پتک موشک سر گُردان ترور، جاذبه داشت
توی اذهان همه، آن شب خوش، خاطره کاشت
شخم زد «عینالاسد» را چه قدر خوب و سریع!
گفت سربازک «یو اس»: «اصنم درد نداشت!!!»
شام شد کوفت به سرباز پلشت تروریست؟
مثل عصرانه و صبحانه، کند کوفت به چاشت!
ارث بابای خودش را ز همه میطلبد!
مایلها دورتر از خانه خود دزد گماشت!
آنقدر سوژه ز «یو اس» به جهان هست که خوب
میشود نهصد و هشتاد و سه تا شعر نگاشت
حالیا! عاقبت کار «عمو سام» چه شد؟
از عمو، عمه شد و بر همه سرپوش گذاشت...