printlogo


کد خبر: 276732تاریخ: 1402/11/14 00:00
اشتیاق ایرانیان برای مهاجرت به ایالات متحده و پدیده رؤیای برندگان لاتاری
سراب خوش‌آب و رنگ

عباد محمدی: چندی پیش در یکی از همین روزهای معمولی و در شلوغ‌ترین لحظه رفت‌وآمد مسافران مترو، نظاره‌گر تکاپوی عادت‌وار مردم ایستاده، بودم. قطار که آمد، مردم خسته از معطلی و وامانده از ساعت اداری، تلاش می‌کردند هر طور شده خود را در گوشه‌ای از واگن جا بدهند. ناگهان خانمی مستأصل از اختناق پیش‌آمده، فریاد کشید: «یک‌طوری دست‌وپا می‌زنید و فشار می‌آورید که انگار ایستگاه پایانی‌اش آمریکاست!»
تمام طول مسیر ذهنم را این جمله پرکرده بود. به نظر می‌آید این جمله، نادانسته حاوی چند انگاره مهم در ذهن مردم ایران است: 
1- اگر مقصد آمریکا باشد، ارزش تحمل سختی وجود دارد. 2- اگر مقصد آمریکا باشد، عدالت و حقوق شهروندی هم چندان معنی ندارد. 3- اگر مقصد آمریکا باشد، دیگر مساله آغاز نیست، بلکه شما به پایان خواسته‌ها رسیده‎‌اید. 
اما چرا انگاره آمریکا در ذهن مردم ایران اینقدر پررنگ و ملموس است؟ تصویر آمریکا برای ایرانی‌ها چگونه شکل‌ گرفته است که چنان مشتاق و هیجان‌زده از آن سخن می‌گویند؟
شاید برای درک این پرسش‌ها نخست باید به تعریف مساله مهاجرت در جامعه پیچیده امروز پرداخت و سپس به این مساله اشاره کرد که «شوق به دیگری و بیگانگی از خود» در یک جامعه چگونه ایجاد می‌شود.
کتاب لغتنامه جمعیت‌شناسی سازمان ملل، «مهاجرت» را چنین تعریف کرده است: «شکلی از تحرک جغرافیایی یا ترک مکانی است که بین ۲ واحد جغرافیایی شکل می‌گیرد. این تحرک جغرافیایی تغییر اقامتگاه از مبدأ یا محل حرکت به مقصد یا محل ورود است. این‌گونه مهاجرت‌ها را مهاجرت دائم گویند و باید آن را از اشکال دیگر حرکات جمعیت که متضمن تغییر دایمی محل اقامت نمی‌باشد تفکیک کرد».
بر اساس این تعریف، مساله مهاجرت یک امر طبیعی و خطی است اما زمانی که مهاجرت به حالتی از وجد مبدل می‌شود که افراد یک جامعه نوعی فرار از مبدأ را از آن ترسیم می‌کنند، این پدیده از حالت خطی خود خارج شده است. همواره عنوان شده که صنعت رسانه‌ای آمریکا در ساخت معنا برای جوامع دیگر بسیار خوب عمل کرده است، در اینجا به واژه «بهشت‌سازی» اشاره شده است. بر اساس این رویکرد «بهشت‌سازی» که بر ادراک افراد تأثیر می‌گذارد، مبدأ به عنوان محل مخل رشد و ترقی معرفی می‌شود و مقصد، آرمان‌شهری ترسیم می‌شود که فرصت پیشرفت را برای همه فراهم کرده است، ضمن اینکه معایب مبدأ را نیز ندارد. پس هویداست که «شوق مهاجرت» بیش از آنکه بر بستر واقعیت در ایران سوار باشد بر عنصر تصویر واقعیت در رسانه‌ها در حال خودنمایی است؛ لذا در اینجا بنا نداریم به فرضیه‌های ذهنی مردم ایران در این ‌سوی مرزها بپردازیم، بلکه به دنبال دلایل این شوق در راهبردهای بیرونی هستیم. اما نام این راهبرد چیست؟ ما می‌توانیم در ساده‌ترین حالت ممکن آن را «رویای آمریکایی» نام نهیم و توضیح دهیم این رویا چطور و طی چه فرآیندی در بین مردم جوامع شرقی و بویژه ایرانی‌ها شکل‌ گرفته است؛ انگاره‌ای بسیار قوی که یک ایرانی را مجبور می‌کند بگوید: «من دوست دارم یک کارتن‌خواب در آمریکا باشم تا یک شهروند در ایران!»
می‌دانیم که همواره مساله مهاجرت برای آمریکا از جمله مسائل بسیار حائز اهمیت بوده است، به ‌طوری‌که این کشور سالانه 50 ‌هزار نفر را از طریق لاتاری جذب می‌کند؛ یعنی آمریکا، شرایطی را فراهم می‌کند که سالانه 50 ‌هزار نفر به طور شانسی از این کشور تابعیت دریافت کنند! و معمولا نیز جمعیت کسانی که به‌واسطه لاتاری تابعیت دریافت می‌کنند ۲ برابر می‌شود، زیرا شخصی که تابعیت می‌گیرد، همسر خود را هم می‌برد.
لاتاری در ادبیات عمومی مردم ایران نیز ورود کرده و علاوه بر کارکرد شرکت در یک برنامه، شاهد تولید آثار هنری با نام «لاتاری» هستیم. در مواقع بحرانی نیز از لاتاری به‌ عنوان شانس خوشبختی آمریکایی در برابر وضع موجود یاد می‌شود و رسانه‌ها «درصد شانس برنده ‌شدن در لاتاری آمریکا را با احتمال برنده ‌شدن در قرعه‌کشی خودرو در ایران» مقایسه می‌کنند.
* رؤیای آمریکایی از کجا و چرا پدید آمد؟
جیم کالن تاریخ‌نگار فرهنگی آمریکایی می‌گوید: «رویای آمریکایی همان میل و هدفی بود که مهاجرانی را در ‌طلب یک زندگی بهتر و کسب آزادی و فرصت‌های بیشتر به سرزمین آمریکا آورد». درواقع رویای آمریکایی که با ایدئولوژی فردمحوری طراحی شده است یک سیر خاص را دنبال می‌کند: «مبارزه شخصی، تلاش فردی، مسؤولیت‌پذیری و استعداد منحصربه‌فرد منجر به ثروت مادی زیاد می‌شود». ترکیب واژگانی «رویای آمریکایی» را اولین‌ بار «جیمز تراسلو آدامز» در کتاب حماسه آمریکا در ۱۹۳۱ به کار برده است؛ زمانی که ایالات‌متحده از رکود اقتصادی بزرگ در دهه ۳۰ میلادی رنج می‌برد. او در کتاب خود این عبارت را اینگونه توصیف کرده است: «زندگی هر شخصی باید با فرصت‌هایی که به او بنا بر قابلیت‌ها یا موفقیت‌هایش فارغ از طبقه اجتماعی یا شرایط زاده شدنش داده می‌شود بهتر، غنی‌تر و کامل‌تر شود». اما به نظر می‌رسد قدمت این مفهوم به زمانی بسیار دورتر بازمی‌گردد. در واقع آغاز پیدایش این مفهوم همراه و همزمان با کشف قاره آمریکاست. رویای آمریکایی باوری است که رفته‌رفته از زمان کشف قاره آمریکا شکل ‌گرفته است؛ به این معنا که در این قاره و در این کشور امکان آن وجود دارد که «هر کس می‌تواند از هیچ به همه چیز برسد».
کارل گوستاو یونگ مانند زیگموند فروید باور داشت که رویا راهی برای برقراری ارتباط بین ناخودآگاه و خودآگاه است اما یونگ تصویرسازی ذهن در خواب و رویا را روشی برای آشکارسازی چیزی در رابطه ‌با خویشتن، رابطه با دیگران و یا شرایط حاکم بر زندگی تلقی می‌کند. به باور یونگ، رویاها به ما کمک می‌کنند استعدادهای نهادینه خود را شکوفا کنیم. از نظر یونگ «کهن‌الگوها» در واقع گرایش‌هایی ارثی هستند که در ناخودآگاه جمعی انسان وجود دارند و فرد را مستعد انجام رفتاری می‌کنند که اجداد وی انجام می‌دادند یا می‌خواستند انجام دهند. از آنجا که کهن ‌الگوهای قهرمان و آرمان‌شهر در همه تمدن‌های انسانی وجود دارد، لذا گفتمان رویای آمریکایی یک اسطوره امروزین است. این وجه از منشور گفتمان رویای آمریکایی را به‌‌وفور می‌توان در فیلم‌های هالیوود بویژه فیلم‌های وسترن و موزیکال و فیلم‌های ابرقهرمانی دید. قهرمانان این فیلم‌ها اسطوره‌های تاریخ نوظهور آمریکا هستند. در این فیلم‌ها گذشته و آینده خیالی با کمک اساطیر جدید بازنمایی می‌شود. رولان بارت و اومبرتو اکو از همین زاویه به مطالعه دقیق اساطیر جدید می‌پردازند. نکته جدید تفسیر نشانه‌شناختی آنها از اسطوره این است که تاریخ معنای اسطوره را تعیین می‌کند و نمی‌توان آن را نشانه خارج از گفتمان تاریخی دانست. با این ‌وجود آمریکا به‌مثابه یک کشور نه مانند شرق، تاریخی کهن و اسرارآمیز دارد و نه مانند اروپا نقش اصلی را در پروژه روشنگری و انقلاب صنعتی بازی کرده است؛ بنابراین نیازمند عنصری است که توسط آن بتواند مردمانی با ارزش‌ها و تجربه‌های تاریخی متفاوت را در سرزمین تقریبا خالی از فرهنگ یکپارچه گرد هم آورد. از آنجا که چنین رسالتی بر دوش گفتمان رویای آمریکایی گذاشته شده است، این فراروایت به یک معنا چشم‌انداز تاریخی ملت آمریکاست.
از نظر بارت، اسطوره‌ها یا ایدئولوژی‌های نژادپرستانه در خدمت منافع سفیدپوستان است. سفیدها معیارهایی را برای انسانیت وضع می‌کنند که بر اساس آن سفیدها همواره موفق می‌شوند و دیگران محکوم به شکست هستند. در واقع گفتمان‌ها چنان عمل می‌کنند که در مقابل کلیشه‌ها، مقاومت و مبارزه نخواهد شد.
در مکتب پدیدارشناسی، خودآگاهی «خود» طالب خودآگاهی «دیگری» است اما در هوسرل عناصر اولیه و بنیادین پدیدارشناسی برخاسته از تقویم تجربه‌های خود شخصی است.
بر اساس نکات ذکر شده و با استناد به نظر «سیوتا»، درونمایه‌های مثبت و اساسی ایدئولوژی و رویای آمریکایی که در سینمای این کشور متبلور شده‌اند عبارتند از: برابری، آزادی، دموکراسی، فردگرایی، اجتماع، پدرسالاری اخته شده، خانواده، تعلیم‌وتربیت، گرایش به جنبش و حرکت (هیجان)، هنر، دست ‌به ‌کار شدن، تلاش برای پیروزی، قانون/ ‌نظم، عدالت، وطن‌پرستی، صلح‌طلبی و حق شورش.
فرهنگ سیاسی و راهبردی آمریکا نیز متأثر از رویای آمریکایی است؛ از میان عناصر متعدد فرهنگ راهبردی آمریکا، استثناگرایی، رسالت‌گرایی و بت‌وارگی تکنولوژی تناظر بیشتری با مباحث نوشتار حاضر دارند.
استثناگرایی ناظر بر این است که ایالات متحده در همه عناصر قدرت مادی، نظامی، اقتصادی، فناوری و به لحاظ جغرافیایی از بقیه قدرت‌ها پیشی گرفته است و همواره باید قدرت خود را برای رسالت جهانی و نمایندگی نیروهای الهی در مقابل نیروهای اهریمنی افزایش دهد. یکی از منابع پیشتازی آمریکا تعصب و طرفداری شدید در استفاده از فناوری است که در این میان مقوله هوش مصنوعی جایگاه بسیار برجسته و روزافزونی در تفکر ماشینی آمریکایی یافته است؛ جامعه‌ای که ارزش‌ها و نمادهای آن از یک سو توسط افرادی مانند مریلین مورنو، جان وین و آبراهام لینکلن و از سوی دیگر توسط نهادها و برندهای تجاری مانند هالیوود، کوکاکولا و مک‌دونالد، در زمینه‌های مختلف بازنمایی می‌شود. نکته مهم و مشترک بین این اسامی کاربرد شمایلی و شماتیک هر کدام از آنها و در نتیجه از بین‌ رفتن مرز بین انسان‌ها با برندهای تجاری است، چرا که همگی آنها در نهایت یک چیز را بازنمایی می‌کنند و آن گفتمان رویای آمریکایی است. در نهایت هرچند آمریکا سرزمین آزادی برای به دست آوردن هر فرصتی نیست اما در آن تنها انسان‌هایی می‌توانند به پیروزی نائل آیند که دریابند باید خودشان را به جریان نیروهای آمریکایی وصل کنند.

Page Generated in 0/0055 sec