یادت میآید بین آن جریان بهمن گیر کردی؟
آرامش و جاه و جلال رفته را تصویر کردی؟
از ترس چون روباه پیری که به دنبال کلک بود
نیرنگ بازی کردی و قبل از خطر تدبیر کردی
در دوستی خوردی نمک را و نمکدان را شکستی
لاف رفاقت را زدی دلهای رعیت سیر کردی
با میل نانت را زدی در خون شبیه آب خوردن
با جویی از خون جوانان دست را تطهیر کردی
در جیب ملت دستکردی و ربودی هرچه را بود
با عشق بردی پشت مرز این وطن تکثیرکردی
رفتی از اینجا تا نیاید بر سرت توفانی از غم
آوارگی و درد و غم را خود تو دامنگیر کردی
با نامه اعمال نیکی که در اینجا از تو سر زد
با خازن دوزخ خودت را آن طرف درگیر کردی
یا سوختی در بین آتش یا میان آب جوشان
آنقدر جوشیدی که اسم و رسم را تبخیر کردی