در فکرم افتاده سوالاتی فراوان
اینکه نمیآیی؟کجا هستی تو پنهان؟
حتی اگر پاسخ نداری بشنو آن را
ای مو سپیدِسالخورده، موپریشان
موی سپیدت که به روی شانه میریخت
زیر کدامین شال پشمی گشته پنهان؟
خشک است چشمانی که میبارید نمنم
یا شوک شدی از شدت غمهای دوران؟
شاید حساب ارزیات را بسته باشند
یا اختلاسی کردهای رفتی به زندان
یا خصلت پیری، خسیسی را گرفتی
از دست تو آبی نمیریزد به دامان
آغاز فصل امتحان از دی مگر نیست؟
از درس پسدادن شدی حالا گریزان؟
یا که به یک خواب زمستانیِ آرام
رفتی و کردی بیرمق، سردرگریبان
شاید به فکر لانه گنجشک و سرما
ماندی میان شیشوبش، مبهوت و حیران
از جان ابر و برف و باران دور باشد
شاید که آلزایمر گرفتی ای زمستان
خشکی و دوری و ترحمهای بیجا
در شأن فصلت نیست،پس دستی بجنبان
تا که نیاید با تو سرما، برف و بوران
دلگرم کی گردد زمین، وقت بهاران؟