علی عسگری: کنشگری سیاسی با توجه به ماهیت پیچیده و درهمتنیده با روابط مختلف طبعا نیازمند مقداری نخبگی و سطحی از دانش است. از این رو این پرسش که سیاست امری نخبگانی است یا همگانی شاید در بدو امر پاسخ روشنی داشته و انسان آن را امری نخبگانی بداند. با این حال میتوان پرسش دیگری را نیز طرح کرد: آیا سیاست امری صرفا نخبگانی است؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت قطعا خیر! حداقل آنچه قطعی بوده آن است که در اندیشه رهبران انقلاب اسلامی که در تار و پود جمهوری اسلامی تنیده شده، کنشگری سیاسی نباید امری متعلق به خواص باشد. برای این موضوع میتوان استنادات مختلفی ارائه کرد اما به نحو مختصر گویاترین سند برای این مدعا، بخشی از بیانات امام خمینی در ۹ اسفند ۱۳۶۲ است که میفرمایند: «بیدار باشید! توجه کنید! اینها با توطئههایشان میخواهند کار را انجام بدهند، نمیتوانند با دخالت نظامی کار بکنند، اینها میخواهند با شیطنتهایشان کار خودشان را انجام بدهند. آن وقت شیطنت این بود که سیاست از مذهب خارج است و بسیار ضرر به ما زدند و ما بسیار ضرر خوردیم و آنها هم بسیار نفع بردند. این مطلب شکست خورده. حالا میگویند سیاست حق مجتهدان است، یعنی در امور سیاسی در ایران 500 نفر دخالت کنند، باقیشان بروند سراغ کارشان. یعنی مردم بروند سراغ کارشان، هیچ کار به مسائل اجتماعی نداشته باشند و چند نفر پیرمرد ملا بیایند دخالت بکنند. این از آن توطئه سابق بدتر است برای ایران».
دنبالههای این موضوع را در دیگر مسائل نیز میتوان جست. برای نمونه رهبر معظم انقلاب نیز پیرامون سیاسی بودن دانشگاه چنین بیان فرمودند: «صرفا حکومتهای دیکتاتوری هستند که میخواهند مردم سیاسی نباشند و خدا لعنت کند دستهایی را که تلاش میکنند دانشگاه غیرسیاسی باشد».
اما پرسش جدی در تبیین این رویکرد آن است که سیاست غیرمردمی ولو آنکه در دست صالحان و برجستگان یک جامعه باشد (همانگونه که در کلام امام خمینی، انتقاد از واگذاری سیاست به مجتهدان است) دارای چه اشکالی است؟ در پاسخ باید گفت سیاست بدون مردم به معنای سیاست بدون پشتوانه، فسادبرانگیز و بدون آینده است.
این سیاست پشتوانه ندارد، چرا که در فرض سیاستزدایی از مردم، آنان تبدیل به تودههای بیتفاوتی خواهند شد که قرارگیری در دوراهیها و انتخاب برای آنان موجد هیچ حسی نخواهد بود. هدف از الگوی سیاستورزی امامین انقلاب اسلامی تبدیل کردن مردم به هستههای سخت فعال، مقاوم و پیشبرنده است که اصل انتخابگری آنها در یک برآیند کلی منجر به رشد و سعادت کشور خواهد شد. هرچند در این برآیند کلی مردم ممکن است انتخابهای اشتباهی را نیز داشته باشند.
سیاست بدون مردم فسادبرانگیز است، چرا که مردم مهمترین ناظر ضد فساد در دل یک جامعه هستند. چنانچه مردم نسبت به وقایع سیاسی اطراف خود بیتفاوت باشند، کارآمدی، اصلاح و... نیز به حاشیه رفته و سیاست تبدیل به عرصه تولید ثروت برای جریانهای قدرت خواهد شد. سیاست بدون مردم، بدون آینده است، چرا که «نیروی پیشران یک جامعه مردم هستند».
جدیترین گروهی که میتوانند خیر عمومی را در یک فرآیند بلندمدت تأمین کرده و با اصلاح وضعیت، زندگی بهتری را تضمین کنند مردمند. نفع جریانهای سیاسی و صاحبان قدرت، حفظ وضعیت موجود است، لذا اگر مردم از سیاست حذف شوند به معنای فقدان گروه تحولخواه و پیشران برای کشور است. این موضوعی است که میتوان در حادثههای تاریخی نیز دنبالههای آن را جستوجو کرد و با بررسی مصادیق مختلف از آن عبرت گرفت. سیاست بدون مردم یا میدان فریب نخبگان بود یا قتلگاه آنان. این موضوعی است که در تاریخ ایران معاصر، یک بار در مشروطه و یک بار در نهضت ملی شدن نفت رخ داد. در نهضت نفت با کنار گذاشته شدن مردم و تکیه بر امر سیاسی شاهد ناکامی و فریب سیاستمداران هستیم. در جنبش مشروطه نیز فقدان حضور مردم در نهایت منجر به سیطره جریانهای وابسته به استعمار و شهادت آیتالله شیخفضلالله نوری شد، لذا سیاست بدون حضور مردم در نهایت همچنان که هابز میگوید امری به ذات شر و مخرب است، لذا سیاست سازنده، سیاستی است که از دل کنشگری مردمی بیرون آمده باشد.