اجرای حکم اعدام در خیابانی که همسر، دختر و پسر قاتل حضور دارند و مردم هم فیلم میگیرند و بازپرسی که به محل اجرای حکم میآید تا اگر بتواند رضایت را از خانواده مقتول بگیرد که بعد از چند ثانیه از اجرای حکم و بالای دار رفتن قاتل، مادر مقتول میبخشد... این آغاز فیلم «بیبدن» است؛ فیلمی که در ابتدای جشنواره حواشیای ایجاد کرد تا بیشتر دیده شود اما این کار به معنای این نیست که فیلمی ضعیف بوده است.
جنس روایت «بیبدن» همانند علفزار است. ما شاهد همان شیوه جذاب برای آغاز فیلم و همان کشش برای تماشای فیلم و همان سوژههای خاصی هستیم که جزو مهمترین پروندههای قضایی بودهاند و سالها به دلیل عدم دسترسی سینماگران به این پروندهها خاک میخوردند و حالا بر حسب اتفاق فیلمساز و فیلمنامهنویسی مانند دانشی پیدا شده که این سوژهها را با پرداخت دراماتیک پرالتهابتر از نسخه اصلی کند.
کاظم دانشی، فیلمنامهنویس در این اثر از ایده قصاص طرحی اجتماعی و درام درآورده است اما به دور از شعارزدگی. البته در شخصیت بازپرس که نوید پورفرج بازی کرده است، این شعاری بودن وجود دارد اما به اندازهای نیست که مخاطب را دلزده کند.
این فیلم در ورای روایت یک ماجرای واقعی که احتمالا و بر اساس گمانهزنیهای برخی رسانهها برگرفته از پروندهای است که سالها مفتوح بود، قصد دارد برای مخاطبان خود آگاهیبخش باشد.
دانشی تلاش کرده مقابل هم قرار گرفتن خانواده قاتل و مقتول را با اتکا به در مرکزیت قرار دادن شخصیتهای مختلف از جمله دوست و همکلاسی ارغوان گرفته تا همسر جدید پدر سروش و دخالت بازپرس در پرونده و سایر داستانکهایی که بر سر راه قصه اصلی قرار میگیرد، روایت متفاوتی از یک داستان کلیشهای به مخاطب ارائه کند.
نویسنده برخلاف فیلم «آبی روشن» که به بخشش و ضمانت میپردازد، به اجرای حکم توجه دارد البته درباره بخشش و بعد اخلاقی در بخشهای مختلف داستان صحبت کرده است. فیلمنامه قصه خوبی دارد و در متن قصه هم شخصیتپردازی خوبی انجام شده است اما ریتم قصه کند است و نویسنده به طور قطرهچکانی اطلاعات را به مخاطب میدهد اما به نحوی نیست که مخاطب را دلزده کند. البته تعلیقهای نسبتا خوبی در قصه جاگذاری شده است.
دیالوگها هم در بخشهایی شعاری است، یعنی نویسنده سعی کرده است عباراتی را به کار ببرد که ماندگار شود اما بهتر بود دیالوگها سیر ساده بودن خودشان را طی میکردند نه تصنعی بودن.
البته در داستان نیز پارادوکس نقش ویژهای دارد مثل ابتدا و انتهای داستان یا پدر قاتل که پژمان جمشیدی نقشش را بازی میکند و پدر ارغوان که سروش صحت است؛ در خانواده دختر، مادر نقش محرک را دارد و درخانواده پسر، پدر، البته از پدر 2 چهره افراطی میسازد؛ پدری که در بودن با فرزندش کمکاری کرده و پدری که با پسرش در قتل همکاری داشته است.
فیلم به یک مسأله دیگر هم ورود کرده است و آن قدرت فضای مجازی در باطل نشان دادن حق است. دانشی به خوبی توانسته نشان دهد که عدهای با پول و رانت میتوانند از رسانه برای امیال خود استفاده کنند به طوری که قاتل را مظلوم نشان دهند. مادر ارغوان در بخشهایی این موضوع را تکرار میکند که شما آبروی ما را بردید به طوری که به ما میگویند قاتل.
بخش خانوادگی این فیلمنامه هم به دور بودن اعضای اصلی خانواده یعنی پدر و مادر از فرزندان میپردازد و اینکه بعدها باید حسرت کوتاهیهایشان را بخورند و این روایت در شخصیت پدر ارغوان به وضوح دیده میشود. البته سروش صحت نیز این نقش خنثی را بخوبی ایفا کرده است.
«بیبدن» از 2 منظر دیگر قابل تأمل است؛ اول اینکه به دلیل سوژه ملتهب و انتخاب بازیگران محبوب میتواند در گیشه موفق باشد و با استقبال خوب مخاطبان در زمان اکران روبهرو شود و کمی گیشه سینماها را از دست فیلمهای نازلی که به اسم کمدی روی پرده میروند نجات دهد و از سوی دیگر میتواند این هشدار را به خانوادهها بدهد که باید نظارت بیشتری بر روابط فرزندان خود داشته باشند، آنها را به حال خود رها نکنند و تمام تلاش خود را به کار گیرند تا سبک زندگی و فرهنگ منحط غربی را از فضای مقدس خانواده دور کرده و در توسعه فرهنگ غنی ایرانی - اسلامی تلاش ویژهای داشته باشند.