علی عسگری: ابتدای نوشتار را بد نیست با یکی از مستحبات دینی شروع کنیم. یکی از مستحبات قابل تامل و پرنکته در دین ما، ساخت قبرستان در میان شهرها و آبادیهاست. مرگ در واقع مواجهه با حقیقیترین بخش زندگی انسانهاست. با مرگ، وجود انسان به تمامیت خود میرسد و آماده ورود به عالمی میشود که ظرفیتهای متفاوتی را پیش پای انسان قرار میدهد، لذا مرگ به نحو جبری بخشی از سلوک انسان برای لقای الهی لحاظ شده است، البته این لقا اعم از مواجهه با جلوه خشنود یا ناراضی پروردگار است. انسان محکوم به مرگ بوده و طی تاریخ چند ده هزار ساله خود، بهرغم تکاپوهای فراوان برای جاودانگی در این دنیا، همواره با شکست روبهرو شده است. با این مقدمه به جمله نخست و ابتدایی کلام بازمیگردیم، یعنی استحباب ساخت قبور در میان شهرها و آبادیها. در واقع اگر بناست جهتگیری سلوک نوع بشر به سمت مرگ باشد، مرگ را نمیتوان اصطلاحا پشت گوش نهاد. باید از آن هراسان بود اما در عین حال لازم است با آن روبهرو شویم. از همین رو گفته شده است قبرستانها را در آبادیها و شهرها قرار دهید تا هر انسانی هر صبح و شام متذکر سمت و سوی سلوک خود شود. توجه به قبرستان و به نوعی یاد مرگ همواره بخشی از برنامههای تربیتی عالمان دینی بوده است. این عالمان همواره در کنار تشویق به یادگیری و تحصیل علوم دینی، مردم را به یادگیری «درس قبرستان» تشویق میکردند. چنین سیرهای، مرگ را از مرتبه «آگاهی» فراتر میبرد و به «ذکر» تبدیل میکند. آگاهی در حقیقت چیزی غیر از ذکر است. ما انسانها عموما به شاخصهای اخلاقی، ارزشها و اصول آن آگاهی کافی داریم. همه ما به نحو یقینی میدانیم این دنیا فانی است و بقایی در آن نداریم اما به این دلیل که آگاهی مذکور به ذکر تبدیل نشده است، در عمل ما خود را نمایان نمیسازد؛ بنابراین حالت ذکر، آن وضعیتی است که انسان ملتفت به آگاهیهای خود بوده و بر اساس آنها تصمیم میگیرد. تلاش عالمان دینی فراتر بردن مرگ از آگاهی به سطح ذکر است، لذا مرگ را در بطن زندگی انسانها قرار دادهاند.
اگر از وضعیت دینی مقداری فاصله بگیریم، دوره مدرن نحوه مواجهه کاملا متفاوتی با پدیده مرگ برقرار کرده است. در عالم جدید برای شهرها بیش از 20 کارآیی شمرده شده است. تحصیلی، مسکونی، تجاری، بهداشتی، صنعتی و موارد متعدد دیگری از کارآیی شهرها شمرده شده است. در این بین اما همواره بر این موضوع تاکید شده است که یک کارآیی باید در خارج از شهرها قرار گیرد و آن هم قبرستان است. خروج قبرستان از شهر صنعتی مدرن اتفاقی ساده نیست، نشانه کوچکی از ظهور و بروز شیوه مواجهه متفاوت با مرگ است. مرگ در نزد انسان مدرن پدیدهای است که چندان نباید به آن فکر کرد. به عبارت خیلی ساده باید آن را پشت گوش انداخت، البته اگر لازم باشد چه بهتر بتوان اطمینانی از آن به دست آورد. این مقدمه مختصر پیرامون مرگ و 2 شیوه مواجهه با آن را تا اینجا بسنده میکنیم و به موضوع اصلی بحث یعنی تجربههای پس از مرگ میپردازیم.
درباره سابقه و تاریخ این پدیدهها شاید جسته و گریخته بتوان اطلاعاتی را یافت اما آنچه قطعی است، اینکه تجربههای مذکور برای نخستین بار توسط آقای دکتر ریموند مودی، در کتابی تحت عنوان «زندگی پس از زندگی» مورد توجه قرار گرفت. این پرداخت منجر به آن شد که طی سالهای بعد شاهد مطالعات جدیتر و منظمتری پیرامون آن باشیم.
این پدیده اما تنها برای پژوهشگران جذابیت نداشت، بلکه مردم نیز نسبت به آن اقبال خوبی داشتهاند. نمود این موضوع را میتوان در تعداد بازدیدهای برنامههای تلویزیونی با این موضوع و تعداد چاپهای مکرر کتابها دید. برنامه «زندگی پس از زندگی» که توسط آقای عباس موزون چند سالی است در شبکه 4 و در ماه مبارک رمضان روی آنتن میرود نیز از این موضوع مستثنی نیست اما ریشه این اقبال ناشی از چیست؟
بخشی از ریشه اقبال را میتوان ناشی از علاقه و کنجکاوی انسان برای دیدن آینده پس از مرگ خود دانست اما موضوع دیگری که به دیده شدن این دست از برنامهها منجر میشود، نحوی از اطمینان است که انسانها با مشاهده آن به دست میآورند. موضوعی که در عموم تجربیات این تجربهگران وجود دارد آن است که این افراد، جدا از نوع اعتقاد یا سلوک و زیست خود، احساس خوشی را تجربه کردهاند. نوعی احساس سبکی، خوشی و... از لوازم این تجربهها بوده است. همین نوع از احساس برای انسانی که با عالمی ابهام روبهرو است، کافی خواهد بود تا مقداری نفس راحت بکشد و اطمینانی از مرگ به دست آورد؛ اطمینانی که به او میگوید ممکن است تو به خاطر برخی اعمال و اقوال خود بالاخره با دشواریهایی روبهرو شوی اما در نهایت این حس خوشی و سبکی است که بر تو غلبه میکند.
با این مقدمه باید پرسید نحوه مواجهه ما با این پدیدهها برآمده از کدام زیست جهان اجتماعی است؟ آیا مواجهه ما برآمده از «زیست جهان انسان مسلمان» است یا برآمده از «زیست جهان انسان مدرن»؟ انسان مسلمان در مواجهه با مرگ هراسناک است و جهت زندگی خود را با مرگ تنظیم میکند، لذا همواره آن را در نظر دارد اما ذات مدرنیته در مواجهه با هر پدیده غیرمادی نسیان و فراموشی، کسب اطمینان و رخصت از آن است تا مسیر خود را پی بگیرد.
با این توضیحات باید گفت اگر بخواهیم برنامه «زندگی پس از زندگی» را از منظر اجتماعی مورد بحث قرار دهیم یکی از موضوعاتی که لازم است به آن توجه شود بحث از اثر آن است. عباس موزون سازنده برنامه هدف خود را از ساخت چنین اثری تقویت غیبباوری معرفی کرده است. او حتی تاکید دارد قصد وی اثبات عقاید دینی، معاد و... نیست، بلکه نحوی از غیبباوری را میخواهد اثبات کند اما جدا از آنچه عباس موزون پیرامون قصد خود از ساخت برنامه دارد، میتوان پیرامون برداشت و نحوه مواجهه مردم با آن نیز تأمل کرد. 2 نکتهای که میتوان درباره نحوه مواجهه مردم بیان کرد چنین است که اولا مردم با برنامه آقای موزون تعامل دینی داشتهاند. به عبارت دیگر برنامه را دینی یا دینساز میدانند.
نشانههای مختلفی نیز در برنامه لحاظ شده تا به مردم گفته شود چنین رویکردی داشته باشند. از سوژهگزینی تا زمان پخش برنامه مؤید این منظر نزد مردم شده است. اما نکته دوم آن است که برنامه مذکور و اقبال به آن آیا ناشی از تقویت مرگآگاهی و تذکار مرگ است یا آنکه ناشی از اطمینانبخشی به مردم؟ موردی که به نظر لازم است نسبت به آن حساسیت ایجاد شود آن است که چنین برنامههایی در حال حاضر توانایی لازم را برای تحقق اهداف سلوک دینی پیرامون مرگ ندارند، لذا با هوشیاری بیشتر باید با آنها روبهرو شد.
به عبارت دیگر، اگر پیام برنامه در زیست جهان معنایی مدرن فهم شود، در نهایت برنامه نهتنها منجر به تقویت غیبباوری، ارزشهای دینی و معادباوری نخواهد شد، بلکه نحوی از اطمینانبخشی در برابر پدیدهای به نام مرگ را که ذاتا رعبآور است ایجاد خواهد کرد. برای جلب توجه بیشتر کافی است تنها به این نکته توجه کنید که طبق تحقیقات، حتی عموم تجربهگرانی که هیچ اعتقادی به خدا نداشتهاند نیز در تجربیات خود احساس خوشایندی را تجربه کردهاند به گونهای که هیچ علاقهای به بازگشت نداشتهاند. چیزی که در پایان میتوان به آن اشاره کرد این است که باید خود برنامه اهتمام بیشتری نسبت به تفسیر این پدیدهها و جلوگیری از کجکارکردهای اجتماعی آن داشته باشد. این موضوع خصوصا با توجه به آنکه محوریت برنامه روی سوژههای تجربهگر بوده و امروزه و بویژه با توجه به فضای مجازی هر یک از این افراد میتوانند به عنوان مرجعی معنوی یا دینی مورد توجه قرار گیرند، اهمیت دوچندانی پیدا میکند.