printlogo


کد خبر: 275674تاریخ: 1402/11/11 00:00
نگاهی به گزیده شعر «تلنگر باران» سروده حمیدرضا شکارسری
گهگاهی شعر

وارش گیلانی: انتشارات «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» گزیده‌ شعرهایی را در حوزه‌ شعر جوان منتشر کرده با نام کلی «شعر جوان» که من گزیده اشعار منصور اوجی و م. مؤید و دیگران را دیدم که تقریبا این دسته از کتاب‌ها به صورت و شکل کتاب بزرگسالان درآمده است و نیز همین کانون، کتاب‌های شعری درآورده با نام کلی «شعر نوجوان امروز» که کتاب‌های‌شان دقیقا شبیه کتاب‌های شعر کودکان و نوجوانان است که یکی از آن کتاب‌ها، «تلنگر باران» است. حال چرا آنها را به آن شکل و اینها را به این شکل چاپ کرده‌اند، دلیلش چندان روشن نیست (البته فرقش در حد «شعر جوان» و «شعر نوجوان» است) اما هرچه هست، شعرهای بسیاری از این ۲ نوع کتاب یا گزیده اشعار، دور از زبان عموم مردم نیست.
یکی از این مجموعه ‌‌کتاب‌ها «تلنگر باران» است؛ کتابی از شاعر پرکار حمیدرضا شکارسری که تا حالا کسی او را به نام شاعر شعر کودک یا نوجوان نشناخته است. شکارسری را با ۴-۳ دهه سابقه‌ شاعری در حوزه‌ شعر بزرگسال و نقد شعر، اینک با مجموعه شعر«تلنگر باران» می‌بینیم که کتابی است در 48 صفحه. شعرهای این دفتر، همه شعرهای سپیدند، شعرهای سپید کوتاه کوتاه؛ اغلب در 3-2 سطر معمول. سال‌ها پیش رسم نبود شاعران برای کودکان و نوجوانان شعر سپید بگویند اما اینک چند سالی است می‌بینیم در حوزه‌ شعر نوجوان، این مجوز صورت عرفی خود را پیدا کرده است؛ اگرچه هنوز چندان رواج ندارد. پیش از انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، انتشارات گویا بود که دست به چنین ابتکاری زد؛ یعنی چاپ کتاب‌هایی مستقل (از هر شاعر یک مجموعه یا گزیده اشعار) با نام کلی «شعر شباب» که شاعران این کتاب‌ها اشعارشان را در قالب‌های کلاسیک و نو سروده‌‌اند.
موضوع و مضمون دفتر شعر «تلنگر باران» حمیدرضا شکارسری بیشتر حول محور مسائل عمومی است، اگرچه شاعر سعی دارد این مسائل را با زبان نوجوانان بازگو کند؛ زبانی که بالطبع تابع موضوع و مضمون شعرهای این دفتر هم است؛ موضوعاتی که طبعا اغلب‌شان در حال و هوای نوجوانان است:
شکستن شیشه‌ها
دیگر به این راحتی‌ها نیست...
کو مادربزرگ
تا پشت چادرش پنهان شوم؟
شعرهای دیگر این دفتر هم که بیشتر به واسطه‌ ساده بودن در ردیف شعر نوجوان جا‌زده شده است (و در واقع در ردیف اشعاری هستند که عموم مردم با آنها ارتباط راحت‌تری برقرار می‌کنند)، نیز اغلب شاعرانه‌اند و خالی از جوهره‌ شعری:
آب‌‌پاش‌ها
بیهوده می‌بارند
بر گلدان خالی
یا شعرهای سپید کوتاهی که بیشتر شعارند تا شعر:
گل یا پوچ؟
من دوست دارم همیشه ببازم
اما هیچ مشتی
پوچ نباشد
یعنی همین مفهوم می‌توانست عمق بگیرد تا گسترش یابد اما بیان ساده و سطحی این اثر یا اینگونه حرف‌ها، طبعا توانایی بیان یک حقیقت یا یک واقعیت راستین را از این راه پیدا نمی‌کند. یعنی شاعر باید با نشانه‌ها و جزئیات، حرف و موضوع شعرش را بیان کند تا آنچه را که می‌گوید و رسم می‌کند، برای مخاطب باورپذیر شود. اگرچه نشان دادن‌های سطحی و جزئیات معمولی هم وجود دارند که به شعر نمی‌رسند و تنها در حد یک حرف جالب باقی می‌مانند؛ حرف جالبی در حد یک کاریکلماتور خوب؛ خاصه که اثر ذیل دارای ساختار و نوع بیان کاریکلماتور هم است:
برف پارو می‌کنیم!
برف پارو می‌کنیم!
خورشید در کوچه‌ها داد می‌زند
اگرچه بعضی آثار «تلنگر باران» حمیدرضا شکارسری دقیقا چیزی جز کاریکلماتور نیست. البته یک کاریکاتور جالب:
تراش
مداد را می‌کشد
یا زنده می‌کند؟
یا اینکه شعرهای به ظاهر کوتاه سپید، کاریکلماتور نیست اما در حد و اندازه‌ یک نثر خوب طنزآمیز یا برشی از یک شعر است:
یک کلاغ چل کلاغ
هزار کلاغ بیرون می‌پرند
من اما
از هیچ چیز خبر ندارم
اثر ذیل و امثال آن نیز در دفتر «تلنگر باران»، چیزی نیست جز برشی از یک حرف طنزآمیز که از یک روزنامه یا مجله، یا یک حرف شفاهی که در یک گفت‌وگو درآمده است:
سوسک از من می‌ترسد
من از سوسک
این جنگ سرد
گاهی با شلیک یک دمپایی
به نفع یکی از ما
تمام می‌شود
بعضی از آثار این دفتر هم شبیه قصار است؛ قصاری که البته نغز است؛ یعنی حرفی برای گفتن دارند اما حرف‌شان از جنس شعر نیست:
موج‌ها حسود نیستند
من نباید کاخ خود را
پیش پای دریا می‌ساختم
گاهی هم بعضی آثار این دفتر قصار است اما با ظاهری شاعرانه؛ ظاهری آراسته به کلمات و جملات شاعرانه:
فواره
شاعرانه نبود
اگر
بر خاک
نمی‌ریخت
گاهی هم آثار این دفتر به شعر نزدیک یا بسیار نزدیک می‌شود:
پرده را کنار بزن!
پرنده را کنار بزن! 
با آسمان
بی‌واسطه صحبت کن!
گاه این شاعرانگی از کنایه‌ای قدرتمند برخوردار است و می‌تواند اثر را به شعر برساند؛ کنایه‌ای که اینگونه سخت و عمیق، از مرده بودن زنده‌ها می‌گوید:
در قفس را باز می‌کنم
قناری از کنار آب و دانه‌اش
تکان نمی‌خورد
گریه‌ام می‌گیرد
شاید بتوان گفت اگر سطر آخر نبود («گریه‌ام می‌گیرد»)، شعر بالا به ایجاز و جوهره‌ خود نزدیک‌تر می‌شد.
و گاه کنایه‌ها چندان قدرتمند نیست، پس به همان اندازه شعر یا شاعرانه می‌ماند‌:
پنجره‌ کثیف
آنقدر هم بد نیست
وقتی آن سوی پنجره
خبری از آسمان نیست
و گاه نیز این کنایه‌ها ضعیف‌تر و ضعیف‌تر می‌شود و شعرهای این دفتر نیز به همان اندازه سست و سطحی، یا حداقل نه‌چندان قابل توجه؛ وقتی شاعر به کنایه اینگونه از طبیعت و طبیعی بودن حرف می‌زند:
بر تیر چراغ برق
آواز نمی‌خواند
دارکوب
اما شعرها دوباره بازمی‌گردد به خانه‌ اول‌ که همان شاعرانه حرف زدن است و نثر ادبی را با شعر سپید کوتاه اشتباه گرفتن؛ برشی از نثر ادبی را:
ابرها
کویر را بیدار می‌کنند
با تلنگر باران
و نیز دوباره بازمی‌گردد به خانه‌ اول‌ که همان بازگو کردن حرف‌های سطحی است:
دفتر شعرم
منتظر اتفاقی بزرگ می‌ماند
وقتی مادرم لبخند می‌زند
و سطحی‌تر از قبل این است که وقتی شاعر می‌خواهد «شاعرانه بودن را در هوای سرد و برفی زمستانی به سیم تلفن ربط دهد» که البته بی‌ربط است و طبعا حرف بی‌ربط نیز برای مخاطب نیمه‌هوشمند و نیمه‌حرفه‌ای هم غیرقابل باور. حرف‌هایی از این دست طبعا سطحی بودن را نیز در خود دارد و سستی و ضعف کلام را و امثالهم را:
تمام سیم‌های تلفن
زیر برف گم شده‌اند
جز این یکی
که حرف‌های عاشقانه از آن عبور
می‌کنند
طعنه‌ها و کنایه‌های از این دست نیز سطحی است؛ زیرا بی‌طرفی خبرنگاران را به بی‌طرفی کلاغ‌ها تشبیه کردن، قیاس مع‌الفارق است، زیرا نوع بی‌طرفی خبرنگاران با نوع بی‌طرفی کسانی که مثلا فقط خبررسان هستند فرق دارد. درست است که منظور شاعر، خبرنگاران بی‌درد است اما اثر ذیل این بی‌دردی را القا نمی‌کند؛ یعنی مطابق منطق شعر حرکت نمی‌کند تا آن را نشان دهد، فقط بنا بر حسب عادت و طبق معمول، یعنی بر این قاعده و این حرف و باور که «شاعران همواره جناح حق را می‌گیرند»، من مخاطب متوجه منظور شاعر می‌شوم و این هیچ ربطی به سعی و کوشش شاعر یا نکته‌بینی و نکته‌سنجی او ندارد، حرف شاعرانه و کشف شاعرانه که پیشکش:
خبرهای خوب
خبرهای بد
خبرنگاران بی‌طرفی هستند
کلاغ‌ها
و شعرهایی که بی‌کنایه در سطح خود به مخاطب اینگونه زل می‌زنند؛ آنگونه که انگار بگوییم: «از کرامات شیخ ما این است، برف را دید و گفت: می‌بارد:
یک روز دیگر پیش من بمان!
آدم برفی در سکوت نگاهم می‌کند
اجازه او دست خورشید است
و نیز انگار که از شیخ در جایی دیگر و به گونه‌ و شکلی دیگر بگوییم که از کرامات شیخ ما این است، شیره را خورد و گفت شیرین است. خب! معلوم است که باد برای وزیدن از من و تو و کلاه من و تو نیز اجازه نمی‌گیرد. آیا این حرف دیگر گفتن دارد؟! یا فکر می‌کنیم که اینگونه حرف‌های معمولی و عادی برای نوجوانان از جمله حرف‌های عجیب و غریب است، یا در ردیف حرف‌های جالب و جذاب؟!
باد برای وزیدن
از کلاه من و تو
اجازه نمی‌گیرد
بعد اینکه «برای نسیم، قلقلک قائل شویم تا بادبادک را تکان دهد»، جز «شکمی که قلقلکی است»، چیز دیگری تداعی نمی‌شود؛ یعنی بخشی از یک دایره‌ تشبیهی را این اندک تشبیه ذیل در بر می‌گیرد و باقی شباهت‌ها به امان خدا رها می‌شود. از این رو، این تشبیهی به قاعده نیست و دور از ذهن است وقتی می‌گوییم:
کو قلقلک نسیمی شوخ؟
بادبادک غمگین
گوشه‌ اتاق
چرت می‌زند
حالا «غمگینی بادبادک» را شاعر از کجا فهمیده یا از جا آورده، بماند.
شعرهایی از این دست نیز - که در ذیل آمده - جالبند اما در حد یک تابلوی زیبای نقاشی، نه بیشتر، زیرا به صورت کامل، بازگوکننده‌ ظرایف و دقایق شاعرانه نیستند و نیز در آن از کشف شاعرانه که با کشف عارفانه برابری می‌کند خبری نیست. یعنی ظرایف و دقایق شعرهایی نظیر شعرهای ذیل در حد همان تابلوی نقاشی زیبایی است که گفتم؛ تابلویی که معنا در آن فانتزی است و این فانتزی بودن، شکل و فرمی نزدیک به آبستره دارد:
بعد از باران
پرنده نشست
چون لباسی خیس
بر بند رخت حیاط
با ۲ شعر زیبا و عمیق از دفتر «تلنگر باران»، این نوشته را به پایان می‌برم:
پرنده
چیزی می‌نویسد بر آسمان
دقیق‌تر نگاه کن!
* * *
باران گرفت
گلی رویید در دست مترسک
هدیه‌ای برای کلاغ

Page Generated in 0/0067 sec