گفتوگوی «وطن امروز» با ایوب آقاخانی، کارگردان نمایش «نوزده، نود و نه» که در تئاتر شهر در حال اجراست
محمد محمدی: ایوب آقاخانی کارگردان 48 سالهای که از سالهای نوجوانی فعالیت حرفهای خود را با بازی در مجموعههای تلویزیونی آغاز کرد، همچنین نمایشنامهنویس، کارگردان، بازیگر و مدرس دانشگاه است، این روزها نمایش «1999» را همزمان با ایام سالگرد شیوع کرونا در کشور در مجموعه تئاترشهر روی صحنه دارد؛ نمایشی با بازی سپند امیرسلیمانی، الهه شهپرست، ویدا جوان، میثم میرزایی و ابوالفضل جمشیدی که با اقبال مخاطبان روبهرو شده است. نمایش «1999» روایتی از ترسها و هراسها در سال 99 در یک زوج جوان است که در نخستین سالگرد ازدواجشان بدون حضور خانوادههایشان قرار است جشنی برگزار کنند. این نمایش محصول گروه تئاتر پوشه به سرپرستی ایوب آقاخانی است که از سال 74 با رویکرد کاملا دانشگاهی فعالیت خود را آغاز کرد و امروز با گذشت ۳ دهه به عنوان معدود گروههای تئاتری است که همچنان به حیات خود ادامه میدهد. سهگانه پاریسی، تکههای سنگین سرب، شمعدانیها، رویاهای رامنشده، مرثیهای برای یک سبکوزن از جمله آثاری است که ایوب آقاخانی در مقام کارگردان طی سالهای اخیر روی صحنه برده است؛ نمایشهایی که همواره جزو آثار پرمخاطب تئاتری قلمداد شده است. اکنون نیز نمایش 1999 با گذشت 8 اجرا بیش از 1000 مخاطب را میزبانی کرده و میتوان پیشبینی کرد این اثر با توجه به موضوع و سوژه جزو آثار پرمخاطب سال تئاتر به شمار آید، از همین رو با این کارگردان تبریزی پیرامون آخرین اثر نمایشیاش به گفتوگو نشستیم.
* آقای آقاخانی! لطفا درباره فرآیند ایده تا اجرای نمایش «1999» بفرمایید و اینکه از کجا و چگونه به آن رسیدید.
مشخصا «1999» محصول تفکر تلخی است که ناخواسته از اسفند 98 به سراغ ما آمد و مشخصا من در طول چند ماه خانهنشینی و فراگیری پاندمی کرونا در کشور درگیر این بودم که نمایشی درخور در باب این قضیه اما با نگاهی هنرمندانه و نه کاملا انقباضی درباره این موضوع تولید کنم و همین کار را خیلی سخت میکرد. در همان ایام نمایش «عشق روزهای کرونا» با سرعت بسیار چشمگیر و ستودنی توسط آقای رحمانیان نوشته شد و روی صحنه رفت و چون بسیار کار رمانتیکی بود من بار دیگر احساس کردم خوشبختانه یا بدبختانه این خلأ پر نشده است. یعنی درباره کرونا آنگونه که باید به آن پرداخته نشد و چون کار آقای رحمانیان بیشتر یک فانتزی رمانتیک بود هیچ گوشهای از آن سهمی از ترس و خوفی که جامعه را در ماههای اول این شیوع گرفته بود وجود نداشت، بنابراین به فکر کردن ادامه دادم و اینکه چه باید کرد تا کرونا از تظاهرت هیجانی و احساساتی رادیو و تلویزیون و یکی دو مورد در تئاتر فراتر برود و پدیده مهمتری را تولید کند و مدام احساس میکردم در تمام این پرداختها عنصر مهم و موثر و چیره این شیوع یعنی ترس و هراس وجود ندارد. ما با ۲ عنصر در ماههای اول مشخصا سال 99 مواجه بودیم؛ یکی ترس که بسیار فراگیر بود و دیگری تناقض میان عملکرد افراد جامعه که عملا گاهی به آن وجوه کمیک میداد. من با افرادی مواجه میشدم که خیلی اعتقادی به ماسک و مواد شوینده و ضدعفونیکننده مانند الکل نداشتند و ما را هم که درگیر این ترس وسواس بودیم مسخره میکردند. این ۲ عنصر تناقض کمیک و هراس فراگیر دقیقا ۲ عنصری بود که بشدت احساس میکردم مهم است وجود داشته باشد و در این نگاه و نگره برای تولید اثری در باب این قضیه به عنوان سند ماندگار اجتماعی که متاسفانه و شاید خوشبختانه تا زمانی که من ایده «1999» را طراحی میکردم هیچکس به آن نپرداخت. جالبتر اینکه با گذر این سالها و پس از 4 سال که از شیوع کرونا میگذرد، همچنان این قضیه مسکوت و مغفول مانده است، به این معنا که در تلویزیون اتفاقاتی که در خانوادهها میافتاد، تلاشها و تقلاهایی که انجام میشد و بیشتر عنصر ایثار مدنظر بود و ترس هیچ سهمی در این فضا نداشت، در حالی که واقعیترین سهم این شیوع در زندگی ما ترس بود و دیگر اینکه این سوءرفتار و برخورد کمیک درباره این مقوله جدی باز مغفول بود. سال 99 حدود ۶ ماه طول کشید تا بالاخره به طرح سنجیده این نمایشنامه برسم و بسیار هم هیجانزده بودم. من به طرحی فکر کرده بودم که سمت و سوی کمیک داشت، تعریف علمی گروتسک داشت، هراس داشت و در عین حال فانتزی کمیک داشت و دقیقا ترکیبی از کارهای دیگر نبود. نگارش «1999» تا پایان سال 99 طول کشید و رفتهرفته ابعادی بر من مکشوف شد که اگر با عجله مینوشتم در نوشته من اصلا رخ نمیداد و خوشبختانه سال 1400 به نمایشنامه کامل رسیدم و به نشر سوره مهر برای چاپ واگذار کردم و سال 1401 بالاخره پس از یک سال انتظار به چاپ رسید. در ادامه من برنامهریزی کردم برای اجرا و همچنان نمونه مشابه نداشت، در عین حال علاقهمند جدی تجربه گروتسک در تئاتر بودم که در کارنامهام کمی جایش خالی بود. طرحی داشتم که اجرا نشده بود و سعی داشتم با این قضیه این خلأ را پر کنم و در عین حال هم به جز این تجربه جذاب برای من کارگردان، میل به ساخت یک سند اجتماعی آن دوران پیچیده که به راحتی داریم فراموش میکنیم برای من دغدغه بود و سال گذشته به خاطر شرایط اجتماعی و آسیبی که تئاتر خورد، اتفاق نیفتاد و من سعی کردم در سالگر شیوع در اواخر بهمن و اسفند آن را روی صحنه ببرم و میشد به اصطلاح باکس پایانی سال مجموعه تئاترشهر و الان خیلی خوشحالم که در چهارمین سالگرد شیوع بیماری منحوس کرونا توانستم این کار شبهترسناک دارای فانتزیهای کمیک و در یک کلام این تئاتر گروتسک را با یک خط داستانی به ظاهر واقعگرا روی صحنه ببرم و در واقع تکریم تلاشها و دغدغههای کادر درمان و مردم باشد، در عین حال که به سلیقه و سویه کارگردان و نویسندهاش بشدت احترام میگذارد. گروه تئاتر پوشه از به روی صحنه آوردن نمایشی که روزهای نخستش بسیار موفق جلوه کرده، به خودش میبالد. بیشتر از مساله کرونا به فرم هنری ارائهاش فکر کردم. اثر من به ظاهر یک کار پلیسی - معمایی و دلهرهآور است و در عین حال فانتری کمیک آن، مانع این است که بیشتر از فرم درگیر محتوا شود و این واکسیناسیون جدی در مورد سوژه ضرورت داشت. من فکر میکنم موفق شدیم ضمانتهایی در توفیق این ماجرا ایجاد کنیم. تنفسی که در ارتباط با تماشاگر داشتیم عرض من را تایید میکند، ضمن اینکه ما در تئاتر خودمان و در تئاتر کشور، تئاتر گروتسک کم داشتیم و این فارغ از سوژه و معنا میتواند از نظر فرم تامینکننده کمبودی باشد که از نظر ویترینی داشتیم.
* درباره شیوع کرونا آثار هنری بسیاری چه در حوزه تئاتر، چه سریال تولید شده است اما آنچنان که باید و شاید به درستی به آن پرداخته نشده، در حالی که در «1999» المانهایی نظیر ترس، عشق فداکاری توأمان حضور دارد. آیا پیش از نوشتن احساس نمیکردید کار شما هم دچار آسیبهایی شود که سایر آثار هنری در این موضوع مبتلا شدند؟
واقعیت این است که بله! خطری جدی تهدیدش میکرد برای اینکه ما درگیر هیجانات، عواطف و احساسات و شرایط پرداختن به این سوژه و مضمون بشویم کاملا حس میشد ولی من کاملا خوشبین بودم که با این رویکرد هنری و صاحب ایده و به زعم خودمان خلاقانه این خطرات را دور بزنیم و اثر را در برابر خطرات آسیبزننده و تاریخ مصرفدار واکسینه کردیم، به عبارتی خیلی دوست داشتم مخاطب بعد از تماشای کار نتواند بگوید کرونا که گذشته و چه و چه.
* در این نمایش هم چهرههای شناختهشده حوزه سینما و تلویزیون را دارید، هم چهرههای سرشناس تئاتر. درباره گروه بازیگران و انتخاب عوامل برای این پروژه بفرمایید.
من همواره در کارهای تئاتر پوشه سعی میکنم از بازیگران کارآمد و توانمند استفاده کنم و خیلی درگیر شهرتشان نیستم ولی صادقانه برایم مهم است که توانایی را به اندازه روش و عملکرد و شیوهمندی تئاتر پوشه داشته باشند، چون من اعتقادی به تمرینات عجیب و غریب و طولانی و ساختن بازیگر از چوب و اصطلاحاتی که از زبان برخی همکارانم میشنوم ندارم، بنابراین ترجیحم این است افرادی که کارشان را بلدند به من بپیوندند تا سرعت تولید را بالا ببرند و در این شرایط اقتصادی به امر باطلی نپردازم. اینکه 9 ماه را صرف کار بکنیم که خروجی آن یک ماه اجرا باشد، ضمن اینکه این کار برای من محترم است، عقلانی نیست و اگر از کارهای اولم دقت کنید این روش را داشتم. فارغ از کارهای دوران دانشجویی در نخستین کارهایم از بازیگران مختلف از نسلهای مختلف استفاده کردم، از بازیگرانی چون زندهیاد داوود رشیدی و زندهیاد هما روستا گرفته تا نسل کمی جوانتر از آنها مانند مجید مظفری، بهرام ابراهیمی و حبیب دهقاننسب تا همنسلان خودم چون نسیم ادبی، افسانه ماهیان، حمید آذرنگ و پیام دهکردی و افراد مختلف، به هر حال افتخار داشتم با آنها همکاری کنم. در 1999 تمام تلاشم را کردم ترکیب توانمندی از بازیگرانی را که به سرعت به نتیجه برسیم دور هم جمع کنم اما مشخصا درباره انتخاب سپند امیرسلیمانی بیشترین دلیلم جز تکیه بر مهارت جدی ایشان در بازیگری که بسیار خوب و صاحب قریحه است و من آن را تایید میکنم، تجربه کرونا برایم مهم بود. به هر حال امیرسلیمانی بازیگری است که به لطف خدا از آستانه قربانی شدن در برابر کرونا برگشت و خداوند ایشان را دوباره به جامعه هنری بخشید و تمایل داشتم در راس ماجرا کسی را داشته باشم که این تجربه را با تمام سلولها و پوست و گوشتش تجربه کرده باشد و اینگونه به ما پیوست و مابقی دوستان شامل ویدا جوان، الهه شهپرست، میثم میرزایی و ابوالفضل جمشیدی بازیگران توانمند و باسابقه هستند که دوست داشتم با آنها کار کنم و این سعادت نصیب من شد در یک ترکیب معقول و مهندسی با هم به استقبال نَفَس تماشاگر برویم.