تقی دژاکام: یکی از بیتوجهیهایی که معمولا در ایام انتخابات رخ میدهد، این است که بین «شرکت در انتخابات» و «انتخاب اصلح» و حتی انتخاب افراد «صالح» تفکیک انجام نمیشود و این ۲ با هم قاطی میشود؛ در حالی که اینها ۲ مقوله جدا اما به هم وابستهاند.
۱- اصل شرکت در انتخابات یک رفتار مدنی و عقلی است که از شعور و دغدغه ناشی میشود، فارغ از اینکه به چه کسی یا کسانی رای داده شود. فرقی هم نمیکند انتخابات ریاستجمهوری باشد یا مجلس شورای اسلامی و شورای شهر و خبرگان و حتی انتخابات صنفی و اداری و دانشجویی و... کسی که رای نمیدهد عملا نشان میدهد بهتر شدن یا نشدن اوضاع خیلی برایش مهم نیست. او خودش را در حد یک عنصر بیفایده پایین آورده است و عددی حساب نمیکند. نتیجه این نگاه، نوعی آنارشیسم و هرجومرج است اما کسی که در این عرصهها حضور مییابد و رای میدهد، نشان میدهد برای خودش شخصیتی قائل است و عملا میگوید «من آدمم» و اگر به شما توصیه میکند در انتخابات شرکت کنید، میخواهد بگوید «شما آدمید»! این رفتار ناشی از «اعتماد بهنفس» و عظمت روحی است و فاصله زیادی با افسردگی دارد. بله! ممکن است شما «دلزده» باشید اما «دلمرده» نباشید؛ ممکن است حتی «عصبانی» باشید اما «افسرده» نباشید. تفاوت این ۲، در همین حضور اجتماعی و استفاده از «حق» و بالاتر از آن عمل به «تکلیف» دینی، ملی یا عقلی خودتان است.
۲- مقوله بعد که موضوعی جداست، انتخاب فرد یا افرادی است که سالم و صالح باشند یا نسبت به بقیه، سلامت و صلاحیت بیشتری داشته باشند. این یک امتیاز جداگانه و البته بالاتر به نسبت اصل شرکت در انتخابات است. شما اگر نمیدانی یا نمیتوانی امتیاز این مرحله را کسب کنی، دلیلی ندارد که از امتیاز بسیار مهم شرکت در این حضور عقلانی و بهرهگیری از حق تصمیمگیری خودت چشم بپوشی و کناره بگیری اما اگر توانستی کمی وقت بگذاری و با عقل و محاسبه به این نتیجه برسی که بین این نامزدها کدامیک دارد پولپاشی و توزیع ارزاق میکند، کدامیک دارد وعده سر خرمن میدهد، کدامیک دارد وظایف قوه مجریه از قبیل انتخاب مسؤولان ادارات و راهسازی و جاده و مدرسه و بیمارستان را در آن منطقه (که هیچکدام ربطی به نماینده مجلس و قوه مقننه ندارد) به اسم خودش میزند یا فاکتور میکند، کدامیک سوابق قابل دفاعی ندارد، کدامیک درست ۴ سال یکبار در آستانه انتخابات سروکلهاش در میان مردم و حوزه انتخابیهاش پیدا میشود و با آنها گرم میگیرد و در مجالسشان شرکت میکند و مواردی از این دست، خب! عقل سلیم اقتضا میکند به جای این افراد، سراغ کسی برویم که به جای توجه به یک منطقه، به کل کشور و مصلحت عمومی مردم توجه دارد، فقط به کارش که «قانونگذاری» و «نظارت بر حسن اجرای تصمیمات» است میرسد، حضور در جمع مردم و شنیدن مشکلاتشان در تمام ۴ سال دوران نمایندگی را فراموش نمیکند، شجاع است و بهبه مردم باعث نمیشود از تصمیمات مهم کشوری که گاهی با درد و سختی و مشکلات کوتاهمدت همراه است اما شادی و اصلاح درازمدت را در پی دارد، چشم بپوشد. اگر بتواند خودش به این جمعبندی برسد که چه بهتر، اگر نه از افراد یا تشکلهایی که دلسوزند، چنین کسانی را بشناسد و در فهرست نامزدهای خود بنویسد.
زندهیاد جلال آلاحمد در جایی گفته است: «حیف! حیف که این تن بدهکار است. فکر میکردم اگر این تن بدهکار نبود؛ بدهکار این همه نعماتی که حرام میکند، چه راحت میشد کنار نشست و تماشاچی بود و خیال بافت و به شعر و عرفان پناه برد اما حیف که جبران این همه نعمت، به سکون ممکن نیست... جبران هر کدام از این نعمات را باید به عمل کرد نه به سکون؛ سکون و سکوت جبران هیچ چیزی را نمیکند... نفرت دارم؛ بدجوری هم دارم. من نفس نفرتم، نفس نفی وضع موجودم، و ناچار بایست نفس قیام هم باشم... وقتی از جایت تکان نخوردی، کمترین نتیجهاش این است که نجیب میمانی مثل پیرزنها!».
اما من مطمئنم اگر امروز جلال بود و گردنههای مهم این روزها را میدید، میگفت:
- اگر کنار بنشینی، تماشاچی باشی و از جایت تکان نخوری، حتی مثل پیرزنها هم نجیب نمیمانی...