printlogo


کد خبر: 280628تاریخ: 1403/1/28 00:00
عملیات اخلاقی، عادلانه و عاقلانه

علی عسگری: به دنبال عملیات 26 فروردین سپاه پاسداران علیه رژیم اشغالگر اسرائیل، دکتر «بیژن عبدالکریمی» فیلسوف و متفکر ایرانی با صدور بیانیه‌ای از این عملیات دفاعی تمام‌قد و آن را با اوصاف اخلاقی، عادلانه و عاقلانه تمجید کرد. در ضمن گفت‌وگو با ایشان تلاش کردیم دلایل و ابعاد این بیانیه را مورد بررسی قرار دهیم.
***
* یکی از اموری که در بیانیه شما دیده می‌شد، وصف عملیات به عنوان امری اخلاقی بود. آنگونه که در جریان‌های روشنفکری کشور ما رایج شده، صلح امری مطلقا پسندیده بوده و هر نوع جنگ و ستیز به عنوان امری ضد اخلاقی طرد می‌شود؛ با این وصف شما بر چه اساسی عملیات «وعده صادق» را اخلاقی می‌دانید؟
در ابتدا باید بگویم به باور من، کشور ما به اندازه کافی صبر از خود نشان داد. ما به روش‌های مختلف کوشیدیم وارد درگیری نشویم. حتی پس از ترور سردار شهید سلیمانی و هدف قرار دادن عین‌الاسد، تلاش شد با کاهش تلفات انسانی با طرف مقابل وارد  درگیری گسترده نشویم، لذا برخلاف تهمت‌های ناجوانمردانه، نمی‌توان ایران را به ماجراجویی و ستیزه‌‌گری متهم کرد. این عملیات انتقام، به باور من اخلاقی بود، چرا که اولا دفاع، یک امر اخلاقی است. هیچ‌کس نمی‌تواند دفاع مشروع را زیر سوال ببرد، مگر آنکه روی ذهن یک جامعه آنقدر کار رسانه‌ای و تبلیغاتی کرده باشند تا آن را گیج و سرگردان کرده باشند و در نهایت نیز همه تقصیر‌ها را متوجه دولت ایران کنند. متأسفانه این گونه تحلیل‌های آن سوی آبی نیز در میان پاره‌ای از روشنفکران دیده می‌شود. این عملیات، دفاعی مشروع و عادلانه بود. تعبیر دیگر اخلاقی بودن، همان عادلانه بودن است. نکته سوم اینکه عاقلانه بود. به ‌رغم آنکه اصطلاحا حکومت ایران در امپراتوری‌های رسانه‌ای دروغین غرب به آتش‌افروزی و جنگ‌طلبی متهم می‌شود اما دولت ایران کوشید هم از اصول و مواضع خود دفاع کند، هم اصول خویش را زیر پا نگذارد و هم از حق قانونی خود دفاع کند، در عین حال به افزایش تنش نپردازد. به همین دلیل عملیات ما کاملا سنجش‌گرایانه بود. ایران به قسمتی از اسرائیل حمله کرد که اولا شاید به طور رسمی خاک اسرائیل نبود. ایران به بلندی‌های جولان حمله کرد که اسرائیل آن را تصرف کرده است. آنجا منطقه‌ای نظامی و کاملا تهی از جمعیت و بیرون از خاک اسرائیل است. یعنی ایران تلاش کرد مردم بی‌گناه کشته نشوند. اینها ارزش‌هایی بود که متأسفانه رسانه‌های بیگانه و پروپاگاندای اسرائیل می‌کوشند آن را تصویر منفی بخشیده و ناشی از ضعف قلمداد کنند. متأسفانه برخی فعالان سیاسی و اجتماعی داخلی نیز با آنها هم‌صدا شده و قدرت سیاسی را به اصطلاح عرفی در یک شرایط ملانصرالدینی قرار می‌دهند. اگر ایران مانند اتفاقی که در کردستان عراق رخ داد و فرضا یک بازرگان کشته شد، در عملیاتش غیرنظامیان کشته می‌شدند، می‌گفتند ایران افراد بی‌گناه را کشته است و اگر در عملیات ما کسی کشته نشود و صرفا اماکن نظامی هدف قرار گیرد، می‌گویند ناشی از ضعف و ترس است. خلاصه آنکه ما در پاسخ هر کاری کنیم، برخی در این وضعیت ملانصرالدینی قدرت سیاسی را نقد می‌کنند. اینها بازی‌های رسانه‌ای و جنگ‌های روانی است که متأسفانه بخشی از فعالان سیاسی و اجتماعی یا شبه‌روشنفکران ما نیز در آن قرار می‌گیرند. به این دلیل من معتقدم حرکت مذکور هم اخلاقی، هم عادلانه و هم سنجشگرایانه یا عاقلانه بوده است. عملیات «وعده صادق» از نظر اینجانب، به تمامی شجاعانه، اخلاقی، عادلانه، عاقلانه، سنجشگرایانه و تاریخی بود و من به سربازان این آب و خاک تبریک گفته و به وجودشان افتخار می‌کنم.
* الگوی مقاومتی که اکنون وجود دارد به چه صورت می‌تواند منجر به امنیتی پایدار برای ایران شود؟
اگر مرکز و محور اصلی جبهه مقاومت که ایران است، نتواند میان مقاومت خود در برابر نظام سلطه جهانی با مسائل داخلی و بومی خود هماهنگی و همسویی ایجاد کند، ممکن است دچار ضربات سنگینی شود. ما باید جبهه داخلی و فرهنگ مقاومت را با محور مقاومت هماهنگ کنیم. این هماهنگی به معنای تحمیل ارزش‌های جبهه مقاومت به مردم یا صرف پروپاگاندا و حقنه رسانه‌ای نیست، بلکه به معنای جذب حداکثری مردم از طریق دیدن آنها، شنیدن سخنان آنان و همدلی با آنان است. به عبارت دیگر همان‌گونه که اگر در دفاع ۸ ساله، حمایت مردمی وجود نداشت، سربازان ما نمی‌توانستند در خطوط مقدم خوش بدرخشند، در جبهه مقاومت نیز ما باید بتوانیم فضای داخل را با خود همراه کنیم.
* من سوال پیشین را به این جهت طرح کردم که دوگانه‌ای در ما شکل گرفته و به نوعی بن‌بست در گفت‌وگو نیز رسیده است. یک گفتمان تنها صلح را مطلق کرده و هر نوع جنگ را تبدیل به ضد ارزش می‌کند، این جریان در هر رخدادی راهبرد گفت‌وگو را طرح کرده و جنگ‌هراسی می‌کند. گفتمان دوم اما معتقد است راه رسیدن به صلح از کسب قدرت و حتی شاید جنگ می‌گذرد. حالا این مساله وجود دارد که گفتمان مقاومت قرار است امنیت ما را در نهایت به ارمغان بیاورد. لذا پرسش از چگونگی بازدارندگی آن می‌شود و اگر از گفتمان مقاومت حمایت می‌کنیم، باید پاسخ این پرسش را بدهیم.
صلح مطلق از اساس منطقی نیست. دفاع مطلق روشنفکران از صلح منطقی نیست، همان‌گونه که دفاع مطلق برخی تندروها از جنگ منطقی نیست. اساسا این شرایط تاریخی و کنش و واکنش طرف‌های مقابله است که به جنگ یا صلح ارزش اخلاقی یا وجهی غیراخلاقی می‌بخشد. ما در صحنه ۲ طرف را داریم. شما نمی‌توانید نقش هر ۲ طرف را همزمان بازی کنید. به باور من این عملیات نقش بازدارندگی را هم ایجاد کرد. لااقل تا الان این نقش را بخوبی ایفا کرده است. همین که آمریکا جلوی اسرائیل را برای حمله متقابل گرفت و کشور‌های اروپایی نیز در واقع از حرکت اسرائیل حمایت نکردند، ناشی از بازدارندگی مقاومت ما بود. اینکه اسرائیل خویشتنداری کرده است، به گمانم یک فریب سیاسی و تبلیغاتی است. شما فضای داخلی را نبینید که برخی زمزمه‌های منفی را طرح می‌کنند. کسانی که باید می‌فهمیدند، گمان دارم پیام را دریافت کردند. مسؤولان پیشین سازمان سیا و ژنرال‌های بازنشسته به عظمت کار ما اقرار می‌کنند. بر خلاف اینکه در داخل برخی می‌خواهند عملیات را تخریب کنند و دروغ بزرگ رهگیری 99 درصد موشک‌ها و پهپاد‌ها را تقویت می‌کنند، در عمل من فکر می‌کنم در ایجاد بازدارندگی ما موفق بوده‌ایم. رهگیری همه موشک‌ها و پهپاد‌ها یک جنگ رسانه‌ای است. 
* محور مقاومت چگونه می‌تواند دستاورد‌های این عملیات را حفظ و از آنها استفاده کند؟
اکنون درباره ادامه کار و مراحل بعدی بازی نمی‌توان پیش‌بینی کرد. این را باید صاحب‌نظران حوزه نظامی و دفاعی و مطالعات روابط بین‌الملل پاسخ دهند اما من به عنوان یک معلم فلسفه آگاهم که اگر در جامعه ما «خودآگاهی ملی» شکل نگیرد، یعنی هم قدرت سیاسی و نیروهای نظامی ما به این خودآگاهی ملی به نحو جدی نائل نشوند که برای ادامه مقاومت نیاز به حمایت ملی است و هم اگر روشنفکران ما به این خودآگاهی ملی نرسند و متوجه نباشند که شکاف اجتماعی محل نفوذ دشمن است و در این شکاف جرثومه‌های فساد و بیگانگان رسوخ خواهند کرد و جامعه  روز به روز ضعیف‌تر خواهد شد، اگر طرفین به این خودآگاهی ملی نرسند، نقطه ضعف‌های ما زیاد است و از درون فرو خواهیم پاشید. ما باید بر اساس خودآگاهی‌ای ملی به یک وحدت دست یابیم اما متأسفانه هم در میان طرفداران گفتمان انقلاب و هم در میان مخالفان آن، کم نیستند کسانی که به مساله خودآگاهی ملی و وحدت و انسجام ملی بی‌تفاوتند و آنچنان که شایسته و بایسته است توجه کافی مبذول نمی‌دارند. من همین جا بگویم دفاع پاره‌ای از طرفداران گفتمان انقلاب از انقلاب در قد و قامت خود انقلاب نیست. آنها بسیار بد از انقلاب و جبهه مقاومت دفاع می‌کنند و این دفاع‌های بد به انسجام ملی ما و در نهایت به خود انقلاب و جبهه مقاومت ضربه می‌زند.
* از همین بخش اخیر سخنان شما، به بُعد دیگر بیانیه یعنی انسجام ملی بپردازیم. بخشی از بیانیه شما پیرامون انسجام، همدلی و پرهیز از تعمیق شکاف‌های اجتماعی در جبهه داخلی بود؛ موضوعی که رهبر معظم انقلاب نیز در سال جدید، چه در سخنرانی نوروزی و چه در سخنرانی عید فطر آن را مورد تاکید قرار دادند. پیرامون این موضوع به باور شما باید چه تدابیری را در نظر داشت که دودستگی و شکاف در جامعه به وجود نیاید؟
شکاف اجتماعی در کشور ما وجود دارد، ریشه‌های تاریخی نیز دارد. با جمهوری اسلامی نیز به وجود نیامده است. این شکاف ریشه‌ای، قدمتی حدوداً 2 قرنه دارد و پس از مواجهه ما با مدرنیته، جامعه به طور طبیعی شکاف پیدا کرده است. بخشی از جامعه در عالم سنت زیست می‌کند و بخشی از آن در عالم مدرن و خود را شهروند جهانی به حساب می‌آورد. متأسفانه بخش دوم رها شده است. ما این بخش را نادیده انگاشته‌ایم. این یک نقطه ضعف بزرگ گفتمان انقلاب است که نتوانسته با سوبژه مدرن و طبقه متوسط نوگرا ارتباط برقرار کند. این خطای بزرگ گفتمان انقلاب است که گمان می‌کند با مقولات و زبان و ادبیات خود می‌تواند با کسانی که جور دیگری فکر می‌کنند ارتباط برقرار نکند. ما نیازمند زبان واسطه هستیم. باید با زبان مخاطب آشنا باشیم. این کار را نیروهای میانی می‌توانستند انجام دهند اما باز یکی از خطاهای چند دهه اخیر این بود که نیروهای میانی حذف شدند. طبقه متوسط نوگرا، یله و رهاست. در واقع کانون‌های قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای به واسطه رسانه‌های خود که نوعی لمپنیسم و پوپولیسم را ترویج می‌دهند، بخش‌هایی از ذهنیت جامعه و طبقه متوسط نوگرای ما را تصرف کرده‌اند. ما در جنگ رسانه‌ای، شکست سنگینی خورده‌ایم. این تلقی خام‌اندیشانه است که گمان کنیم با بسط شبکه‌های تلویزیونی و آوردن چند شومن یا سلبریتی به تلویزیون می‌توانیم با این طبقه ارتباط برقرار کنیم. طبقه متوسط نوگرا نگاه هستی‌شناسانه و معرفت‌شناسانه خود را دارد، جهان‌بینی خاص خود را دارد و قدرت سیاسی ما فاقد چهره‌های فرهنگی‌ای است که بتواند با این بخش از جامعه ارتباط برقرار کند. ما به خاطر امنیت ملی خود باید به نحو بسیار جدی به این مساله التفات کرده و سخن متفکران و اصحاب هنر و فرهنگ را به جد بشنویم. اینجا حوزه‌ای نیست که سیاستمداران و نظامیان بتوانند وارد شوند. آنها شکاف را بیشتر می‌کنند. باید چهره‌های فرهنگی به این موضوع وارد شوند. اگر این خودآگاهی در گفتمان انقلاب شکل نگیرد نمی‌تواند از دستاورد‌های خود دفاع کند و ممکن است بسیاری از دستاوردها و خون شهدایش به هدر رود.
* به باور شما خود مساله فلسطین و رخداد‌های منطقه‌ای مرتبط با آن آیا می‌تواند منجر به ایجاد همدلی در داخل شود؟
ابتدا باید بگویم شما برای کاری که در سطح منطقه انجام می‌دهید، باید توانایی خوب دفاع کردن را داشته باشید. اکنون این چهره‌های میانی دیگر وجود ندارند و وضعیت به گونه‌ای شده است که هر حرکتی از طرف گفتمان انقلاب شکل بگیرد، تفسیر مخالف آن ارائه می‌شود. یعنی اگر الان تصور کنید جمهوری اسلامی هیچ واکنشی نشان نمی‌داد، بر صلح‌جویی جمهوری اسلامی دلالت نمی‌کرد، بلکه دلالت بر بی‌عرضگی آن می‌کرد. حمله کرده اما تعداد کشته شده‌ها بالا نیست، دلالت بر دروغین بودن عملیات می‌شود. اگر تعداد بالایی کشته می‌شدند، گفته می‌شد حکومت اسلامی مردم بی‌گناه را کشته است. ما اسیر آتشی شده‌ایم که چه آب بریزیم و چه نفت، شعله‌ورتر می‌شود. این فضای گفتمانی را باید تغییر داد. این تغییر نیازمند خرد است، به گونه‌ای که تغییر این فضا باعث آسیب به جبهه مقاومت نشود. 
* این موضوعی که طرح می‌کنید در عملکرد بخش‌هایی از جریان‌های روشنفکری قابل مشاهده است اما نکته قابل تأمل آن است که برخی چهره‌های دانشگاهی و روشنفکری از بغض جمهوری اسلامی، به منافع ملی، تمامیت ارضی و وطن ما ضربه می‌زنند؛ شما این مساله را چگونه تحلیل می‌کنید؟
من در گفته‌ای که از رهبر انقلاب شنیدم، ایشان شجاعانه و صادقانه اعلام کردند در مسیر همدلی کم‌کاری‌های زیاد و خطاهای بزرگی شده است. ما باید شجاعانه در مسیر همدلی تغییر جهت دهیم. من آن بخش از  واکنش‌های روشنفکران و جامعه دانشگاهی را که از بغض جمهوری اسلامی به دامن بدترین نوع غرب‌زدگی و حتی غرب‌پرستی و غرب‌سالاری افتاده‌اند، محکوم می‌کنم. امروز ما اصلاً دیگر با مقوله غرب‌زدگی مواجه نیستیم، بلکه مقوله غرب‌پرستی و غرب‌سالاری را داریم. این یعنی نوعی خشم و کینه نسبت به هر امری که برای ما است و این به لحاظ اعتقادی، فرهنگی و امنیت ملی بسیار خطرناک است. بسیار بسیار خطرناک است ولی فراموش نکنیم این حرکت واکنشی، عکس‌العمل نسبت به خطاهای داخلی و نادیده انگاشته شدن طبقه متوسط نوگرا و نمایندگانش طی این چند دهه بعد از انقلاب است، لذا هم طرفداران انقلاب و هم جامعه روشنفکری را باید به تغییر مسیر به سمت همدلی دعوت کرد.
* به عنوان سوال آخر عرض می‌کنم چه موضوعی باعث شد به تعبیر خودتان به نحو تمام‌قد از عملیات سپاه پاسداران حمایت کنید؟
من یک معلم فلسفه هستم. وظیفه من و دیگر نخبگان سیاسی،  اجتماعی و روشنفکران ما ترسیم چارچوب‌های بازی سیاسی - اجتماعی جامعه است. کار من مانند کسی است که خطوط قرمز را متذکر می‌شود. من عضو یک جریان نیستم، بلکه ورای همه جریان‌ها می‌خواهم چارچوب‌ها را متذکر شوم. «دفاع از کشور در برابر بیگانگان یک اصل است». این اصل در جامعه ما بشدت آسیب دیده است. اگر جمهوری اسلامی در سیاست‌های خود خطا کند، من نقد دارم اما این نقد، نقد درون‌خانوادگی است. ما نباید نقد خانوادگی را در برابر بیگانگان و هنگام حمله بیگانگان و در جهت نفع بیگانگان مطرح کنیم. شاید من با پدر یا همسرم در درون خانه دعوا دارم اما در برابر بیگانگان یک تن واحد و یگانه هستیم. این را باید به عنوان یک اصل برای جامعه جا بیندازیم. البته قدرت سیاسی نیز باید نقش پدرانه خود را ایفا کند. نباید کاری کند فرزندانش بر اساس بغض و کینه به بیرون خانه چشم بدوزند و با بیگانگان همسویی کنند.

Page Generated in 0/0074 sec