printlogo


کد خبر: 275517تاریخ: 1402/11/7 00:00
گفت‌و‌گوی «وطن امروز» با حجت‌الاسلام ناصر رفیعی درباره شیوه تبیین حضرت زینب(س) پس ازحادثه عاشورا
راوی مظلومیت و حماسه

اشکان صدیق: بسیاری از علما و پژوهشگران در رابطه با قیام عاشورا و حماسه حسینی معتقدند اگر اقدامات حضرت زینب کبری سلام‌الله‌علیها پس از شهادت حضرت ابا عبدالله‌الحسین علیه‌السلام نبود، چه بسا قیام عاشورا و شهادت سیدالشهدا و یاران وفادارش به نتیجه مطلوبی که امروز شاهد آن هستیم منتهی نمی‌شد؛ نتیجه‌ای که قرن‌ها پس از شهادت پسر پیامبر خدا(ص) کماکان عامل اصلی بسیاری از حرکت‌ها و قیام‌های ضدظلم است به طوری که مصلحان اجتماعی به نام نامی سیدالشهدا مردم را به بیداری و خودآگاهی اجتماعی فرا خوانده و می‌خوانند. به منظور بررسی بیشتر اصول حاکم بر سیره و عملکرد حضرت زینب پس از شهادت سیدالشهداو یاران وفادارش با حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتر ناصر رفیعی گفت‌وگو کردیم. دکتر رفیعی وضعیت پس از شهادت امام حسین(ع) را به مثابه یک بحران دانست و اصول حاکم بر مدیریت حضرت زینب(س) را اصول مدیریت بحران برشمرد.
* آقای دکتر رفیعی! بسیاری از علما و پژوهشگران در رابطه با قیام عاشورا و حماسه حسینی معتقدند اگر اقدامات حضرت زینب کبری سلام‌الله‌علیها پس از شهادت ابا‌عبدالله‌الحسین علیه‌السلام نبود، چه بسا قیام عاشورا و شهادت سیدالشهدا و یاران وفادارش به نتیجه مطلوبی که امروز شاهد آن هستیم منتهی نمی‌شد. حضرت زینب(س) پس از شهادت سیدالشهداچه مدیریت و تدبیری اتخاذ کردند که منجر به حفظ و صیانت حرکت امام حسین(ع) شد؟
یکی از بحث‌هایی که در رابطه با حادثه کربلا بعد از وقوع آن قابل توجه است بحث مدیریت حضرت زینب(س) در صحنه کوفه و شام تا بازگشت به کربلاست. 40 روز بعد از عاشورا سفر اهل‌بیت به کوفه، شام و بازگشت‌شان به کربلا طول کشید. بنا بر آن روایت است که اربعین اول اهل‌بیت به کربلا بازگشتند که به نظر بنده روایت محکمی است چون هم سید بن طاووس و دیگران نقل کردند و هم بعضی از کتب قدیمی مثل ابوریحان بیرونی که برای قرن چهارم است در کتاب «الاثار الباقیه» اش نوشته است 40 روز بعد از شهادت امام حسین(ع) خاندانش به کربلا بازگشتند و سر مقدس اباعبدالله را در محل بدنش در همین جا به خاک سپردند. خب 40 روز مدیریت بحران و مدیریت حماسه بعد از کربلا کار ساده‌ای نیست. به قول مرحوم شیخ جعفر شوشتری، امام حسین(ع) در یک میدان جنگید آن هم میدان کربلا بود اما زینب کبری(س) در ۳ میدان مبارزه کرد؛ یکی میدان کربلا که پا به پای برادر بود، یکی میدان کوفه و سوم میدان شام. وقتی می‌گوییم بحران، بحران یعنی شرایط غیر عادی و شرایط غیرقابل پیش‌بینی، حوادثی که پیش می‌آید و اگر کسی نتواند خوب مدیریت کند، بحران‌زده و خودش هم در آن بحران غرق می‌شود. مثل اینکه مثلا شما فرض کنید در یک شهری زلزله بیاید، حالا فرماندار آن شهر، استاندار و رئیس حکومت خودش را ببازد. یا شما یک تصادفی کنید. وقتی راننده هستی، تصادف کنی عده‌ای را از دست بدهی، خودت هم مجروح باشی، ماشینت هم خراب باشد، اینجا اگر خودت را باختی یک چیزی به این مصیبت‌ها اضافه می‌شود. لذا بحران یعنی حوادث ناگوار، گرفتاری‌های پشت سر هم و غیرقابل پیش‌بینی  که نیاز به مدیریت دقیق دارد و این مدیریت اصولی را می‌خواهد که من 7 مورد از این اصول را برای شما می‌گویم؛ اصولی که باعث شد زینب کبری(س) بتواند این 40 روز جریان کربلا را مدیریت کند و خودش مرعوب این بحران نشود. من اول 3-2 آیه قرآن بخوانم. در قرآن کلمه «ضُر» را ما داریم که به معنای بحران است، یعنی گرفتاری، یعنی سختی‌های شدید. یکی از آنها راجع به حضرت ایوب است؛ «وَ أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ ». ایوب گفت: خدایا بحران سراغ من آمده است. یک آدم ثروتمند با امکانات و اولاد و بچه و زن و... یک مرتبه همه حیواناتش بمیرند، ثروت از او گرفته شود، همسر و بچه‌هایش مریض شوند، داغ ببیند، خود هم در بستر بیماری بیفتد. یک لحظه ورق ایوب برگشت. یک مرتبه زندگی‌اش زیر و رو شد. این آدم با این بحران اگر کنار نمی‌آمد زمین می‌خورد. ببینید چه گفت؟ گفت: «وَ أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ»؛ خدایا من دچار بحران شدم و بهم ریختم و «وَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»؛ تو که خدایی‌ات سرجایش هست، ارحم الراحمین هستی، بالاخره در عبور از این موج باید به من کمک کنی. و خدا کمک کرد و ایوب از این بحران رد شد. اصولا در زمان همه انبیا ما بحران داشتیم. مثلا حضرت موسی(ع) با بحران گوساله‌پرستی مواجه شد، حضرت صالح با بحران انکار قومش مواجه شد، حضرت یونس همین‌طور. گفتم کلمه «ضر» به معنای بحران و گرفتاری است، قرآن می‌فرماید «وَ إِذا مَس‌َّ الإِنسان‌َ الضُّرُّ» وقتی به انسان‌ها بحران و خطر می‌رسد، گرفتاری‌های شدید می‌رسد؛ «دَعَواْ رَبَّهُم مُّنِیبِینَ إِلَیهِ» عده‌ای اینطور هستند که خدا را می‌خوانند و به سوی خدا بازگشت می‌کنند و سعی می‌کنند برای خودشان تکیه گاهی فراهم کنند و آیه دیگر از قول رسول خدا است که فرمود: «إِنْ أَرَادَنِیَ اللَّهُ»؛ اگر بحران به من روی بیاورد، خطرات من را تهدید کند، هیچ کس نمی‌تواند این خطر را رفع کند جز خدا. «هَلْ هُنَّ کَاشِفَاتُ ضُرِّهِ» آیا شما می‌توانید این ضر را از بین ببرید و کشف بحران کنید؟
با این مقدمه، بحث مدیریت بحران توسط حضرت زینب(س) را مطرح می‌کنم. در حادثه عصر عاشورا زمام کار دست زینب کبری(س) و امام سجاد(ع) است. به دلایلی زینب کبری(س) اینجا نقش بیشتری نشان داده به خاطر بیماری موقت امام سجاد(ع). این 7 اصلی که می‌گویم اصول حاکم بر بحران است. اصول غلبه بر بحران است. اصولی است که باعث می‌شود انسان در حوادث خودش را نبازد. دیگر شما بیش از کربلا و بعد از کربلا بحران ندارید.
یک خانمی داغ بچه دیده، داغ برادر دیده، داغ برادرزاده دیده، اسیر شده، کتک خورده، در مجلس دشمن آمده، سختی کشیده، حالا چطور می‌تواند این بحران را مدیریت کند که به عبارت امروزی بر این بحران سوار شود و دشمن از او سوءاستفاده نکند. اصل اول خدامحوری است. این اصل در زندگی انسان‌هایی که دچار بحران می‌شوند باید حاکم بشود که آیاتش را هم خواندم. حضرت زینب(س) در گودی قتلگاه گفت: «الهم تقبل منا هذا القربان»؛ خدایا تو قبول کن. من گله نمی‌کنم، شکوه نمی‌کنم، یک عبادتی بوده به نام شهادت، چیزی هم بالاتر از شهادت نیست پس «الهم تقبل منا هذا القربان».
شب یازدهم یک شب سخت و بحرانی است. بچه‌های شهید در بیابان حیرانند، زن‌های شهید سراغ همسر می‌گیرند. یکی داغ جوان دیده، یکی داغ 6 ماهه دیده، خیمه‌های نیم‌سوخته، امام سجاد (ع) دچار بیماری. امام سجاد (ع) می‌گوید: «وَ اَمَّا عَمَّتِی لَم تَزَل قَائِمَةٌ تسْتَغیثُ الی رَبِّها،» دیدم تا صبح همین‌طور با خدا حرف می‌زند. این خودش در بحران آرامش می‌آورد. 
* هر انسان منصفی وقتی وقایع پس از شهادت امام حسین(ع) و اسارت اهل‌بیت ایشان بویژه حضور حضرت زینب(س) و سایر زنان در کاخ ظلم یزید را می‌خواند، به قدرت روحی و بزرگی این بانوی باکرامت اعتراف می‌کند.
بله! وقتی حضرت زینب(س) وارد مجلس دشمن می‌شود، دشمن، مجلس را به گونه‌ای چیده که اینها را تحقیر کند، زن‌ها جلوی نامحرمان، زن‌های خودشان پشت پرده. بلافاصله زینب کبری(س) می‌گوید «اللهم خذ لنا بحقنا و انتقم من ظالمنا»؛ خدایا حق ما را از اینها بگیر. ببینید همش بحث خدا است، این یکی از عوامل غلبه بر بحران است. عامل دوم قرآن‌محوری است. خود پیامبر فرمود فتنه در آینده زیاد می‌شود. «کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ»؛ مثل شب تاریک، چطور شب که می‌آید همه جا را می‌گیرد، یک روزی فتنه‌ها همه جا را می‌گیرد. فرمود وقتی فتنه‌ها به شما رجوع می‌کند «فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرآنِ» سراغ قرآن بروید. امام سجاد (ع) فرمود اگر همه دنیا بمیرند اما «کان معی القرآن» یک قرآن با من باشد وحشت نمی‌کنم. امیرالمومنین در خطبه 18 نهج‌البلاغه خیلی زیبا فرموده است: «القران نور لا طتفی»؛ نوری است که خاموش نمی‌شود، این قرآن هدایتی است که گمراهی در آن نیست، این قرآن درمانی است که درد در آن نیست، الان درمان‌هایی که اطبا می‌دهند خودشان می‌گویند و اصلا روی داروها نوشته که عوارض دارد ولی حضرت امیر می‌فرماید قرآن دارویی است که عوارض ندارد: «القرآن دواءٌ لا دلء فی»؛ دارویی است که عوارض ندارد. پس پناه به قرآن در بحران آدم را آرام می‌کند. به همین جهت هم سر امام حسین(ع) بالای نیزه قرآن خواند، در مجلس یزید قرآن خواند. حالا شما ببینید حضرت زینب(س) ۲ خطبه خوانده، یک خطبه در شام خوانده و یک خطبه در کوفه و با قرآن آرامش داده به خودش و یزید را کوبیده است.
* به نظر شما مهم‌ترین آیاتی که حضرت زینب(س) در دوران اسارت در مواقف مختلف قرائت کردند، چه بوده است؟
ببینید این آیات را خواند:« ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساءُوا السّوأی أَن کَذَّبوا بِآیاتِ‌الله» یزید عاقبت تو این می‌شود که قرآن را هم تکذیب می‌کنی و عاقبت تو به انکار و شرک بازمی‌گردد. خیلی جرأت می‌خواهد زنی مقابل هیات حاکمه‌ای که ادعا می‌کند مسلمان است، اینگونه سخنرانی ‌کند. آیه دیگری حضرت زینب(س) خواند که این آیه را شب عاشورا امام حسین(ع) هم خوانده بود؛ هم خواهر خوانده و هم برادر. «وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ»؛ فکر نکنید خدا به شما ظالم‌ها مهلت می‌دهد دوست‌تان دارد. نه مهلت می‌دهد پیمانه‌تان پر شود؛ «لیَزْدَادُوا إِثْمًا». آیه سومی که در مقابل یزید خواند، این بود: «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ‌الله أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ». آیه چهارمی که در مقابل یزید خواند «ضربت علیکم  (البته در قرآن علیهم است که این برداشت از قرآن است) الذّله والمسکنه»؛ یزید! خاری و مسکنت شامل شما خواهد شد. پس در یک بحران اگر آدم بخواهد بحران را مدیریت می‌کند.
 سومین اصل هدفمندی است. اگر آدم بخواهد یک بحرانی را مدیریت کند باید ببیند هدفش چیست. من یک مثال می‌زنم؛ الان ما در کشور خودمان با بحران اقتصادی مواجه هستیم. خب خیلی‌ها هم می‌گفتند آقا بروید مذاکره کنید، صحبت کنید، کنار بیاید تا مشکلات حل شود. این هم یک حرفی است اما باید دید هدف چیست؟ هدف را هم در انقلاب آنهایی تعیین می‌کنند که هزینه کرده‌اند، یعنی خانواده شهدا و آنهایی که جان دادند و یکی هم آن کسی که بنیان یک انقلاب را می‌گذارد و مردم از او حمایت می‌کنند. بالاخره این انقلاب را امام ایجاد کرده و مردم هم از آن حمایت کردند و تا الان هم کسی نگفته ما انقلاب نمی‌خواهیم، پشیمان شدیم و می‌خواهیم برگردیم. به هر حال تا این ساعت مردم پای نظام و امام ایستاده‌اند. 
انقلاب را حضرت امام ایجاد کردند. شهدا برای ما ایجاد کردند. اگر هدف عزت شد باید جنگ را تحمل کرد، سختی و مشکلات را تحمل کرد. زینب کبری و اهل بیت و امام حسین(ع) هدف‌شان این بود که اسلام بماند و با یزید بیعت نکنند، و الا امام حسین اگر یک چراغ سبز در روز عاشورا نشان می‌داد کار تمام بود و دیگر او را نمی‌کشتند؛ آقا باشد من کاری با شما ندارم، شما حکومتت را بکن ما هم می‌رویم مدینه مساله جواب می‌دهیم و تفسیر می‌گوییم. خیلی به او پیشنهاد دادند. از مکه ابن‌عباس آمد و دیگران هم آمدند اما امام نپذیرفت.
انسان در هدف نباید جلوی پایش را ببیند، بلکه آینده را باید ببیند، چراکه آیندگان قضاوت می‌کنند. امروز ما می‌فهمیم که امام حسین(ع) چه حماسه‌ای را رقم زد. حضرت زینب(س) هدفش هدف امام حسین(ع) است؛ یعنی تحقیر یزید. شما نگاه کنید؛ وقتی وارد مجلس دشمن می‌شود، می‌گوید: «ما رأیت الا جمیلا» یعنی کربلا برای ما زیباست، ما هیچ ناراحت نیستیم از این اتفاقی که افتاده. خب اگر کسی برایش شهادت و جان دادن زیباست، اسارت زیباست، نمی‌شود تهدیدش کرد. این ویژگی سوم مدیریت بحران زینب کبری سلام‌الله‌علیها است که هدفمند بود. وقتی انسان هدفمند باشد، به آن هدفش برسد پیروز است. 
* ممکن است کسی ناظر به این اصل بیان کند امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) به هدف‌شان که غلبه بر یزید بود نرسیدند و شهادت و اسارت شد نتیجه حرکت‌شان. منظورتان دقیقا از رسیدن به هدف در حرکت امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) چیست؟
هدف، حتما این نیست که آدم به حکومت برسد. یکی از نویسندگان غربی مقاله‌ای نوشته و برآورد کرده که یک جمعیتی مثل جمعیت حاضر در اربعین حسینی اگر در کشوری با این امکانات حضور یابند چقدر هزینه دارد؛ آب‌شان، غذای‌شان، اسکان‌شان و ماشین‌شان. مجموعه نیازها را برآورد کرده بود؛ یک رقم عجیبی که مطابق بودجه یک سال یک کشور می‌شود هزینه این جمعیت چند میلیونی است که در یک کشور جنگ‌زده و در یک کشور ضعیف بدون ساختارهای لازم حضور پیدا کنند. این نویسنده در پایان می‌گوید این جز با معجزه نمی‌تواند اتفاق بیفتد. 
چهارمین ویژگی حضرت زینب(س) در زمان بحران شجاعت و قاطعیت است؛ این خیلی مهم است. ببینید! یک جا یزید را امیر خطاب نکرد، خلیفه خطاب نکرد، حاکم خطاب نکرد؛ خیلی جرأت می‌خواهد جلوی دشمنی که تمام نیروهای مسلحش در جلسه هستند، برگردی بگویی «یا عدو الله» (‌ای دشمن خدا).
یک زنی در جلسه دشمن بلند شود و بگوید «یابن الطلقاء» خیلی تحقیر است چون جد یزید، اباسفیان را پیامبر آزاد کرد. یعنی تو نوه آن کسی هستی که به دست جد من آزاد شد. این نهایت شجاعت است در مقابل کسی که حالا مغرور روی تخت خلافت نشسته است. یزید 37 یا 38 سالش بوده، یعنی خیلی جوان عیاش و مغروری بوده، کلی آدم دعوت کرده بود تا مانور بدهد و حالا یک زن بلند بشود در جلسه بگوید: «إِنِّی لاَسْتَصْغِرُ قَدْرَکَ، وَ أَسْتَعْظِمُ تَقْرِیعَکَ»؛ من اصلاً تو را آدم نمی‌دانم که با تو حرف بزنم، من اصلاً خودم را طرف تو نمی‌بینم، تو (به تعبیری که حالا عرفی‌اش را گفتم) اصلاً لیاقت نداری که من با تو حرف بزنم. خب! اینها کلمات ساده‌ای نیست که در مقابل دشمن و در مقابل هیات حاکمه بیان شود. «فَکِدْ کَیْدَکَ» هر غلطی می‌خواهی بکن و «فَوَ‌الله لَا تَمْحُو ذِکْرَنَا » او گفت رهایش کنید، این دختر علی است... این دختر امیرالمومنین است. با این حرف‌ها یک مدیر شجاع می‌تواند از بحران عبور کند. یک مدیر ترسو نمی‌تواند، چرا که خودش هم مرعوب می‌شود و خود را می‌بازد. 
پنجمین اصل در مدیریت اصل تسکین و آرامش است. رئیس یک حکومت باید حواسش جمع باشد، نباید در مردم وحشت ایجاد کند، نباید به مردم شوک وارد کند. این خیلی مهم است، چرا که ایجاد شوک در بحران خودش مساله‌ساز است. شما ببینید؛ صبح عاشورا، صبح یازدهم می‌آیند حرکت کنند، امام سجاد(ع) نگاهش می‌افتد به این بدن‌ها و اشک می‌ریزد، می‌گوید عمه جان اینها را دفن نمی‌کنند؟ مگر اینها ما را مسلمان نمی‌دانند. فرمود: عزیز برادرم «مَا لِی أَرَاکَ تَجُودُ بِنَفْسِکَ» تو ‌داری قالب تهی می‌کنی! آرام باش اینها درست می‌شود، اینجا حرم می‌شود، زیارتگاه می‌شود، مردم به زیارت می‌آیند. اینجاها اینطور نمی‌ماند. خب امام سجاد(ع) ولی خداست، امام است، می‌داند بدن امام روی زمین بودن یعنی چه. می‌داند عرش خدا می‌لرزد. این جمله حضرت زینب(س) اما به امام سجاد (ع) آرامش داد. حضرت زینب (س) سنی ندارد، پنجاه و خرده‌ای سن داشت است اما امام سجاد(ع) می‌گوید عمه جانم بعضی شب‌ها نشسته نماز شب می‌خواند. هشتاد و خرده‌ای زن و بچه، 40 روز در مسیر باید اینها مدیریت شوند. این اصل آرامش برگرفته از آیه «الا بذکرالله تطمئن القلوب» است.
اصل ششم اصل عقلانیت است. می‌دانید که این جور جاها جای احساس نیست. زینب کبری(س) شب عاشورا یک لحظه بهم ریخت. وقتی امام حسین(ع) خبر از شهادت خودش داد و فرمود: «یا دَهرُ اُفّ لَکَ مِن خَلیلِ». حضرت گفت خواهرم آرام باش. قرار نیست شما خودتان را از بین ببرید. من راضی نیستم. باید صبور باشید؛ تمام شد، گفت باشد. دست ولایت روی سینه‌اش قول داد به امام حسین(ع) و به قولش هم عمل کرد. وقتی در دروازه کوفه شروع کرد خطبه خواندن مثل کسی که هیچ مصیبتی ندیده، آنقدر زیبا خطبه خواند. این عقلانیت باید بر احساس غلبه کند. بدانید که خردورزی و خردمندی خودش در مدیریت مهم است. 
 اصل هفتم ولایتمداری است. زینب کبری با هفت معصوم زندگی کرده، توفیق حضور در کنار 7 معصوم از 14 معصوم را داشت؛ رسول خدا، امیرالمؤمنین، حضرت زهرا(س)، امام حسن، امام حسین، امام سجاد و امام باقر. چنین شخصیتی زندگی‌اش با بحران شروع شده است. 5 ساله بوده که به خانه‌شان حمله کردند و مادرش بین در و دیوار قرار گرفت. بزرگ‌تر که شده است با داستان امیرالمؤمنین(ع) مواجه شده است؛ رفتن به کوفه، جنگ جمل، صفین، آمدن از کوفه، صلح امام حسن(ع) و شهادت ایشان. زندگی‌اش با بحران بوده اما همیشه یک چیز در زندگی‌اش اصل بوده و آن هم اینکه تصمیم با امام است، با ولی خداست.
لذا با همه علاقه‌ای که به امام حسین(ع) دارد، وقتی آمد گودی قتلگاه ابا‌عبدالله فرمود: «ارجعی الی فستاد»؛ خواهرم برگرد. بلافاصله برگشت. ما باشیم ممکن است نتوانیم همسر و خواهرمان را بگذاریم. برگشت رفت به خیمه و تا امام حسین(ع) هم شهید شد ایشان از خیمه بیرون نیامد. عصر عاشورا می‌آید خدمت امام سجاد (ع): عزیز برادرم تصمیم با شماست. آقا فرمودند: عمه جان «علیکنّ بالفرار»؛ بگو فرار کنند به بیابان‌ها. حضرت به دستور امام سجاد(ع) دستور فرار داد به بچه‌های ابا‌عبدالله. در مجلس دشمن وقتی آن نانجیب امام سجاد (ع) را تهدید به قتل کرد، آمد جلوی امام سجاد (ع) ایستاد، گفت: من را به شهادت برسانید، اجازه نمی‌دهم ولی خدا لطمه‌ای ببیند.

 


Page Generated in 0/0063 sec