گروه فرهنگ و هنر: در حالی جشنواره فیلم فجر چهلودومین دوره خود را به پایان برد که امسال شاهد حضور آثار زیادی با محتوا و سوژههای قهرمانمحور بودیم؛ موضوع یا بهتر بگوییم حلقه مفقودهای که سینمای ایران سالیان سال است به رغم وجود اساطیر و قهرمانان پرشمار در این سرزمین، از آن کمبهره یا بیبهره مانده است، البته چند سال است سینما با تغییر ریل در سیاستگذاری، تلاش کرده است این حلقه مفقوده را پیدا و آن را در سینمای ایران ساری و جاری کند. نمونه بارز آن نیز چهلودومین جشنواره فیلم فجر بود که شاهد حضور پررنگ و قابل توجه آثاری با مضامین و سوژههای از قهرمانان این سرزمین بودیم؛ آثاری که قرار است در طول سال در سینمای ایران اکران شوند و در معرض دید مردم قرار گیرند.
اما حقیقتا چرا قهرمان در سینما و پیش از آن در ادبیات به عنوان یکی از منابع و مراجع مهم هنرهای نمایشی کشور تا این میزان دارای ارزش است؟ و اینکه چرا سینما به عنوان یکی از مهمترین ابزارها برای بیان و به تصویر کشیدن قهرمانان، تا این مقدار در این بحث ضعیف عمل کرده است؟
اساسا قهرمانپردازی در ادبیات کلاسیک و معاصر ایران جایگاه قابل توجهی دارد و درونمایه بسیاری از قصههای عامیانه ما از شکل و شمایل قهرمانانی سخن میگوید که برای هدفی میجنگند و هدفشان، گونه ادبی قصه را تعیین میکند. برای نمونه شاهنامه فردوسی مملو از قهرمانان و ضدقهرمانانی است که با وجود سبک اساطیرگونه و تخیلی که به خود میگیرند اما به قدری جذاب هستند که انسان مشتاقانه آنها را دنبال میکند، بنابراین به نظر میرسد نفس وجود قهرمان در ادبیات و سینما و تنوع و تکثر سوژههای ملی و مذهبی در تاریخ معاصر ایران به وفور یافت میشود.
از سوی دیگر، یکی از اموری که بارها به آن تاکید شده، فیلمسازی و سریالسازی برای قهرمانان کشور است که علاقهمندان به این گونه فیلمسازی هم بسیار هستند اما وجود مشکلاتی در این عرصه باعث عقبنشینی و انصراف فیلمسازان از حضور و تولید چنین پروژههایی بوده است. از جمله این موانع، فاصلهای است که میان هنرمندان و متولیان به وجود آمده است. بعضی هنرمندان که به برخی شیوهها انتقاد دارند، نسبت به پرداختن به زندگی و خط مشی قهرمانان ملی - مذهبی تردید میورزند! به این دلیل که نگران متهم شدن به اهداف منفعتطلبانه میشوند! حال آنکه قهرمان در هر دوره و تاریخی، قهرمان است. ضمن اینکه در به تصویر کشیدن حال و هوای قهرمانان، خط قرمزها و چارچوبهایی وجود دارد که رعایت آنها، قهرمان را برای مردم غیرقابل باور میکند. حال آنکه قهرمانان انسانهایی زمینی هستند که با وجود مشکلات و کمبودها مأیوس نمیشوند و همواره با امید و توکل به خدا تلاش میکنند. آنها معصوم و بری از اشتباه نیستند که به شکلی فراواقعی از آنها اسطورهسازی کنیم و اگر بخواهیم قهرمانپردازی در سینما بهبود یابد، باید دست فیلمسازان و همچنین موسسات و نهادهایی را که در این زمینه مسؤولیت دارند، باز بگذاریم که فیلمهای امروزی و ملموس برای مردم بسازند. این گونه فیلمها نیاز جامعه ما است و به مردم نشان میدهد چگونه در اوج گرفتاریها، امیدواری منجر به پیروزی میشود و از نظر کارکردهای اجتماعی و فرهنگی نیز بسیار مثمر ثمر خواهد بود. ضرورت حضور قهرمان در سینمای ایران به قدری است که در حال حاضر، بسیاری از کسانی که به سینمای ایران نقد دارند، معتقدند یکی از نقاط ضعف سینمای ایران در حال حاضر نبود قهرمان در آثار سینمایی است. به تعبیری، سینمای قهرمانمحور امروز به فراموشی سپرده شده است
با مروری بر سینمای ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مشخص میشود وضعیت به این ترتیب نبوده است یا حداقل قرار نبود چنین شود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فرهنگ ما دچار تحولاتی شد که یکی از همین تغییرات مربوط به واژه قهرمان بود. به گونهای که به قهرمان بودن ملت تاکید و این مساله مطرح شد که ما دیگر احتیاجی به قهرمانسازی نداریم و باید از کاراکترهای قهرمان به سبک کشورهای دیگر و همچون فیلمفارسی امتناع کرد.
اما در همان ایام ورق برگشت و چهرههایی که امروز به آنها سلبریتی گفته میشود، جای قهرمان را در سینمای ایران گرفتند، وضعیتی که تا دهه 80 نیز ادامه داشت اما خوشبختانه از دهه 90 سینمای قهرمانمحور که مدتی به فراموشی سپرده شده بود، با ساخت فیلمهایی نظیر «آن23 نفر»، «ایستاده در غبار»، «به وقت شام»، «تنگه ابوقریب»، «چ»، «منصور» و... دوباره جان گرفت و بحث توجه به قهرمانان جمعی و حتی قهرمان فردی به میان آمد و این امر از سوی نهادهای متولی فرهنگ و هنر جدی گرفته شد.
شاید یکی از دلایلی که پیش از دهه 80 کمتر به ساخت آثار قهرمانمحور توجه شد، حساسیتهایی است که در ساختار سینمای ایران وجود داشت؛ به هر حال پرداختن به یک شخصیت قهرمان و قرار دادن آن شخصیت در چارچوب باورها و بایدها و نبایدها، یک توجه مضاعف میطلبد به طوری که هم باید توانایی داستاننویسی، شخصیتپردازی، ترسیم قهرمان و تبدیل کردن آن به یک فیلمنامه را داشته باشیم و هم اینکه مختصات شخصیت به گونهای باشد که در چارچوب قرار بگیرد. از سوی دیگر ساخت آثار قهرمانمحور به واسطه حساسیتهای بعضا بیش از حد و بودجهمحور بودن، شاید نیازمند حضور جدی نهادهای حاکمیتی و دولتی است.
اما همان طور که بدان اشاره شد از دهه 90 هر چه جلوتر آمدیم، وضعیت به مراتب و به نسبت گذشته بهتر و قابل قبولتر شد تا جایی که در چهلودومین جشنواره فیلم فجر شاهد حضور آثار پرتعداد پیرامون موضوع قهرمان بودیم که نشان از اهتمام ویژه نهادها برای پرداخت و معرفی قهرمانان ملی و میهنی برای نسل جدید و جوان کشور داشت. آثاری چون «آسمان غرب»، «صبح اعدام»، «احمد» «باغ کیانوش»، «آپاراتچی»، «مجنون»، «قلب رقه»، «شمشیر و اندوه» و «پروین» از جمله آثاری هستند که هم از بعد فنی و هم از بعد محتوایی در حد قابل قبولی به شمار میروند و میتوان امیدوار بود جریان تولید آثار سینمایی با رویکرد قهرمانمحور در سینمای ایران پررنگ و از همه مهمتر اهتمام نهادها به دلیل بودجهمحور بودن این تولیدات نیز ویژه و ویژهتر شده است.
اگرچه در مقطعی مفهوم قهرمان در سینمای ما دچار خدشه شد و هنوز تعریف درستی از آن نداریم اما اگر به قهرمانسازی در آثارمان توجه کنیم و در فیلمهایمان شخصیتهای موثر را نشان دهیم، قطعا الگوسازی شکل میگیرد و چنین کاراکترهایی در جامعه زیاد میشوند. ما قهرمانهای زیادی داریم که قابلیت این را دارند که به یک اثر سینمایی تبدیل شوند و این قهرمانان فقط کسانی نیستند که در زمان جنگ متولد شدهاند. از سوی دیگر حتما لازم نیست که قهرمان، شخصیتی در جنگ باشد که کارهای عجیب و غریب انجام دهد و حتی یک پدر مبارز در برابر مشکلات بزرگ اجتماعی میتواند قهرمانی جذاب و دوستداشتنی باشد. به نظر میآید اگر ما قهرمان خود را خلق و به درستی الگوسازی کنیم، به ترمیم روحیه مردم، ایجاد امید، نشاط و انگیزه کمک کند.