گروه سیاسی: بیانیه تعدادی از چهرههای باتجربه و جوان اصلاحطلب و فعالان سیاسی و اجتماعی نزدیک به این جریان سیاسی که به بیانیه ۱۱۰ نفر مشهور شده را میتوان از زوایای بسیاری مورد ارزیابی قرار داد.
این بیانیه در بزنگاه انتخابات ۱۱ اسفند آیا به معنای یک پالس مثبت از سوی جبهه اصلاحطلبان برای مشارکت در ساختارهای قانونی جمهوری اسلامی است؟ آیا بیانگر افزایش اختلافات در درون جبهه اصلاحات و سرکشی طیفهای نوگرا از دستورات انحصارگرایان رادیکال است؟ آیا نشانگر یک عقبنشینی از مواضع ساختارشکن سال ۸۸ و رهیافتی به وضعیت تعادل سیاسی است؟ آیا اهتمامی از سوی برخی افراد پشت پرده برای رهایی از کلافگی حضور در بنبست ناشی از حقنه طیفهای تندرویی است که خاتمی از سال ۷۶ بیم آنها را داشت و یک سینه حرف ناگفته موج میزند در دهانش؟ آیا دنبال راه نجاتی از سقوط اصلاحات به ورطه ناپیدای اپوزیسیون است؟ و.... میتوان از زوایای مختلف به این موضوع نگریست و آن را مورد ارزیابی قرار داد. با این حال به نظر میرسد اگر نگاهی واقعبینانه به این بیانیه که به اسم عدهای ریشسفید و جوان منتشر شده بیندازیم، میتوان به این جمعبندی رسید که این بیانیه از چند زاویه میتواند مورد استقبال قرار گیرد. واقعیت آن است که اصلاحطلبی از زمانیکه در قالب یک تشکیلات سیاسی و ذیل دولت خاتمی تعریف و عرضه شد، فاقد راهبری واحد و انسجام تشکیلاتی و سیاستگذاری بود. اصلاحطلبی سرحدات وسیعی از مجمع روحانیون و مجمع مدرسین تا مشارکت و مجاهدین انقلاب و همینطور نهضت آزادی را برای خود در نظر گرفته بود؛ دامنه وسیعی که هرگز ذیل یک گفتمان و یک راهبرد قرار نگرفت. رفتارهای متناقض این جریان به گونهای بود که بعضا زیر عبای خاتمی تصمیماتی با تبعات تشدید حساسیتهای ضد اهل سنت گرفته میشد اما همزمان در جراید اصلاحطلبان، امیرالمومنین علی(ع) متهم به خشونت در صفین، جمل و نهروان میشد!
کنایههای پرکاربردی مانند «گوگوش تا سروش» برآمده از همین شلختگی فکری و بیسر و سامانی تشکیلاتی این جریان بود. تفاوت دیدگاههای مبنایی و عقیدتی اصلاحطلبان از همان سال ابتدایی ریاستجمهوری خاتمی قابل تشخیص بود و ۲ سال بعد پس از شکلگیری مجلس ششم در سال ۷۸ به صورت علنی رونمایی شد. برخی از آنها که خیلی زود جامه تئوریسینی پوشیدند، تلاش کردند این هرجومرج فکری و رفتاری را در قالب استراتژی «فشار از پایین/ چانهزنی در بالا» تئوریزه کنند اما در واقع، آنچه شد این بود که بالا و پایین این جریان خیلی زود و البته با صرف هزینههای هنگفت به کشور، با هم درافتادند. تندروها خواستار برچیدن ساختارهای جمهوری اسلامی شدند و در این راه حتی هاشمیرفسنجانی را نیز چاقو زدند؛ آنها در حالی که کت و شلوار دولتی بر تن داشتند، قدارهبند خیابان شدند و در حالی که از جامعه مدنی میگفتند، در پایتخت خیابانها را میبستند. ذکر تناقضات مبنایی جبهه اصلاحات در دولتهای خاتمی مفصل است. هدف، یادآوری این واقعیت است که این جریان سیاسی از ابتدا دچار «خوددرگیری» بود. وقتی خاتمی گفت از درون جبهه اصلاحات صدای دشمن شنیده میشود، در واقع اعتراف و اذعانی بود به اینکه این جریان فاقد امکان راهبری و مدیریت است. این اختلافات البته هیچ وقت کنار گذاشته نشد. در جریان انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۴، تکه پارههای این جریان هر کدام به سوی کاندیدایی رفتند؛ عدهای طرفدار معین بودند، عدهای طرفدار مهرعلیزاده، عدهای بیشتر جانب کروبی را گرفتند و کمی بیشتر از آنها، از هاشمیرفسنجانی هواداری کردند. انتخابات که به دور دوم کشیده شد، هاشمیرفسنجانی در مقابل ۱۷ میلیون رای احمدینژاد تنها توانست ۱۰ میلیون رای بیاورد. هاشمی در دور اول بیش از ۶ میلیون رای آورده بود و از مجموع ۱۰ میلیون رای ۳ کاندیدای اصلاحطلب در دور اول، تنها ۴ میلیون به سمت هاشمی متمایل شد. هاشمیرفسنجانی، مغموم از شکست در انتخابات، این واقعیت را مطرح کرد که اصلاحطلبان از او حمایت نکردند و باختش نتیجه عدم حمایت اصلاحطلبان از او بود. بعدها علی شکوریراد از اعضای شورای مرکزی حزب تندروی مشارکت اعتراف کرد در انتخابات ۸۴ نظر محمد خاتمی به حمایت از هاشمی بود اما آنها توان ابراز این دیدگاه خاتمی را در حزب نداشتند چون اکثر اعضای حزب مخالف هاشمی و طرفدار مصطفی معین بودند. مهدی کروبی نیز سال ۸۷ در مصاحبهای که با «وطن امروز» داشت، صراحتا از عدم حمایت خاتمی و مجمع روحانیون از او در انتخابات ۸۴ گلایه کرد و گفت مشارکت و سازمان مجاهدین اصلیترین مخالفان او بودند.
گلایههای کروبی درباره انتخابات سال ۸۴، در انتخابات سال ۸۸ هم مطرح شد. او با اشاره به انتخابات آن سال، انتظار داشت این بار جبهه اصلاحات از او به عنوان کاندیدای واحد در مقابل احمدینژاد حمایت کند اما این بار نیز اصلاحطلبان او را به عنوان کاندیدای واحد قبول نکردند.
چنددستگی در جبهه اصلاحات در انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸ باز هم نمودار شد. اعتماد ملی طرفدار کروبی بود و مشارکت، مجاهدین و مجمع روحانیون و البته حزب کارگزاران از خاتمی حمایت میکردند. با کاندیداتوری ناگهانی موسوی، شکاف در جبهه اصلاحات بیشتر شد. خاتمی کنار رفت؛ حزب کارگزاران و امثال غلامحسین کرباسچی در انتقاد از کاندیداتوری موسوی، از مهدی کروبی حمایت کردند و سایر حامیان خاتمی نیز بالاجبار از موسوی حمایت کردند.
انتخابات ۸۸ با وقوع فتنه، یک نقطه عطف در چنددستگی طیفهای مختلف اصلاحات بود. شخصیت ضعیف موسوی و فرصتطلبی طیفهای تندرو که سال ۷۸ یک بار فضای رادیکالیسم خیابانی را تجربه کرده بودند، باعث شد اکثریت اصلاحطلبان و حتی هاشمیرفسنجانی به خاطر کینهتوزی نسبت به احمدینژاد، از صندوق رای به خشونت و خیابان منحرف شوند. امثال محمد خاتمی و مجمع روحانیون نیز تحت تأثیر فضای هیجانی فتنه تقلب، با فتنهگران همراه شدند و انتظارات بزرگان از خود برای رفتار خردمندانه و دوراندیشانه را اجابت نکردند. خاتمی اما ۲ سال بعد در انتخابات مجلس نهم، در دماوند پای صندوق رای رفت تا مثلا اقدامی کوچک برای اعلام برائت از تندروها کند اما فتنه ۸۸ نشان داد عارضه تندروی به سران اصلاحات نیز سرایت کرده است و آن که فریاد میزد از درون اصلاحات صدای دشمن شنیده میشود، ۴ سال بعد خود حنجره دشمن شده بود.
پس از فتنه ۸۸ و در جریان انتخابات ریاستجمهوری سالهای ۹۲ و ۹۶ نیز اختلافات در جبهه اصلاحات ادامه داشت. این اختلافات در انتخاباتهای مجالس دورههای نهم و دهم که همسو با دولت روحانی بودند نیز ادامه داشته و تاکنون نیز ادامه دارد. پس از پایان دولت روحانی و شکست راهبردهای این دولت، برخی طیفهای تندرو توانستند نسبت به دیگر طیفهای جبهه اصلاحات قدرت بیشتری پیدا کنند. این تندروها در جریان اتفاقات تلخ سالهای ۹۶ و ۹۸ نیز رفتاری کاملا ساختارشکنانه علیه نظام از خود نشان دادند و در حالی که دولت مستقر و مسبب این اتفاقات، برآمده از حمایت امثال خاتمی بود اما این طیفها همچنان رفتار اپوزیسیونی خود در مقابل نظام را نشان دادند؛ آنها از یک سو از هر نوع اقدام خشونتطلبانه در خیابان استقبال میکردند و همزمان سیاست تحریم انتخابات و خروج از حاکمیت را تبلیغ میکردند.
اوج این کنش تحریمطلبانه در انتخابات ریاستجمهوری سیزدهم رخ داد؛ جایی که این طیفها به صورت رسمی انتخابات را تحریم کردند و سران جبهه اصلاحات نیز که پیش از این ۲ بار از روحانی حمایت کرده بودند، زبان در کام گرفته و سکوت کردند.
اصلاحطلبان اکنون از آنچه تحت عنوان حاکمیت یکدست یاد میکنند بشدت انتقاد میکنند اما خود فراموش کردهاند رفتار ساختارشکنانه و غیرمسؤولانه آنها در تحریم انتخابات، یکی از مهمترین عوامل پیدایش وضعیت فعلی است. این همان چیزی است که نسلهای جدیدتر اصلاحطلبان و برخی عناصر باتجربه این جریان مانند جلاییپور و کرباسچی نسبت به آن گلایه دارند. کرباسچی عضو حزب کارگزاران است، همان حزبی که هاشمیرفسنجانی ساخت و سال ۷۵ از کاندیداتوری خاتمی حمایت کرد. آنها در دولت خاتمی بخش مهمی از وزارتخانهها و بنگاههای اقتصادی را در دست داشتند. کارگزاران سال ۸۴ از عدم حمایت اصلاحطلبان از هاشمی بشدت گلایهمند بود اما با وجود بیمهری اصلاحطلبان، کارگزاران طرفدار کاندیداتوری خاتمی در انتخابات سال ۸۸ بود که پس از کاندیداتوری موسوی، هر کدام از اعضا جانب یکی از ۲ کاندیدای اصلاحطلبان را گرفتند. کارگزاران هاشمی، سال ۹۲ پس از رد صلاحیت رفسنجانی، زیر عبای وی تلاش زیادی برای حمایت اصلاحطلبان از روحانی کردند. در انتخاباتهای محلی پیش از آن نیز کارگزاران همواره نسبت به تحریم انتخابات هشدار دادند. آنها معتقد به مشارکت هستند، بویژه اکنون که معتقدند پیگیری سیاستهای طیفهای تندرو، باعث خروج همیشگی تشکیلات اصلاحطلبان از حاکمیت و چرخه سیاستگذاری در کشور میشود. کارگزاران پس از اغتشاشات سال ۱۴۰۱ نسبت به از بین رفتن کارکرد اصلاحطلبان در جلب نظر طبقه متوسط ابراز نگرانی کرده و معتقدند در صورت تداوم این وضعیت و تمامیتخواهی طیفهای رادیکال اصلاحطلب، نهتنها روزنهای برای بازسازی اعتماد حاکمیت به اصلاحطلبان حاصل نخواهد شد، بلکه اعتبار این جریان در جامعه نیز برای همیشه از دست خواهد رفت.
در جریان تحولات انتخابات مجلس دوازدهم، این کشمکشها در جبهه اصلاحات بیشتر شده است. در زمان ثبتنام برای انتخابات مجلس، جبهه اصلاحات به ریاست آذر منصوری بر طبل تحریم انتخابات کوبید اما همان زمان برخی دیگر از احزاب اصلاحطلب مانند کارگزاران، اعتماد ملی، ندای ایرانیان، حزب اسلامی کار و خانه کارگر با انتقاد از این رویه نسبت به ثبتنام کاندیداهای خود برای حضور در انتخابات اعلام آمادگی کردند. همان زمان البته برخی اخبار درباره اخراج یا استعفای ۳ نفر از اعضای حزب تندروی اتحاد ملت (مشارکت سابق) به خاطر انتقاد از سیاست تحریم انتخابات منتشر شد. با این وجود آذر منصوری به عنوان رئیس جبهه اصلاحات در برابر هر نوع اظهارنظری که تمایل اصلاحطلبان برای مشارکت در انتخابات را نشان میداد ایستادگی کرد. او حتی اظهارات حسین مرعشی درباره ابراز تمایل اصلاحطلبان برای مشارکت در انتخابات را با یک توئیت تکذیبآمیز پاسخ داد تا نشان دهد بخش قدیمی و تمامیتخواه اصلاحطلبان، «تحریمطلبی» را همانند گذشته به عنوان سیاست خود در پیش گرفته است. منصوری دیماه امسال نیز در کنگره حزب اتحاد ملت بر طبل تحریم انتخابات کوبید و اظهار داشت: مردم حق خود میدانند زینتبخش انتخابات صوری و بیاثر و فاقد معنی و مفهوم واقعی انتخابات نباشند.
اما اینک پس از پایان بررسی صلاحیت کاندیداها، اصلاحطلبان مشارکتجو معتقدند امکان رقابت در دهها حوزه انتخابیه برای آنها فراهم شده است. برخی از آنها میگویند کسب ۱۰۰ کرسی در مجلس آینده از سوی کاندیداهای منسوب به جبهه اصلاحات دور از ذهن نیست. بر اساس همین واقعیت، بیانیهای با امضای ۱۱۰ چهره باسابقه و جوان اصلاحطلب منتشر شده است که با انتقاد از تحریمطلبی، بر مشارکت فعال در انتخابات با هدف یافتن روزنهای برای اصلاحات و تغییر تاکید کردهاند.
بنابراین از زاویه بررسی اختلافات پیشین در جبهه اصلاحات، باید گفت بیانیه اخیر اگرچه فاقد وزن چشمگیر برای کنشگری انتخاباتی و نیز تحول در جریان اصلاحات است اما میتوان آن را اقدامی با هدف رهیافت به وضعیت مطلوب دانست؛ وضعیتی که معنای آن عبور از پدرخواندههای سیاسی اصلاحات است که سیاستهای تمامیتخواهانه آنان در ساختارشکنی و تحریم انتخابات و در نتیجه تداوم حضور اصلاحات در بنبست سیاسی خلاصه شده است. به عبارتی بیانیه ۱۱۰ چهره اصلاحطلب تلاشی است برای اینکه نسلهای جوان اصلاحات با همراهی برخی افراد باسابقه این جریان، یک نسل جدید را برای عبور از بنبست خودساخته اصلاحطلبان آماده کنند.
یکی دیگر از زوایایی که میتوان در آن بیانیه اخیر ۱۱۰ چهره و فعال اصلاحطلب را واکاوی کرد، عقبنشینی برخی طیفهای این جریان از ادعاهای سابق است. یکی از نقدهایی که پس از فتنه ۸۸ به اصلاحطلبان وارد میشد این بود که این جریان بدون آنکه بخواهد مسؤولیت اتفاقات تلخ ناشی از ادعای دروغ تقلب را بپذیرد، خواهان گذشت نظام از این ظلم بزرگ و گناه نابخشودنی است. با ادعای تقلب و به آشوب کشاندن پایتخت، فضای سیاسی کشور از تعادل خارج شد و اصلاحطلبان کوچکترین اقدامی برای اصلاح رفتار خود نشان ندادند. یکی از دیدگاههایی که درباره عبور اصلاحطلبان از این وضعیت مطرح شد پوستاندازی این جریان و میدان دادن به افراد جوانتر و واقعگراتر بود تا با درک بهروزتری از مسائل کشور، نسبت به کنشگری در ساختارهای نظام معتقد باشند. اصلاحطلبان اما همچنان بر قیمومت نسلهای گذشته و بویژه عناصر رادیکال بر این جریان اصرار کردند. از این رو میتوان بیانیه اخیر را تلاشی بر خروج بخشی از این جریان از تحت قیمومت قرار گرفتن خود تحت نظرات عناصر رادیکال تعریف کرد.
یکی دیگر از نکاتی که درباره این بیانیه میتوان مطرح کرد این است که امضاکنندگان آن با توجه به حوادث تلخ سال گذشته، بیم آن دارند جریان اصلاحطلبی در آنارشی حاصل از اتفاقات پاییز ۱۴۰۱ هضم شود. کما اینکه طیفهای تندرو که سال گذشته مواضعی شدیدتر از ضدانقلاب خارجی و تجزیهطلب گرفته بودند، باعث شدند به نوعی بخش زیادی از هویت و کنشگری اصلاحطلبان ذیل آشوب و تجزیهطلبی تعریف شود. از همین رو شاید یکی از اهداف بیانیه ۱۱۰ نفر، تلاش برای ایجاد مرزبندی با اتفاقات سال گذشته و اعلام تعلقخاطر این طیف از افراد باسابقه و نسل جوان، به ساختارهای قانونی جمهوری اسلامی باشد.
در کنار این موارد برخی اصلاحطلبان طی ۲ روز اخیر تلاش کردهاند این تلقی را از این بیانیه جا بیندازند که این بیانیه در واقع واکنشی مثبت به مواضع اخیر رهبر انقلاب درباره لزوم مشارکت در انتخابات و نقشآفرینی خواص و موثرین برای حراست از جهت عمومی حرکت جامعه است. هنوز نمیتوان با قطعیت درباره این دیدگاه و برآورد نظر داد اما واقعیت آن است که لبیک به اظهارات رهبر انقلاب درباره جهت عمومی حرکت انقلاب دارای لوازمی است. یکی از لوازمی که اعتبار و صحت ادعای این عده از اصلاحطلبان مبنی بر لبیک گفتن به فرمایشات رهبر انقلاب را مورد سنجش قرار دهد، اعلام نظر صریح آنان درباره ادعای دروغ تقلب در سال ۸۸ است. ادعای تقلب و رادیکالیسم پس از آن باعث از تعادل خارج شدن فضای سیاسی و رقابت سیاسی کشور شد. نمیتوان بدون اعلام نظر صریح درباره آن ادعای پرهزینه که به تعبیر رهبر انقلاب ظلم بزرگ بود، مدعی لبیک گفتن به فرمایش رهبر انقلاب شد. بویژه آنان که مدعی هستند این بیانیه منطبق بر مشی خاتمی است، باید به این مهم توجه کنند که شخص خاتمی در تقویت ادعای تقلب و ایجاد فتنه پرهزینه برای نظام و مردم و کشور نقش مهمی داشت و صرفا نمیتوان با یک بیانیه در این مقطع، از پاسخگویی و ادای مسؤولیت در قبال آن دروغ بزرگ شانه خالی کرد. با همه این تفاسیر باید گفت بیانیه اخیر تعدادی از اصلاحطلبان و جوانان منسوب به آنها، با هر انگیزه و نیتی صادر شده باشد، میتواند منجر به ایجاد سطحی از شور انتخاباتی یا مشارکت شود. هرچند با توجه به واقعیات موجود، تأثیرگذاری این افراد در ایجاد موج مشارکت بسیار پایین است اما میتواند به عنوان یک گام به جلو برای اثبات تعهد به مبانی اصلاحگری از سوی این طیف از اصلاحطلبان تلقی شود.