علیرضا پورجعفری: موضوع برنامه «شیوه» 23 دی بررسی آرا و اندیشههای سیاسی مرحوم آیتالله محمدتقی مصباحیزدی بود؛ به همین دلیل در یادداشت پیش رو به نقد و بررسی مطالب ارائه شده از سوی احمد زیدآبادی که در کسوت پژوهشگر اندیشه سیاسی در این برنامه حضور داشت، خواهم پرداخت.
در ابتدای کلام باید اشاره کنم در این یادداشت بنا ندارم به طور مشخص کلیه یا بخشی از ادعاهای آقای زیدآبادی را پاسخ دهم، چرا که فرد مقابل ایشان یعنی حجتالاسلاموالمسلمین الهیراد به میزانی هر چند ناکامل، در مقام پاسخ به ادعاهای آقای زیدآبادی برآمد؛ در متن پیش رو دنبال آن هستم تا مطالب آقای زیدآبادی و به طور کلی منظومه فکری ایشان و همفکران ایشان را مورد بحث و بررسی قرار دهم.
وقوع انقلاب در سال 57 در ایران و استقرار نظام جمهوری اسلامی از آن سال تا به حال، در شرایطی رخ داد که پیش از آن نظامی در ایران فعالیت میکرد که به لحاظ ایدئولوژیک، کاملا منطبق بر مدار اندیشه غرب قرار داشت و ارزشهای تفکر و تمدن غرب در آن برجسته بود. وقوع انقلاب اسلامی در سال 57 این بازی را بر هم زد و میتوان گفت ازآن سال تاکنون، انقلاب اسلامی یک نبرد تمدنی را با غرب آغاز کرد. دال مرکزی تمدنی که انقلاب اسلامی از آن صحبت میکند، توحیدمحوری و حاکمیت خدا در تمام شؤون و دال مرکزی تمدن غرب، انسانمحوری است.
در غرب، انسان و تمام لذایذ آن ارزش ذاتی دارد به همین دلیل هم هست عمده مکاتب فلسفی غربی مانند لیبرالیسم، سوسیالیسم و... بر مدار انسان است. در نقطه مقابل این نگاه، نگاهی است که خداباور است و توحید را اصل میداند. در نگاه اسلام و منطق دین، حاکمیت مطلق از آن خداست و هر چه هست زیرمجموعه و وامدار او است و برای اداره جامعه اسلامی و توحیدی باید این نگاه جاری و ساری باشد.
به تعبیر شهید بزرگوار علامه مرتضی مطهری(ره) در جلد دوم کتاب یادداشتها صفحه 203، یک فرق مکتب انبیا با سایر مکاتب فلسفی این است که مکاتب فلسفی کلاس خصوصی است و منطقی یکنواخت دارد، برخلاف منطق انبیا. در مکتب انبیا این اصل است که «امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم» [ما امر شدهایم که به اندازه فهم و درک مردم با آنها صحبت کنیم] اما در مکاتب فلسفی این اصل نیست، در مکاتب انبیا به روی همه باز است، بر خلاف مکاتب فلسفی که این در فقط به روی عدهای معین که در حد معین هستند، باز است. بهترین شاگردان فلاسفه آنها هستند که از لحاظ زمان به آنها نزدیکترند اما انبیا برعکس. این خود یک اصل از اصول اجتهاد و استنباط است که توجه به آن در کیفیت استنباط تأثیر دارد.
عدم فهم آقای زیدآبادی و همفکران ایشان از منظومه فکری و عقیدتی متفکران انقلاب اسلامی بویژه مرحوم علامه مصباح نیز دقیقا در همینجاست؛ آقای زیدآبادی در مباحث خودشان از نگاهی توحیدی و به تبع آن نگاهی مبتنی بر شرع مقدس بهره نمیبرند. به همین علت در استدلالها مباحثی را مطرح میکنند که کاملا استانداردهای تفکر غربی را نمایندگی میکند. مباحثی مثل اینکه چرا امام خمینی(ره) در مواردی حکم اسلام را به دلیل مصلحت زمان اجرا نمیکردند یا مثلا چرا به تعبیر مرحوم آقای مصباح احکام اسلامی باید طبق آن چیزی که از ابتدای اسلام وضع شده رعایت بشود و نکاتی مثل این موید همین ادعاست که در بحث با امثال آقای زیدآبادی ما با یک اندیشه غیرتوحیدی طرف هستیم؛ اندیشهای که همه امور، حتی امر مقدسی مانند دین و متفکران دینی را با محور انسان میبیند و تحلیل میکند. به همین دلیل هم خیلی ناشیانه تلاش دارد یا در آرای متفکران دینی جعل کند مانند نمونهای که جناب زیدآبادی از علامه ابنادریس حلی آورد یا آنها را در تقابل با یکدیگر قرار دهد، حال آنکه اندیشه همه متفکران اسلامی با هر تفاوتی که با یکدیگر دارند، نشأت گرفته از یک نگاه توحیدی است.
در پایان باید اشاره کنم حقانیت دین و اندیشههای دینی در اینگونه جلسات مناظره بهتر و بیشتر خود را نمایان میکند. هر چند برای رای نقد و بررسی اندیشههای سیاسی مرحوم آیتالله مصباح باید فردی صاحب فکر و صاحب اندیشه به برنامه «شیوه» دعوت میشد اما حضور فردی مانند زیدآبادی نشان داد تفکر غیرتوحیدی در کشور را چه افرادی و با چه استدلالهایی نمایندگی و طرفداری میکنند و در این نمایندگی خود چه چیز در چنته برای ارائه دارند.