printlogo


کد خبر: 276774تاریخ: 1402/11/15 00:00
برلین و پاریس ناآرام

نوید مؤمن: ناآرامی‌های گسترده در ۲ کشور فرانسه و آلمان ادامه دارد. در آلمان کماکان شاهد تبلور خشم عمومی نسبت به بازگشت نونازیست‌ها به معادلات امنیتی و سیاسی برلین هستیم. صدها هزار نفر از شهروندان این کشور، خشم خود را نسبت به جریان‌های رسمی قدرت بابت زمینه‌سازی بازگشت افراط‌گرایی و توحش به کشورشان ابراز کرده‌اند. در فرانسه نیز کشاورزان با بستن برخی شاهراه‌های اصلی رفت و آمد شهری در پاریس، اعتراض خود نسبت به بی‌عدالتی‌های موجود در مهد دموکراسی(!) را به صاحبان قدرت در کاخ الیزه گوشزد کردند. استمرار اعتراضات در ۲ کشور اصلی عضو منطقه یورو و اتحادیه اروپایی، به وضوح نشان می‌دهد ستون‌های اصلی قدرت در قاره سبز به لرزه افتاده‌اند. اما در این صحنه‌ها، خبری از صدور بیانیه‌های آتشین در حمایت از شهروندان فرانسوی و آلمانی نیست! نمایندگان پارلمان اروپا در استراسبورگ و اتحادیه اروپایی در بروکسل، ترجیح داده‌اند کمترین سخنی از حقوق شهروندی و حق آزادی اعتراضات در برلین و پاریس به میان نیاورند تا متهم به خودزنی نزد افکار عمومی دنیا نشوند.
نظرسنجی‌های صورت‌گرفته در آلمان و فرانسه بسیار معنادار است: در آلمان «حزب جایگزینی برای آلمان» (AFD) نه‌تنها وقعی به اعتراضات جاری در این کشور و لابی‌گری خود با نونازیست‌ها ننهاده، بلکه سیاستمداران سنتی در آلمان را درباره برگزاری همه‌پرسی خروج از اتحادیه اروپایی در آینده نزدیک تهدید کرده است. با توجه به رشد تصاعدی آرای حزب جایگزینی برای آلمان و افول شدید محبوبیت و کارآمدی احزاب دموکرات - مسیحی، سوسیال - مسیحی، دموکرات‌های آزاد و حزب سبز نزد ژرمن‌ها، وعده حزب جایگزینی برای آلمان (وابسته به جریان راست افراطی)  مبنی بر خروج این کشور از اتحادیه اروپایی، دیگر یک شوخی یا گزینه نامحتمل تلقی نمی‌شود! این اتفاق می‌تواند کمتر از 5 سال دیگر در سرزمین ژرمن‌ها رخ دهد. در فرانسه نیز میانگین  نظرسنجی‌های صورت‌گرفته بیانگر محبوبیت تنها 30 درصدی مکرون نزد افکار عمومی این کشور و متقابلا، گرایش فرانسوی‌ها به مارین لوپن، رهبر افراط‌گرای جبهه ملی این کشور و حزب متبوعش  در انتخابات پارلمانی پیش روی اروپاست. به عبارت بهتر، عرض اندام همزمان ۲ جریان ملی‌گرای افراطی در آلمان و فرانسه را شاهد هستیم. 
تحلیلگران مسائل بین‌الملل می‌گویند نه‌تنها آلمان و فرانسه امروز ناآرام هستند، بلکه آینده‌پژوهی تحولات اتحادیه اروپایی نیز بیانگر وقوع تضادهای آنتاگونیستی و حتی منازعات گسترده داخلی در این مجموعه است. 
تقلیل منازعات زیربنایی و ماهوی در اروپای امروز به چالش‌های روبنایی و گذرا، همان ماموریت و وظیفه‌ای است که جریان‌های رسمی و غیررسمی قدرت در اتحادیه اروپایی بر عهده دارند. حتی رسانه‌های مدعی استقلال از دولت‌ها و احزاب در غرب، ترجیح می‌دهند هیچ چراغ قوه‌ای را به سوی برلین و پاریس نیندازند.
سکوت، سانسور و ساده‌انگاری وقایع جاری در اروپا قطعا مانع تحقق اصل این منازعات نخواهد شد. انهدام اتحادیه اروپایی و نمادها و متعلقات آن، دیگر یک احتمال نبوده  و حکم واقعیتی قابل تعبیر را دارد. اواخر قرن گذشته و دهه ابتدایی قرن بیست‌ویکم، شاهد «نمایش اتحاد» در اروپا بودیم اما مدت‌هاست اکران این نمایش به پایان رسیده است! شکاف «دولت – ملت» در اروپا به اندازه‌ای پررنگ شده که ساختار حاکم بر اتحادیه اروپایی، حتی اجازه همدردی با جمعیت انبوه معترضان در فرانسه و آلمان را نیز به رسانه‌ها و نمایندگان پارلمانی نمی‌دهد و البته آنها نیز تمایلی نسبت به این موضوع ندارند. معادله «ساختار – بازیگر» در اتحادیه اروپایی توسط جریان‌های اصلی قدرت چیده و متولد شده است اما مرگ این جریان توسط شهروندان معترض اروپایی رقم خواهد خورد. قطعا اتحادیه اروپایی در کتاب‌های درسی حوزه روابط بین‌الملل در آینده، نماد مجموعه‌ای خواهد بود که توسط دولت‌ها به وجود آمده و توسط ملت‌ها به نقطه پایان و سقوط رسیده است! نکته مهم‌تر اینکه کمترین نشانه‌ای از درایت و تدبیر برای عقبگرد راهبردی و حتی تاکتیکی اروپای واحد نسبت به مسیر تاریکی که در پیش گرفته وجود ندارد و همین مساله، جایی برای خوشبینی طرفداران اتحادیه اروپایی و منطقه یورو برای بقای موثر در آینده نزدیک و اساسا بقا در آینده دور را باقی نگذاشته است. آیا سران غرب در ابتدای تشکیل اتحادیه اروپایی تصور رسیدن به چنین نقطه‌ای را می‌کردند؟!

Page Generated in 0/0081 sec