میگفتم تو از برترینهای فن سفسطه هستی که باید پیروانش پیش پایت لنگ بیندازند. اما در جواب سوالت باید گفت با شفقت و مهری که از اسرائیلزیوس سراغ دارم بعید است
کودکی را بیدلیل شوکران دهد.
سقراط: صد افسوس که در سخنوری ادعایت میشود و ول کن نیستی. برادر فلسفی! وا بده. توییت ما را در باب کرمان حتما دیدهای که بر اهل فجازیوس خوش نیامد و تفبارانمان کردند. گفته بودیم شتافتن بر غذای نذری این چنین انتقام سخت خواهد داشت.
افلاطون: خوب گفتی که جمله کوتاه تو را به کار آید. چرا که دو جمله بیشتر تو را به کما میبرد. حال بگو از کجا این توییت زدی؟
سقراط: روزی یک سطل دارو، با آدمی همان کند که کاه و یونجه با گاو!
افلاطون: کسان پشت پردهات که بودند؟
سقراط: براندازیوس، اسرائیلزیوس، بایدنیوس، آپوزیژنیوس و سلطنتطلبیژنیوس جملگی شور کنند تا جملهای از پیج بیرون آید.
افلاطون: و تو چه میکنی؟
سقراط: پورسانتش میگیرم. نگفتی سقراط! بالاخره کار که بود؟
افلاطون: کار خودشان است.
سقراط: کاه و یونجهات را...یعنی داروهایت را خوردهای؟
افلاطون: به وفور.
سقراط: اگر خورده بودی مهمل نمیبافتی. در اخبار آمده است جمعی از فرقه داعشیوسها مسؤولیت حمله را گردن گرفتهاند.
افلاطون: از من مخواه باور پذیرم. یادت نیست در باب مرحوم ملکه نیز سخنها گفتند اما من تنها کسی بودم که زیر بار نرفتم؟
سقراط: آری! به یاد دارم که آنقدر سیاهپوش ماندی که ملکه به خوابت آمد و گفت: تو ما را چنان میسوزانی که هیزم جهنم نمیسوزاند. دربیاور آن پیراهن سیاه را پدر سگ.... بقیه را هم از سر مهر مادری بوق گذاشتی.
افلاطون: آری دلمان باز هوایش را کرد.
سقراط: خودمان هستیم. 10 هزار کشته غزه، هم زن بودند، هم کودک. داعشیوسها هم خودشان تسمهتایم پاره کرده بودند و بس نگران که نامش به یغما برند. تو چگونه گفتی کار خودشان است!
افلاطون: داعشیوسها هم کار خودشان است.
سقراط: پس مردمی که دوباره بر سر مزار برگشتند چه؟ اگر چنین باشد مردم ایران قهرمان میشوند و اگر قهرمان شوند تیم ملی قهرمان میشود و داعشیوس قهرمان نمیشود.
افلاطون: آنجا را بنگر سقراط. جام شوکران آوردند. هم اعصاب را آرام میکند هم ریق رحمت است برای خلاصی از شر تو.
پرستارهای تیمارستان در حال آوردن داروهای اعصاب: علی کریمی! زیباکلام... سریع برید تو اتاقتون مقاله دیالکتیکتون رو بنویسید. بدویید پسرا. پرستااااار اینا چرا بیرونن؟ گفته بودم مورد خطرناک بیرون نچرخه. ببریدشون شوکرانشون رو بخورن برن بخوابن.