شروین طاهری: سازمان پیمان آتلانتیک شمالی یا همان ناتو، این هفته در حالی هفتادوپنجمین سالگرد خود را جشن میگیرد که ظاهرا از زاویه نگاه بیرونی، در وسیعترین و متحدترین دوران خود به سر میبرد اما در داخل ساختمان بدنام مقر مرکزی این سازمان در بروکسل، رهبران ناتو هیچگاه تا این حد از ادامه بقای آن ناامید نبودهاند. آنها صدای پای ترامپ را ناقوس پایان کار خود میدانند اما دلایل متعددی وجود دارد که خود اروپاییها پیش از ترامپ، از شر یک ناتوی ناتوان خلاص خواهند شد. اسناد تأسیس این سازمان در چنین هفتهای سال 1949 در واشنگتن امضا شد. ناتو طی ۳ ربع قرن چنان در چشمانداز بینالمللی جا افتاده که هیچیک از تحولات ژئوپلیتیک و بحرانهای اخیر ناشی از جنگ سرد، فروپاشی بلوک شرق، جنگهای داخلی اروپا در بالکان و اوکراین و تهدیدات تروریستی آن را متزلزل نکرد. قاعدتا این بلوک باید پس از فروپاشی شوروی، ماموریت خود را در دفاع از جهان به اصطلاح آزاد در برابر تهدید کمونیستی پایان میداد اما غرب تصمیم گرفت ابزاری را که اینقدر خوب کار کرده بود برای تداوم سلطه جهانیاش حفظ کند.
با این حال نقطه ضعف کانونی ناتو همواره در قلب آن باقی ماند: ایالات متحدهای که همواره به اروپای متحد به چشم تهدید مینگرد. به عبارت دیگر کلانتر اصلی ناتو در واشنگتن که همچنان بیش از نصف بودجه ۲ میلیارد دلاری این سازمان را تأمین کرده و فرماندهی عالی مقر بروکسل را در اختیار دارد، از روز اول هم بر آن نبوده که ضامن صلح در اروپا باشد، بویژه که روسیه، رقیب هژمونیکش خود بخش شرقی اروپا را تشکیل میدهد.
خطرناکتر از شعار «اول آمریکا»ی ترامپ برای ناتو اما اولویت یافتن سیاست نظر به شرق پنتاگون برای خفه کردن اژدهای چین است که چه بایدن بماند یا ترامپ بیاید، در هر حال باعث میشود یانکیها، اروپای طفیلی را به حال خود رها کنند تا به عصر جنگهای فاشیستی و صلیبی بازگردد. به همین دلیل با اینکه سران ناتو در جشن 75 سالگی با قهقهههای خود سعی در حفظ ظاهر دارند اما در واقع از مرگ سازمان در 7-76 سالگی وحشت کردهاند.
اروپاییها فراموش نکردهاند آخرین باری که سران ناتو، چنین مستانه پایکوبی کردند، در نشست سالانه 2016 در ترکیه بود و اصلا شگون نداشت: اردوغان نجاتیافته از کودتا سر ناسازگاری گذاشت، روسیه و متحدانش در جنگ سوریه پیروز شدند و پوتین به اوکراین لشکر کشید.
امروز روی کاغذ، ناتو با اضافه شدن سوئد و فنلاند، کمربند سراسری شرقیاش را از بالا تا پایین اروپا در مقابل خرس سیبری خشمگین مستحکم ساخته و چشمانداز موفقی برای توسعه جناح شرقی با نفوذ به حیاط خلوتهای سابق روسها در شرق اروپا و قفقاز دارد ولی در عمل، جنازه نیمهجان اوکراین زیر چنگال روسیه مقتدر جلوی چشم آنهاست و خوره فاشیسم در سراسر قلمروی لیبرال به جانشان افتاده که به نوبه خود رشد دیگر گونههای رادیکالیسم قومیتی و مذهبی را دامن میزند. آخرین نمونهها گسترش موج یهودیستیزی و همچنین ظهور فرقه سلفی جدیدی است که ارزشهای نازی را سرلوحه خود قرار داده است. با این اوصاف در داخل «اتحادیه اروپایی» این عنوان رسمی سرابی بیش نیست. در چنین شرایطی با توجه به حضور مستقیم نظامی و امنیتی آمریکاییها در اروپای شرقی و مدیترانهای، نقش رهبری آلمان و فرانسه هم در اتحادیه و طبیعتا در چارچوب ناتو زیر سوال رفته است. این است که آنها به دنبال جبران مافات هستند. کافی است در اخباری که این روزها از رم، پاریس و برلین به گوش میرسد و حتی پیش از دوباره روی کار آمدن مفروض دونالد ترامپ در کاخ سفید، احتمال تشکیل ارتش متحد اروپا به جای ناتو را زمزمه میکنند، دقیق شویم.
از زمستان گذشته که آنتونیو تاجانی، وزیر خارجه دولت راستگرای ایتالیا در مصاحبه با روزنامه لا استامپا، صریحا خواستار تشکیل ارتش اتحادیه اروپایی به منظور حفظ صلح و جلوگیری از جنگ شد، حنای ناتو در محافل سیاسی اروپای غربی - البته جز بریتانیا - چنان رنگ باخته که رفته رفته شاهد شکسته شدن سکوت رسانههای اروپای به اصطلاح آزاد درباره ماهیت آمریکایی این سازمان هستیم. بعید است شعارهایی از جنس آنچه بلینکن، وزیر خارجه آمریکا اخیرا در مورد عضویت اوکراین در ناتو سر داد، باعث شود افکار عمومی اروپایی، بدبینی کاملا منطقی خود درباره کارآیی ناتو در راستای اهداف اعلامیاش یعنی «ایجاد بازدارندگی در مقابل حمله خارجی و حفظ صلح در پهنه اروپا در کنار تامین امنیت حداکثری در این قاره» را کنار بگذارند.
ادعای وزیر خارجه دولت بایدن چنان پوچ است که حتی اصول خود ناتو را زیر سوال میبرد؛ یعنی هر کشوری که میخواهد عضو این پیمان امنیت جمعی شود، باید شاخصههای مناسب امنیتی و نظامی داشته باشد. اوکراین ورشکسته و تحت اشغال روسیه با ارتش فروپاشیدهاش، همین حالا که عضو ناتو نیست، هزینههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی سنگینی روی دست اعضا گذاشته و رسما از آنها باج میگیرد.
طبیعی است باند مافیایی دستنشانده واشنگتن در کییف، در صورت عضویت رسمی در ناتو، تبدیل به ولینعمت کشورهای اتحادیه اروپایی خواهد شد و این برای آنها قابل تحمل نیست. فئودور لوکیانف، مدیر هیاترئیسه شورای سیاست خارجی و دفاعی روسیه در مقالهای که اخیرا در تارنمای روسیه در امور جهانی منتشر کرده، با اشاره به خلق و خوی پیچیده هیاتهای حاکمه آمریکایی و اروپایی، این نکته را مطرح میکند که بختک بازگشت ترامپ که به جان ناتو افتاده، در اصل کابوسی است که ریشه در تناقضات ساختاری حاکمیت در ۲ سوی آتلانتیک دارد.
او مینویسد: در داخل ناتو، اکنون تصور میشود منبع اصلی خطر نه یک دشمن (روسیه) بلکه یک متحد اصلی (ایالات متحده) است. کشمکشهای سیاسی داخلی آمریکا - که قربانی اصلی آن تاکنون کمکهای نظامی به اوکراین بوده است - و احتمال بازگشت ترامپ به کاخ سفید، کشورهای اروپای غربی را وادار میکند امری غیرقابل تصور را در نظر بگیرند: آیا ایالات متحده ناتو را به کلی کنار میگذارد و اولویتهای خود را تغییر میدهد؟ به هر حال، کاهش علاقه واشنگتن به دنیای قدیم ناهنجاری مختص ترامپیسم نیست، بلکه روندی ثابت از ابتدای قرن حاضر است، حتی اگر این رئیسجمهور سابق مریخی آمریکا بخواهد از ناتو کنارهگیری کند به اختیار خودش نیست. ترامپ عموما بر چیز دیگری متمرکز است یعنی از دیدگاه او، هر راهبرد کلان باید به عنوان تعرفه خدمات، پول، ترجیحا به معنای واقعی کلمه را به همراه داشته باشد. از این رو او از ناتو و متحدان آسیای شرقی میخواهد بیشتر برای دفاع خود هزینه کنند تا آمریکاییها از این طریق بار بودجه دولت خود را کاهش دهند».
واقعیت این است که تضاد بین ماهیت آتلانتیکی - به مفهوم ژئوپلیتیک اقیانوس اطلسی کشورهای عضو پیمان آتلانتیک شمالی- و ماهیت فراقارهای اهداف ناتو همواره حلنشده باقی ماند.
در عین حال دنیای ما دیگر دنیای دهه ۱۹۹۰ یعنی ماه عسل ناتو نیست. در دوران اوج جهانیسازی، احساس میشد مهمترین ابزارها نظامی نیستند و ابزارهای نفوذ اقتصادی و اجتماعی به مراتب مولدترند. حالا اما صحنه جهانی به سمت نظامیسازی و تشدید درگیریهای بزرگ میرود.
آمریکا، چین را رقیب راهبردی خود برمیشمارد و این مستلزم جهانی شدن ناتو و گسترش عملیاتهای فراتر از حوزه اقیانوس اطلس است. در مقابل اروپای غربی همچنان چین را به عنوان یک شریک سودمند و نه یک تهدید نگاه میکند و رفتن ناتو به آسیا در چارچوب یک موضع مشترک با آمریکا، اتحادیه اروپایی را تضعیف میکند.
این بلوک طبق تاریخ و اساسنامه خودش، در خدمت منافع ژئوپلیتیک «غرب جمعی» است در حالی که دنیای یکپارچه بر اساس اصول جهانیسازی لیبرال از بین رفته است. تشکیلات غربی مثل ناتو دیگر نمیتوانند ادعا کنند با دخالت در آسیا به دنبال تامین منافع تمام دنیا هستند.
به این ترتیب ناتو دیگر یک معامله برد - برد بین آمریکا و اروپا نیست بلکه نوعی تعهد بیفایده است که به طلاق منجر میشود.