محمد محمدی: سال ۶۲ است، بهمن۶۲؛ اوضاع جنگ تعریفی ندارد. چند عملیات انجام شده اما فرماندهان راضی نیستند. صدام با بعثیهای تا دندان مسلح در سویی و ما با کلاشنیکف در سوی دیگر.
آنها با چتری از سلاح و حمایتهای ریز و درشت از جانب ابرقدرتها میتازند و برادران ما با دست خالی مقاومت میکنند. شهید میشوند و... در این میان شیرمردی یکباره ورق را برگرداند؛ مهدی زینالدین. مهدی زینالدین و لشکر 17 آمده بودند با یک طرح پیچیده و سخت کاری کنند که صدام با تمام حامیانش، ملتمسانه شکست را بپذیرد و تقاضای مذاکره کند. زینالدین و دوستانش در لشکر 17، بعد از بررسی و آماده کردن طرح و نقشهای پیچیده، آمدند تا در نوروز ۶۳ به مردم کشورشان مژده یک پیروزی بزرگ بدهند و دوباره جانی نو در کالبد مردم بدمند. اوایل بهمن بود و بوی انقلاب حتی در دشتهای جنوب و غرب هم پیچیده بود. صدای امام را میشد حتی در سکوت خرابههای قصر شیرین هم شنید و آذینبندیهای سالگرد پیروزی انقلاب را هم میشد دید. همه چیز انگار داشت به مهدی التماس میکرد که او و همرزمانش پیروز شوند. انگار دشت و کوه و روزگار هم نفسشان در سینه حبس شده بود تا ببینند مهدی و لشکرش دوباره چون مختار، منتقم هزاران لالهای میشوند که در دشت خون روییدهاند؟ مهدی زینالدین از سویی باید طرح عملیات و شناسایی پیچیدهای را سامان میداد و از سوی دیگر هم باید خانوادهاش را به پشت جبهه میبرد. باید برای هر 2 تدبیر میکرد.
تدبیر برای شروع عملیاتی بزرگ اما بیسلاح، آن هم در شرایطی که حتی نیروهایش متخصص و آموزشدیده نیستند و هر کدام از گوشهای به قصد دفاع از کشور آمدهاند.
آموزش آنها یک سال زمان میخواهد اما مهدی مرد روزهای سخت و کارهای غریب است. برای اینکه کار زودتر شروع شود، خود وظیفه آموزش را به عهده میگیرد؛ آموزشی تمام و کمال در یک ماه. تا از آن پس قله زندگی شهید مهدی زینالدین در جنگ شروع شود: آغاز تا پایان یک عملیات. عملیاتی که شاید بزرگترین دستاورد دفاعمقدس را رقم زد؛ عملیات خیبر و از اینجاست که آن روزهای غریب، به اراده جمعی که عاشق او و تمام قهرمانان دفاع مقدس هستند، جنسی از نور و صدا و تصویر میگیرد و بر پرده سینما نقش حماسه میزند و میشود «مجنون».
به بهانه ساخته شدن «مجنون» که فیلمی است جدا از پروداکشنهای معمول فیلمهای جنگی و دفاع مقدسی، سراغ عباس نادران تهیهکننده و مهدی شامحمدی کارگردان فیلم رفتیم که فیلمشان را در سکوت ساختند اما کلی سروصدا کرده است؛ فیلمی که هنوز اکران نشده اما توجه بسیاری را به خود جلب کرده است؛ فیلمی که به قول کارگردانش به نظر میرسد «صاحب دیگری» دارد. فیلمی که امروز در جشنواره فیلم فجر اکران میشود.
***
* با توجه به اینکه هنوز فیلم شما اکران نشده است ابتدا بفرمایید در «مجنون» به چه بخشی از زندگی شهید زینالدین پرداختهاید؟
نادران: با توجه به اهمیت و ظرافتهایی که در بحث شروع تا پایان عملیات خیبر وجود داشت، تلاش کردیم با استفاده از ظرفیتهایی که در این موضوع به لحاظ دراماتیک وجود داشت، به عملیات خیبر از مقدمات تا پایان به عنوان بحث محوری فیلم بپردازیم و البته گاهی حسب قصه، به پس و پیش این موضوع و اتفاقاتی که در این بازه در زندگی شهید زینالدین پیش میآید. این نکته را هم بگویم که اساسا خود طراحی و انجام عملیات خیبر یک اتفاق بزرگ است.
شامحمدی: خیبر قرار بود یک عملیات هماهنگ از چند محور باشد. همین ظرافت و دقت در طراحی و اجرا بود که آن را به یکی از بزرگترین دستاوردهای دفاعمقدس تبدیل کرد؛ اینکه شهید باکری از شمال و از سوی دیگر شهید همت جلو بروند و از آن طرف حاجاحمد کاظمی و در نهایت اینها از محورهایی که تقریبا در زمره سختترین محورها بود، جلو بروند و در یک نقطه در جاده بصره - الاماره با هم دست بدهند و بصره را محاصره کنند. بصره به دلیل موقعیت سوقالجیشی در صادرات نفت عراق، همچنین وجود جزیره مجنون که منبع نفت عراق است، اگر به دست ما میافتاد میتوانست عراق را زمینگیر کند و پای میز مذاکره بنشاند و جنگ تمام شود. ما در 2 محور به دلایلی موفق نمیشویم. یعنی تنها محوری که ورود میکند، شهید زینالدین است که چون بقیه از سایر محورها موفق به پیشروی نمیشوند، او هم ناچار میشود بازگردد.
نادران: مسالهای که وجود دارد این است که فشار جامعه جهانی در آن ایام و -سال 62- به اوج خودش رسیده بود که هر طور شده باید این جنگ تمام شود و ایران قطعنامه را بپذیرد. اما این درخواست جامعه جهانی در آن مقطع اصلا به سود ایران نبود و معنی دیگر پذیرفتن قطعنامه در آن مقطع از دست دادن بخشهایی از خاک کشور و قبول کردن شکست بود. ما در آن ایام بدجور داغدار بودیم. اگرچه بعدها توانستیم از آنها اسیر بگیریم اما در آن مقطع اسرای زیادی دست عراق داشتیم. آسیب جدی دیده بودیم. مهران و نفتشهر و... هنوز دست عراق بود. فشار جامعه جهانی هم روی همین حساب بود که اصرار داشتند همین جا جنگ تمام شود. معنایش هم این بود که تمام بخشهایی که در مرزها توسط بعثیها غصب شده بود، به آنها برسد. میخواستند در آن موقعیت دست بالا را در مذاکرات داشته باشند.
این در حالی بود که ما میخواستیم پذیرش قطعنامه و پایان جنگ به چند چیز مشروط شود: بازگشت تمام بخشهایی از خاک ایران که به تصرف بعثیها در آمده، معاوضه اسرا و آزاد کردن تمام آنها، همچنین مشخص شدن متجاوز و پس از آن پرداخت غرامت از سوی آغازکننده جنگ و... . این اتفاق البته افتاد اما نه سال 62 بلکه 5 سال پس از آن و درست با همان طراحیای که میخواستیم در سال 62 به آن برسیم. یعنی اگر سال 62 خیبر میتوانست به پیروزی کامل برسد، ما میتوانستیم با اطمینان از پذیرفته شدن شرطهایمان توسط صدام پای میز مذاکره برویم و با دست بالا مانع ادامه جنگ شویم اما این اتفاق نیفتاد و بعدها آنها مجبور شدند قطعنامه 598 را بپذیرند.
* چرا فیلم را در جنوب ساختید و مثلا در شهرک دفاع مقدس کار را جلو نبردید؟
نادران: ما در پیشتولید به این جمعبندی رسیدیم که اگر دنبال نشان دادن تصویر دقیقی از زندگی شهید زینالدین باشیم، باید جایی برویم که بشود تصویر را ساخت. در غیر این صورت حاصل کار چیزی نخواهد بود که حاضر باشیم ساخت این کار را قبول کنیم. حتی به شهرک دفاع مقدس هم رفتیم؛ نه یک بار که چند بار اما در نهایت میشد یک تلهفیلم از آن درآورد. حتی یک لانگ شات نمیتوانستیم دربیاوریم.
شامحمدی: آنجا آنقدر پر شده از فیلمها و کارهای مختلف که اصلا نمیشود یک لوکیشن خوب ساخت؛ این طرف 10 تا سریال، آن طرف چندین فیلم و... حتی گاوداریهای اطراف و نزدیک آنجا هم خودش یک مکافات دارد. یعنی دوربین را هرجایی که بگذاری گاوداری معلوم است.
* با این اوصاف فیلمبرداری را در جنوب انجام دادید؛ آنجا فیلمبرداری راحتتر بود؟
نادران: اصلا! شاید حتی سختتر هم بود. چون میخواستیم تصویری بکر و درست از داستان نشان دهیم، تصمیم گرفتیم فیلم را در جنوب فیلمبرداری کنیم. هر چند فیلمبرداری در آنجا هم چالشهای جدی خودش را داشت.
* چه چالشهایی؟
نادران: جدا از هماهنگیها و موردهایی از این دست، مثلا در آبادان اگر میخواستیم کمی زمین را بکنیم، آب بالا میآمد. چون خاک اشباع شده است. ما باید برای ساختن کانال یک مسیر سخت را طی میکردیم. حدود 100 کامیون نخاله آوردیم و روی زمین ریختیم 200 کامیون خاک هم آوردیم و روی آن ریختیم. بعد همه را کوبیدیم و سفتش کردیم و گسترش دادیم که تا ارتفاع 3 متری کندیم که بشود شبیه کانال.
* پس اصرار بر فیلمبرداری در آنجا برای چه بود؟
شامحمدی: با این همه باز هم اصرار داشتیم در جنوب باشیم، چون در آنجا دستکم میتوانستیم 4 لانگشات یا استریم لانگ خوب بگیریم. این را هم بگویم که همین حالا لوکیشنی که ما برای «مجنون» ساختیم توسط فیلمهای دیگر در حال استفاده است و ما در واقع باعث شکل گرفتن یک لوکیشن بویژه برای فیلمهای جنگی با این حال و هوا شدیم. البته در پیشتولید قرار بود اوج و سپاه خوزستان، منطقه لوکیشن ما را به عنوان شهرک سینمایی نگاه دارند اما با توجه مشکلات زیادی که در آن منطقه وجود دارد، همچنان محقق نشده است.
* اصلا چرا سراغ این فیلم و این قصه رفتید؟
نادران: هنوز خیلی از مردم شخصیتها و قهرمانان جنگ را نمیشناسند. از شهید همت و خرازی تا شهید کاظمی و خیلیهای دیگر. نقش آنها در جنگ را هنوز فقط به صورت فرعی توانستهایم به تصویر بکشیم. شاید یک درصد از قهرمانان دفاع مقدسمان را هنوز نتوانستهایم خوب و درست نشان دهیم. این برای من که فیلم ساختن را تا اندازهای بلدم، وظیفهای میآورد و اگر به این وظیفه نتوانم عمل کنم، به خودم و وجدانم نمیتوانم جواب بدهم. ما با وجود این همه قهرمانهای بسیار بزرگ که دنیا را متعجب میکند، هنوز سراغ معرفی آنها نمیرویم و برایشان فیلم نمیسازیم اما در بسیاری از کشورها بدون اینکه قهرمان خاصی داشته باشند، چنان با تخیلشان قهرمان و سوپر هیرو میسازند که خیال میکنید واقعیترین قهرمانان هستند.
* نظرتان درباره بازیهای فیلم چیست؟ چرا از سوپراستارها استفاده نکردید؟
شامحمدی: ما در این فیلم شرایط خاصی داشتیم که از فیلمهای معمول متفاوتش میکرد. یعنی با فیلمنامهای مواجه بودیم که همه شخصیتهای اصلی آن به یک اندازه نقش و بازی داشتند. در این فیلم شخصیتی به نام مهدی زینالدین داریم که فرمانده است و همچنین برادر و همسر و چند شخصیت دیگر که جذب زینالدین میشوند و فیلم با آنها جلو میرود. همه آنها هم به اندازه هم نقش دارند. البته شخصیت زینالدین به دلیل اینکه فیلم با محوریت او جلو میرود، کمی با بقیه شخصیتهای فیلم متفاوت است. شخصیتی است که دوربین با اوست و تاثیرگذاری او بیش از دیگران است اما برادر شهید زینالدین و دیگر شخصیتها اندازه نقششان یکی است؛ از حسام منظور تا بهزاد خلج و دیگران. یا مثلا در این فیلم یک شخصیت داریم به نام «جواد دلآذر» که قمی و بسیار محبوب بود میان قمیها. او واقعا نقش مهمی بر عهده داشت و محمد رسولصفر بخوبی از پس ایفای نقش او برآمد. با این اوصاف و در شرایطی که سوپراستار و ستارهها دنبال نقشهای پررنگ هستند، استفاده از ستارهها سخت میشود. بازیگری وجود نداشت که بررسی نکرده باشیم اما واقعا هرکدام از آنها شرایطی داشتند که به داستان فیلم ما نمیخورد یا مثلا با تیمهای خاصی کار میکردند یا فیلمنامه و اندازه نقش را قبول نمیکردند و کلی از این ماجراها.
نادران: خدا را شکر اتفاقی که در مجنون افتاد اینکه کارگردانی بسیار خوب شده و اصلا شبیه تیپ فیلماولیها نیست. مهدی میدانست از فیلم چه میخواهد. سجاد بابایی هم از همان ابتدا خودش را به مهدی سپرد که به جایی ببرد که قرار بود مهدی زینالدین فیلم برسد.
* فیلمنامه را مشارکتی نوشتید یا خودتان طراحی، دیالوگها، خط قصه و... را انجام دادید؟ چون عمده مشکل سینمای ما همین است.
شامحمدی: ابتدا قرار بود کار را به شیوه داکیودرام کار کنیم که از سیما پخش شود. به این دلیل از حدود ۲ سال و نیم قبل شروع به پژوهش کردیم اما در میانه راه بنا شد به دلایلی کار را به شکل فیلم سینمایی انجام دهیم. همان اول هم چون پژوهش را داشتیم، میشد بسادگی فهمید باید برویم سراغ زمستان 62. این بود که من این برش را برداشتم و چند قصه کوچک و بزرگ پس و پیش از این زمان را که درام بیشتری داشت به آن اضافه کردم و همه را چیدیم و تبدیل شد به یک فیلم با محوریت یک عملیات بزرگ و یک شخصیت قهرمان عجیب و بعد هم همه را آماده کردیم برای فیلمنامهنویس. از دوستان زیادی برای نوشتن کار دعوت کردیم. حتی آنها که سیمرغ گرفته بودند اما در نهایت به نتیجهای نرسیدیم. شاید چون انگیزه آنها چیزی نبود که ما نیاز داشتیم. تا اینکه علیرضا محصولی که او هم قرار بود نخستین کار سینماییاش را بنویسد، آمد و دیدم او همانی است که میخواهیم. البته عباس نادران و آقای عسگری، مشاور فیلم هم وقت بسیار زیادی در زمان نوشته شدن فیلمنامه گذاشتند و تاثیر بسیار زیادی داشتند.
* ویژگی مهم فیلمنامه را چه میدانید؟
شامحمدی: فیلمنامه کرونولوژیک و بسیار ساده است. به دلایل مختلف از جمله علاقه خودم و همچنین مسیری که ابتدا قرار بود به شکل فیلمهایی نزدیک به مستند ساخته شود، ما تمی را انتخاب کردیم که اگرچه در ظاهر اثری از سینمای مستند در کار نمیبینید اما فیلم تا اندازه زیادی وامدار سینمای مستند است. در نوع روایت و سایر موارد نیز همین مورد صادق است. در واقع فضای این فیلم تا اندازه بسیار زیادی مخاطب را به یاد فیلمهای سینمایی جنگی دهه 70 و مستندهای آن مقطع میاندازد. پیچیدگی روایت ندارد. قصه سرراست دارد و مقطع محدودی را محور قرار داده است. در این فیلم و در روایت و قصهگویی آن تلاش کردیم از آرتیستبازی فاصله بگیریم و دنبال روایتی ساده و یکدست برویم.
* چه انتقادهایی درباره فیلم شنیدهاید؟
شامحمدی: نقد مثبت و منفی برایم زیاد فرستادند و خواندم، نظرات مغرضانه هم زیاد بود که اصلا مهم نیست. برای مثال دوستی که اتفاقا رفیق بنده است و ظاهرا از قبل با تهیهکننده کار مشکل دارد چیزی نوشته و اصرار دارد وایرال شود. او میگوید این فیلم تقلیدی از فیلم «موقعیت مهدی» و «ایستاده در غبار» است. بنده در کار تلاشم این بود که در فاصله گرفتن از این ساختار ایدههایی را که داشتم بتوانم پیاده و از قابلیت این کار استفاده کنم اما مطلقا به این سمت نرفتم و دلیلش هم این بود که فضای متفاوتی خلق شود و در عین حال باورپذیریاش آدمها را یاد فضای سینمای مستند بیندازد، نه عناصر مستند.
نکته بعد اینکه به لحاظ پرداختن به کاراکترها، میزانسنها، دکوپاژها، بازیها، دیالوگها، روند پیشرفت قصه مجنون هیچ ربطی به روایت و پرداختن کاراکترها در «موقعیت مهدی» و «ایستاده در غبار» ندارد. بخشی از نقدهای مغرضانه آدمها به خاطر جهتگیریهای مختلف است که بماند اما این قضیه خیلی اعصاب مرا خرد کرد.
نکته دیگری هم که میخواستم بگویم این است که هلیکوپتر ترابری در زمان جنگ فقط شنوک بوده یا همان هلیکوپترهای دوملخی که آمریکایی هستند و از قبل باقی مانده و خیلی هم کارایی داشته است. در عملیات خیبر و جزیره مجنون هم بسیار کاربردی بوده که بعد از قایقها، جابهجاییهای ما با این هلیکوپتر انجام میشد. با تمام تلاشی که کردیم برای فیلممان به خاطر لجبازیها و سلیقه بعضی سازمانها، این هلیکوپتر را به ما ندادند و ما به ناچار از هلیکوپتر ترابری «میل» که روسی است، استفاده کردیم. این هلیکوپترها اواخر دهه ۷۰ وارد ایران شده و در زمان جنگ وجود نداشتند. مجبور شدم از این هلیکوپتر استفاده کنم، چون نمیتوانستم پلانهای مربوط به هلیکوپتر را حذف کنم. حالا این شده دستاویز عدهای که مغرضانه فیلم را میبینند. آنهایی که فکر میکنند شهدا و تمام امکانات فقط برای آنهاست.
* مهمترین ویژگی فیلم را چه میدانید؟
نادران: من اهل شعار دادن نیستم و خیلی هم اهل تشرعنمایی نیستم اما واقعا حضور شهید زینالدین را در تمام کار حس میکردم و هنوز هم حس میکنم. به صورتی که شک ندارم هیچ کدام از ما صاحب فیلم نیستیم و «مجنون» صاحب دیگری دارد که از همان آغاز مراقب ساخته شدن کار بوده و همه چیز را خود او هدایت کرده است. من هم خودم را سپردم به او و تلاش کردم کم نگذارم و تا آنجا که در توان دارم، کارم را به بهترین شکل انجام دهم.
شامحمدی: 25 بهمن پارسال که فیلم را کلید زدیم، باورمان نمیشد این فیلم حتی به فیلمبرداری برسد. 3-2 بار در پیشتولید به تعطیل شدن رسیدیم؛ از اذیت کردن دیگران و مناسب نبودن شرایط و پروداکشن و... فیلم به صورتی بود که ما با همه ارگانها به نوعی نقاط مشترک داشتیم. از نیروی دریایی و زمینی و جهاد کشاورزی و خلاصه خیلی مراکز و دستگاهها و هربار از جایی کار به نشدن میرسید؛ آنقدری که ما ۲ تایی رفتیم و از خود شهید خواستیم کمکمان کند. در شرایطی که مستاصل شده بودیم، از شهید خواستیم اگر راضی نیست این فیلم را بسازیم خودش کاری کند که ساخته نشود، نه اینکه بدترین گرهها یکباره در شرایط عجیبی باز شود.