گفتوگوی «وطن امروز» با دکتر سید جواد میری درباره لزوم فهم تمدنی از عملیات انتقامی ایران
عملیات «وعده صادق» دارای جایگاهی تاریخی و نشاندهنده وضعیت متفاوت ایران در سطح بینالملل است. بر همین اساس با دکتر سیدجواد میری، جامعهشناس و فعال بینالملل به گفتوگو پرداختیم.
***
* بنا بر آنچه در رسانهها از شما منتشر شد، عملیات اخیر ایران را به نوعی تاریخی دانستید. مبنای این تحلیل شما چیست؟
این اتفاق و رخدادی که در یکی دو روز اخیر شاهد بودیم در سطح ملی، منطقهای و جهانی بازتابهای زیادی داشت. جدا از شایعاتی که برخی طرح میکردند مبنی بر آنکه این عملیات از قبل هماهنگ شده بود، یا موشکها به هدف اصابت نکردند، آن چیزی که در عرصه بینالملل بازتاب داشت، بزرگی و اثر این عملیات بود. 4 کشور آمریکا، انگلیس، فرانسه و اردن به اذعان خود در کنار رژیم صهیونیستی تلاش داشتند این عملیات را خنثی کنند، لذا شاهد اتحادی میان کشورهای اروپایی - آمریکایی در مقابل ایران هستیم. به عبارت دیگر، ناتو، آمریکا و اسرائیل در مقابل ایران ایستادند. این پدیده را چگونه میتوانیم ارزیابی کنیم؟ اگر از لایههای رویی پدیده صرفنظر کنیم آیا امکان تحلیل آن بر پایههای تاریخی وجود دارد؟ به باور من چنین امکانی هست. برای توضیح بیشتر ابتدا لازم است مقدماتی را طرح کنم تا چارچوب نظری بحث روشنتر شود. در مورد دنیای مدرن یا سرمایهداری برخی مانند «آندره گوندر فرانک» میگویند این نظام 5 هزار سال عقبه دارد. یعنی شما بخواهید تاریخ تحولات نظام سرمایهداری را در سطح بشری مورد مداقه قرار بدهید باید بروید تا بینالنهرین و در تاریخی 5 هزار ساله آن را بررسی کنید.
یک روایت دیگر هم هست که «امانوئل والرشتاین» و تئوریسینهای سیستم جهانی آن را طرح میکنند. میگویند این نظام سرمایهداری یا کاپیتالیسم عقبهای 500 ساله دارد و میگویند مشخصا از
city state venice (شهرهای آبی ونیز) شروع شده و بعد آرام آرام بسط یافته است. در هلند بسط پیدا کرده و بعد انگلستان، اروپای غربی و بعد هم جهانی شده است.
خب! این نظام سرمایهداری تغییر و تحولاتی درون خود داشته است. این تحولات را چگونه باید توضیح داد؟
برای مثال در باب تحولات ایران که صحبت میکنیم معمولا آن واحد تحلیل را میگذاریم روی تغییرات خاندانهای سلطنتی و مثلا میگوییم تاریخ ایران در دوره صفویه از این نقطه شروع شد و بعد افشاریه و بعد قاجار و بعد پهلوی و بعد جمهوری اسلامی روی کار آمد.
واحد تحلیل خاندانی بوده است. خاندانها آمده و قدرت را در دست گرفتهاند. به عبارت دیگر بر اساس رفت و آمد حکومتها تاریخ را توضیح میدهیم اما جالب است در 300 یا 350 سال اخیر در اروپا و آمریکا برای واحد تغییر و تحولات روی خاندانها نمیشود زیاد تمرکز کرد. نظم سرمایهداری و تحولات کاپیتال (سرمایه) است که به تو نشان میدهد یک اتفاق در سیستم جهانی افتاده است؛ چرا؟ چون عامل اصلی که جوامع را متحول میکرد صرفا پادشاهها و خاندانها نبوده، بلکه مراحل تغییر و تحول
کاپیتال، چه تغییرات و تحولاتی درون خود داشته و در نهایت چه تحولات منطقهای و اروپایی و جهانی ایجاد کرده است؟
اگر از این منظر نگاه کنیم، در 300 سال اخیر هر بار این تحولات کاپیتال و سرمایهداری در مرکز
- اول اروپا و بعدها آمریکا - رخ داده، اگر این تغییر و تحولاتی را که درون اینها اتفاق اتفاده است مطالعه کنید، میفهمید پیامدهای بسیار بنیادینی برای پیرامون و حاشیه داشته است.
حالا به نسبتی که ما در پیرامون یا حاشیه قرار داشتیم دچار تغییرات زیادی شدیم. مثلا نشست ورسای در قرن 19 شکل گرفت و به دنبال آن یکسری اتفاقات را در جهان و برای ما رقم زده است. از باب نمونه یک دفعه قفقاز و ماورای آن از ایران جدا شده یا در نشست پاریس، یا نشستهای متعدد دیگر در میان کشورهای مرکزی ناگهان بخشهایی از کشور ما جدا میشود.
صحبتم این است که به این مسائل تاریخی نگاه کنیم. اگر بخواهیم از منظر تاریخی نگاه کنیم، از زمان ایلخانان دنیا تقریبا در یک سطح مساوی قرار داشت. مثلا شرق و غرب عالم اختلافات فاحشی نداشتند. به عبارت دیگر حکومتهای شرق همچون عثمانیها، صفویه، گورکانیان و... با حکومتهای اروپایی در وضعیتی تعادلی به سر میبردند. در دوران صفویه مثلا اگر در اروپا دکارت بود، اینجا هم ملاصدرایی وجود داشت و اختلافها فاحش نبود. قدرت نظامی و اقتصادی و علمی و... دارای توازن بود.
در سیر تاریخی همینطور که پیش میآییم میبینیم که تا فتح هندوستان توسط نادر، ایران در یک وضعیت بسیار قدرتمند قرار داشت اما بعد از نادر و رفته رفته در دوران قاجاریه، عملا در دکترین امنیت کشوری و امنیت سرزمینی خودمان دچار مشکل شدیم و در هر تغییر و تحولی که در معادلات جهانی شده است، ضربه خوردیم و از لحاظ سرزمینی یا فرهنگی و... صدماتی را متحمل شدیم.
تقریبا از اواسط دوران ناصری ما هرچه در نظام سرمایهداری بیشتر ادغام شدیم، قدرت پول ملی ما کاهش یافت. مثلا از اواسط قاجار یک واحد پولمان برابر با ۲ واحد پول استرلینگ بریتانیا بود. بعد در اوایل دوران رضاشاه پهلوی یک واحد پوند مساوی با ۲ واحد پول شد. در نهایت سال 57 که شاه رفت، یک پوند انگستان برابر با 100 ریال بود. یعنی در عرض کمتر از 80 سال از اواسط دوران ناصری تا سال 57 بیش از 100 برابر پول ما ضعیف شد یعنی ما هرچه خواستیم در نظام سرمایهداری ادغام بشویم، بیشتر ضرر کردیم.
ایران بعد از قتل نادرشاه افشار کاملا در وضعیتی تدافعی بود. از آن زمان هیچگاه در دکترین امنیتی خودمان یک وضع تهاجمی نداشتیم. حتی یک کشور کوچک مثل عراق که سال 59 به ما حمله کرد، بهرغم اطلاعاتی که وجود داشت مبنی بر آنکه احتمال حمله عراق وجود دارد ولی ما قدرت تهاجم نداشتیم.
به نظرم این اتفاق که 26 فروردین سال 1403 رخ داد نخستین بار است که بعد از حدود 200 سال حرکتی تهاجمی از منظر دکترین امنیتی خودمان انجام دادیم. به نظر میرسد این حرکت فارغ از اینکه موفقیتآمیز بود یا نه، نشان میدهد سطح بازی تغییر کرده است.
* اینجا سوالی مطرح میشود که چه شد سطح بازی تا این حد تغییر یافت؟ به عبارت دیگر، چرا خطوط امنیت ملی ایران چند صد کیلومتر جابهجا میشود؟
یکی از دلایل آن وقوع انقلاب در سال ۱۳۵۷ است. هر کشوری انقلاب بزرگ و بنیادینی را رقم میزند، یعنی به درجهای از سوژگی و فاعلیت میرسد اما این فاعلیت در قوه نمیماند و باید آن را به فعل برساند. انقلاب به شما قدرتی میدهد که دیگر خود را در چارچوب مرزهای ملی تعریف نمیکنید. وقتی میخواهید حرفی بزنید یا کنشی انجام بدهید، مخاطب شما در سطح جهانی است اما مخاطراتی هم دارد. شما وارد یک بازی پیچیده در سطوحی میشوید که حداقل 200 سال بازیگران دیگر در آن تجربه اندوختهاند. در سطح جهانی، آمریکا حداقل از سال 1920 بیش از 100 سال تجربه اندوخته است. آمده تجربههای خودش را عینی و ملموس کرده و یک نظم آمریکایی به وجود آورده است. یا فرانسه از زمان روبسپیر 240 سال در عرصه جهانی تجربه دارد. خب! الان در ساحت نظامی به یکسری دستاوردهایی رسیدهایم که در ساحت دکترین امنیتی آمدیم گفتیم باید از ساحت تدافعی خارج شویم و در حالت تهاجمی قرار بگیریم. کسی که بخواهد ما را تهدید کند حتما نباید پشت مرزهایمان باشد.
مثلا دیدید که آمریکاییها میگویند منافع ملی ما در سومالی مورد هجمه قرار گرفته است! نقشه را میبینیم آمریکا کجا و سومالی کجا؟ بیش از 7 هزار کیلومتر فاصله، در واقع دکترین امنیت ملی آنها مساوی با مرزهای ملی آمریکا نیست. در سطح گلوبال تعریف میشود. ایران هم اگر بخواهد بر اساس دکترین امنیت ملی حرف بزند، باید در سطح جهانی فکر کند اما این یک عده و عدهای را میخواهد.
الان عده نظامی ایران تا حدودی در سطح منطقهای شکل گرفته است اما اگر بخواهد تداوم و استمرار داشته باشد یقینا باید در سطوح اجتماعی، اقتصادی، علمی و... هم شکل بگیرد.
* حالا از همین نقطه بحث ما به محور دوم تحلیل شما میرویم. محور دوم تحلیل شما نگاه سیستمی و جهانی به عملیات «وعده صادق» بود. بر این اساس شما چه تفسیری از آن ارائه میکنید؟
من پاسخ این سوال را با یک مثال شروع کنم. ما میدانیم از سال 2022 روسیه و اوکراین با هم درگیر هستند. الان میبینم یکسری میگویند روسیه برنده این منازعه است اما از نظر دیگر گفته میشود این جنگ به نفع ایران شده است؛ چرا؟ چون آمریکا و کلا غرب، درگیر روسیه شدهاند. در هر کنشی چه فردی یا جمعی یا در سطح حاکمیت ممکن است عدهای نفع برده و عدهای متضرر شوند. شما اگر بخواهید کنش را نسبت به دیگران تعریف کنید، اصلا نباید حرکتی انجام دهید. روسیه طبق منافع خودش با گسترش ناتو به اوکراین یا روی کارآمدن دولت غربگرا در آن کشور مخالف بود و چه درست یا غلط طبق امنیت ملی خود حرکت پیشدستانه انجام داد و به این کشور حمله کرد. حالا چه به نفع ایران یا چین یا دیگران باشد، حرکت روسها از منظر خودشان درست بود.
درباره ایران و حمله به اسرائیل هم این حرکت ابعاد مختلفی داشت. یکی از ابعاد این است که نتانیاهو در فشار شدید بود که باعث شد درباره غزه و لبنان و سوریه و بعدا ایران حرکتهایی را انجام دهد. تلاش کرد خود را از مخمصه خارج کند. اما آرام آرام یک فضایی درست کرد که حتی آمریکا و اروپا از او فاصله گرفتند. خب! اینجا میگویند ایران با این حرکتی که انجام داد، دولت افراطی نتانیاهو را از این وضعیت خارج کرد. اینجا یک سوال پیش میآید: مگر فقط نتانیاهو در فشار بود؟ دولت ایران هم تحت فشار بود. هم از سمت مردم، هم از طرف برخی از متحدانش در محور مقاومت که میگفتند چرا ایران کاری انجام نمیدهد؟ فقط آنها تحت فشار نبودند، ما هم تحت فشار بودیم.
اما این مساله ابعاد دیگری هم دارد. وقتی ما بخواهیم سیستماتیک به این قضیه نگاه کنیم، میبینیم جمهوریخواهان آمریکا 5 ماه است جلوی لوایح کمک دولت بایدن به اوکراین را گرفتهاند. با حرکتی که ایران کرد، 3 یا 4 نفر از جمهوریخواهان شاخص حتی در «سیانان» آمدند و گفتند ما باید از سیاست حزبی فاصله بگیریم، بیاییم یک بسته امنیت ملی را تعریف کنیم و اساسا از لوایح کمک به اوکراین دفاع کنیم.
این حرکت ایران باعث شد آمریکاییها دوباره متوجه روسیه در قضیه اوکراین شوند. از طرف دیگر باعث شد چینیها به این نتیجه برسند که اگر صرفا تماشاگر باشند و طرفهای درگیر را به صلح دعوت کنند، در آینده جهان جایی ندارند و راه به جایی نمیبرند، چرا که پای خودشان هم گیر است. یعنی به یک معنا ایران با این عملیات، نخست سطحی از بازدارندگی را برای خود ایجاد کرد، سپس نیروهای جبهه مقاومت را تقویت روحی کرد. در داخل هم فضای جدیدی را ایجاد کرد و نشان داد دشمنان نمیتوانند به کشور ضربه زده و فرار کنند. به تعبیر دیگر نشان داد دوران بزن در رو تمام شده است. از همه مهمتر، جبهه روسیه دوباره فعال میشود و از طرف دیگر جبهه جدیدی به نام جبهه چین هم در حال فعال شدن است. اکنون تحلیل آمریکا این است که چین تا سال ۲۰۲۷ به تایوان حمله میکند. خود آمریکا تلاش داشت یک امنیت شبکهای را با همکاری کرهجنوبی، ژاپن، تایوان و خود در مقابل چین ایجاد کند اما چین تلاش دارد این نظم آمریکایی را در شرق آسیا تغییر دهد، لذا به نحو خلاصه این اقدام ایران به نحو سیستمی، نظم آمریکایی در سراسر دنیا را با مخاطره مواجه کرد.
حالا در این جا من خودم یک سوال جدی را طرح میکنم. ممکن است کسی از منظر یک نوع اخلاقگرایی خام و تخیلی از صلح مطلق دفاع کند و بگوید این عملیات چه حاصلی جز تشدید تنش و جنگ در سراسر جهان دارد؟ پاسخ این سوال آن است که به نظرم معمار جهان فعلی که ما نیستیم. ما که نباید از آن صیانت کنیم. این نظم آمریکایی است. ما که نباید از این نظم صیانت کنیم. ما در یک وضعیتی قرار داریم که نظم مذکور متلاطم شده است. این نظم در حال تغییر و دگرگونی است و چه بخواهیم، چه نخواهیم در 20 سال آینده جهان به سمت صلح پایدار حرکت نمیکند. تمام تلاشها برای این است که جنگ تمامعیار نشود. همه به سمت سلاحهایی میروند که تخریب بالا و در عین حال محدود داشته باشد. به نوعی قدرت بازدارندگی برای طرفین ایجاد کند اما به سمت این نمیروند که یک صلح پایدار ذیل نظم آمریکایی ایجاد شده و همه زیر چتر آمریکا گرد هم جمع شوند. حالا نکته مهم اینجاست که در 200 سال اخیر هیچوقت ما در وضعیتی نبودیم که هم به امنیت درونی فکر کنیم و هم ببینیم در فضای جهانی جای ما کجاست.
* جمهوری اسلامی چگونه میتواند جایگاه خود را در این وضعیت ارتقا بخشیده و تثبیت کند؟
ما یک مشکلی داریم و آن این است که نظام در 3 جبهه میخواهد بجنگد؛ یک جبهه جنگ نظامی است که نمودش 26 فروردین و مبارزه با اسرائیل است. آنجا شما یک منطق نظامی دارید که معماران نظامی آن مینشینند برد موشکها، هواپیماها و... را تقویت میکنند. این یک بحث نظامی است. این منطق نظامی در عملیات اخیر نشان داد روش درستی را دنبال میکنند. بعد از 200 سال ما توانستیم وضعیت داخلی را از این حیث ترمیم کنیم اما در جبهه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی اگر با همان نگاه و منطق نظامی بخواهیم نگاه کنیم، هزینههای گزافی را باید بپردازیم و شاید حتی آن امنیت نظامی را هم از دست بدهیم.
ما باید شکافهای اجتماعی در داخل را ترمیم کنیم. مهم این است که شما الان با یک امر متکثر در جامعه روبهرو هستید. اعتراضات در سالهای گذشته نشان از وقوع یک اتفاق اجتماعی میدهد. پس جبهه اجتماعی یک بعد است که باید متناسب با جبهه نظامی مدیریت شود. جبهه بعدی اقتصادی است. در جبهه اقتصادی چه کنیم؟ البته کارهایی شده و ایدههایی داده میشود. تلاش شده است تنوعی از روابط اقتصادی، شرکای تجاری، محصولات صادراتی و ... شکل گیرد اما در نهایت در اقتصاد نتوانستیم موفق باشیم. به عبارت دیگر همه تلاشهای ما منجر به افزایش ارزش پول ملی نشده است. در حوزه اقتصادی هم مثل حوزه اجتماعی و فرهنگی نمیشود با منطق غیرتخصصی ورود کرد.
وقتی میگوییم ما نیازمند یک دکترین امنیت ملی هستیم این سوال پیش میآید که مولفههای امنیت ملی چیست؟ صرفا سختافزاری است؟ مثلا دستگاه جاسوسی، امنیتی، نظامی، توپ و تانک و اینهاست یا نه، ایجاد تجارت آزاد؟ بسط بازار و فعال شدن دانشگاهها و روزنامهها و مطبوعات و... هم خود از مولفههای مهم امنیت ملی است. وقتی داریم در باب دکترین امنیت ملی حرف میزنیم، باید یک نگاه جامع داشته باشیم. مثلا الان که در آستانه انقلاب ششم تکنولوژی هستیم، این دکترین امنیت ملی باید بتواند جوانب گوناگون مولفههای مقوم و تقویتکننده دکترین امنیت ملی را لحاظ کند. این کل حرف من است.
* به عنوان سوال آخر، با توجه به مباحثی که ذکر کردید، اسرائیل چه واکنشی به پاسخ ایران خواهد داشت؟
هرچند یک عدهای از تلویزیونهای فارسیزبان خارج از کشور گفتند این حمله یک حرکت نمایشی است اما بعد از حرکت ایران، اولا خود آمریکاییها و اروپاییها و همچنین خود اسرائیلیها در داخل خود به این نتیجه رسیدهاند که وقتی شما بیمحابا میروید میزنید باید به عواقب آن هم فکر کنید. پس این حمله یک حرکت جدی بود و آن طرف هم روی آن خیلی حساب کرده است. اما در پاسخ به سوالتان، یک مصاحبهای ژنرال پترائوس، رئیس سابق سیا داشت که به نظر مطالب مهمی را ذکر کرد. او در پاسخ به این پرسش که اسرائیل چه باید بکند؟ میگوید: بهترین کار همان است که اسرائیل همیشه انجام میداد؛ عملیات مخفیانه. او میگوید با این حرکتی که اسرائیل در حمله به کنسولگری ایران انجام داد خودش را در موضع ضعف قرار داد و این روش اسرائیل موفقیتآمیز نیست. برای همین بود که آمریکا و اروپا ترمز نتانیاهو را کشیدند، لذا ما از امروز تا روزهای بعد باید مراقب و منتظر عملیاتهای مخفی باشیم چه در ایران و چه خارج از ایران.
نیاز فوری امروز ما اتحاد و انسجام اجتماعی است، بنابراین کسانی که در حوزههای فرهنگی و اجتماعی تنشزایی کرده و جبهههای جدیدی را پیش روی نظام باز میکنند، آدرس غلط میدهند. به نظر من در ماههای آتی آن چیزی که ژنرال پترائوس گفته به حقیقت نزدیکتر است. برای بازدارندگی در این سطح شما نیاز به کارهایی دارید که آن کارها را اهل فن میدانند. آنها که در حوزههای امنیتی و انتظامی و سرویسهای پیچیده کار میکنند میدانند. بحث دیگری که پترائوس گفت حملههای سایبری است که اسرائیل باید برود در این حوزه کار کند و به نظر من هم محتمل است. بنابراین خودشان هم گفتند عملیات نظامی از روی میز برداشته شد. این موضوع به دلیل آن نیست که اسرائیل صلحدوست است، بلکه نمیتوانند. برخلاف فریادها و جیغهای بنفشی که میزنند، این امکان برایشان وجود ندارد که به ایران پاسخ نظامی بدهند. چرا ندارد؟ چون یک چرخش بنیادینی در داخل ایران طی این 200 سال رخ داده است. یک خودآگاهی در ایران ایجاد شده که ممکن است تکتک آدمها این خودآگاهی را نداشته باشند، ولی روح جمعی ایران به این خودباوری و بلوغ رسیده که وقت آن است یک چرخش در دکترین امنیت ملی انجام بدهیم و از آن وضعیت ذلیل بودن یا وابسته بودن دست بکشیم. اینکه برخی میگویند روسیه یا چین به ما کمک میکنند، اینها درک درستی از روابط بینالملل ندارند. اصلا در مسائل ملی و جهانی این نوع نگاهها وجود ندارد. آن چه وجود دارد این است که ایران درونزا به این نقطه رسیده است که دکترین دفاعی خود را برونمرزی تعریف کند. حالا حفظ کردن این خودآگاهی ملی بستگی دارد که این معماران سیاست چقدر باهم بتوانند اتحاد داشته باشند. به نظر من با آمدن ترامپ بر سریر قدرت در آمریکا، سیاست داخلی ما نیاز به یک بازنگری بنیادین دارد. یقینا با نزاعهای بیهوده سیاسی، افشاگریهای بیثمر و اقتصادی که روزبهروز ضعیفتر میشود، همبستگی ملی متضرر میشود. نبودن مشارکت در بین نیروهای سیاسی که خود جمهوری اسلامی تربیت کرده است، ما را دچار چالش کرده است؛ لذا ما باید از همه مردم برای تقویت سیاست و حفظ دستاوردهای این عملیات
کمک بگیریم.