علی عسگری: به دنبال عملیات 26 فروردین سپاه پاسداران علیه رژیم اشغالگر اسرائیل، دکتر «بیژن عبدالکریمی» فیلسوف و متفکر ایرانی با صدور بیانیهای از این عملیات دفاعی تمامقد و آن را با اوصاف اخلاقی، عادلانه و عاقلانه تمجید کرد. در ضمن گفتوگو با ایشان تلاش کردیم دلایل و ابعاد این بیانیه را مورد بررسی قرار دهیم.
***
* یکی از اموری که در بیانیه شما دیده میشد، وصف عملیات به عنوان امری اخلاقی بود. آنگونه که در جریانهای روشنفکری کشور ما رایج شده، صلح امری مطلقا پسندیده بوده و هر نوع جنگ و ستیز به عنوان امری ضد اخلاقی طرد میشود؛ با این وصف شما بر چه اساسی عملیات «وعده صادق» را اخلاقی میدانید؟
در ابتدا باید بگویم به باور من، کشور ما به اندازه کافی صبر از خود نشان داد. ما به روشهای مختلف کوشیدیم وارد درگیری نشویم. حتی پس از ترور سردار شهید سلیمانی و هدف قرار دادن عینالاسد، تلاش شد با کاهش تلفات انسانی با طرف مقابل وارد درگیری گسترده نشویم، لذا برخلاف تهمتهای ناجوانمردانه، نمیتوان ایران را به ماجراجویی و ستیزهگری متهم کرد. این عملیات انتقام، به باور من اخلاقی بود، چرا که اولا دفاع، یک امر اخلاقی است. هیچکس نمیتواند دفاع مشروع را زیر سوال ببرد، مگر آنکه روی ذهن یک جامعه آنقدر کار رسانهای و تبلیغاتی کرده باشند تا آن را گیج و سرگردان کرده باشند و در نهایت نیز همه تقصیرها را متوجه دولت ایران کنند. متأسفانه این گونه تحلیلهای آن سوی آبی نیز در میان پارهای از روشنفکران دیده میشود. این عملیات، دفاعی مشروع و عادلانه بود. تعبیر دیگر اخلاقی بودن، همان عادلانه بودن است. نکته سوم اینکه عاقلانه بود. به رغم آنکه اصطلاحا حکومت ایران در امپراتوریهای رسانهای دروغین غرب به آتشافروزی و جنگطلبی متهم میشود اما دولت ایران کوشید هم از اصول و مواضع خود دفاع کند، هم اصول خویش را زیر پا نگذارد و هم از حق قانونی خود دفاع کند، در عین حال به افزایش تنش نپردازد. به همین دلیل عملیات ما کاملا سنجشگرایانه بود. ایران به قسمتی از اسرائیل حمله کرد که اولا شاید به طور رسمی خاک اسرائیل نبود. ایران به بلندیهای جولان حمله کرد که اسرائیل آن را تصرف کرده است. آنجا منطقهای نظامی و کاملا تهی از جمعیت و بیرون از خاک اسرائیل است. یعنی ایران تلاش کرد مردم بیگناه کشته نشوند. اینها ارزشهایی بود که متأسفانه رسانههای بیگانه و پروپاگاندای اسرائیل میکوشند آن را تصویر منفی بخشیده و ناشی از ضعف قلمداد کنند. متأسفانه برخی فعالان سیاسی و اجتماعی داخلی نیز با آنها همصدا شده و قدرت سیاسی را به اصطلاح عرفی در یک شرایط ملانصرالدینی قرار میدهند. اگر ایران مانند اتفاقی که در کردستان عراق رخ داد و فرضا یک بازرگان کشته شد، در عملیاتش غیرنظامیان کشته میشدند، میگفتند ایران افراد بیگناه را کشته است و اگر در عملیات ما کسی کشته نشود و صرفا اماکن نظامی هدف قرار گیرد، میگویند ناشی از ضعف و ترس است. خلاصه آنکه ما در پاسخ هر کاری کنیم، برخی در این وضعیت ملانصرالدینی قدرت سیاسی را نقد میکنند. اینها بازیهای رسانهای و جنگهای روانی است که متأسفانه بخشی از فعالان سیاسی و اجتماعی یا شبهروشنفکران ما نیز در آن قرار میگیرند. به این دلیل من معتقدم حرکت مذکور هم اخلاقی، هم عادلانه و هم سنجشگرایانه یا عاقلانه بوده است. عملیات «وعده صادق» از نظر اینجانب، به تمامی شجاعانه، اخلاقی، عادلانه، عاقلانه، سنجشگرایانه و تاریخی بود و من به سربازان این آب و خاک تبریک گفته و به وجودشان افتخار میکنم.
* الگوی مقاومتی که اکنون وجود دارد به چه صورت میتواند منجر به امنیتی پایدار برای ایران شود؟
اگر مرکز و محور اصلی جبهه مقاومت که ایران است، نتواند میان مقاومت خود در برابر نظام سلطه جهانی با مسائل داخلی و بومی خود هماهنگی و همسویی ایجاد کند، ممکن است دچار ضربات سنگینی شود. ما باید جبهه داخلی و فرهنگ مقاومت را با محور مقاومت هماهنگ کنیم. این هماهنگی به معنای تحمیل ارزشهای جبهه مقاومت به مردم یا صرف پروپاگاندا و حقنه رسانهای نیست، بلکه به معنای جذب حداکثری مردم از طریق دیدن آنها، شنیدن سخنان آنان و همدلی با آنان است. به عبارت دیگر همانگونه که اگر در دفاع ۸ ساله، حمایت مردمی وجود نداشت، سربازان ما نمیتوانستند در خطوط مقدم خوش بدرخشند، در جبهه مقاومت نیز ما باید بتوانیم فضای داخل را با خود همراه کنیم.
* من سوال پیشین را به این جهت طرح کردم که دوگانهای در ما شکل گرفته و به نوعی بنبست در گفتوگو نیز رسیده است. یک گفتمان تنها صلح را مطلق کرده و هر نوع جنگ را تبدیل به ضد ارزش میکند، این جریان در هر رخدادی راهبرد گفتوگو را طرح کرده و جنگهراسی میکند. گفتمان دوم اما معتقد است راه رسیدن به صلح از کسب قدرت و حتی شاید جنگ میگذرد. حالا این مساله وجود دارد که گفتمان مقاومت قرار است امنیت ما را در نهایت به ارمغان بیاورد. لذا پرسش از چگونگی بازدارندگی آن میشود و اگر از گفتمان مقاومت حمایت میکنیم، باید پاسخ این پرسش را بدهیم.
صلح مطلق از اساس منطقی نیست. دفاع مطلق روشنفکران از صلح منطقی نیست، همانگونه که دفاع مطلق برخی تندروها از جنگ منطقی نیست. اساسا این شرایط تاریخی و کنش و واکنش طرفهای مقابله است که به جنگ یا صلح ارزش اخلاقی یا وجهی غیراخلاقی میبخشد. ما در صحنه ۲ طرف را داریم. شما نمیتوانید نقش هر ۲ طرف را همزمان بازی کنید. به باور من این عملیات نقش بازدارندگی را هم ایجاد کرد. لااقل تا الان این نقش را بخوبی ایفا کرده است. همین که آمریکا جلوی اسرائیل را برای حمله متقابل گرفت و کشورهای اروپایی نیز در واقع از حرکت اسرائیل حمایت نکردند، ناشی از بازدارندگی مقاومت ما بود. اینکه اسرائیل خویشتنداری کرده است، به گمانم یک فریب سیاسی و تبلیغاتی است. شما فضای داخلی را نبینید که برخی زمزمههای منفی را طرح میکنند. کسانی که باید میفهمیدند، گمان دارم پیام را دریافت کردند. مسؤولان پیشین سازمان سیا و ژنرالهای بازنشسته به عظمت کار ما اقرار میکنند. بر خلاف اینکه در داخل برخی میخواهند عملیات را تخریب کنند و دروغ بزرگ رهگیری 99 درصد موشکها و پهپادها را تقویت میکنند، در عمل من فکر میکنم در ایجاد بازدارندگی ما موفق بودهایم. رهگیری همه موشکها و پهپادها یک جنگ رسانهای است.
* محور مقاومت چگونه میتواند دستاوردهای این عملیات را حفظ و از آنها استفاده کند؟
اکنون درباره ادامه کار و مراحل بعدی بازی نمیتوان پیشبینی کرد. این را باید صاحبنظران حوزه نظامی و دفاعی و مطالعات روابط بینالملل پاسخ دهند اما من به عنوان یک معلم فلسفه آگاهم که اگر در جامعه ما «خودآگاهی ملی» شکل نگیرد، یعنی هم قدرت سیاسی و نیروهای نظامی ما به این خودآگاهی ملی به نحو جدی نائل نشوند که برای ادامه مقاومت نیاز به حمایت ملی است و هم اگر روشنفکران ما به این خودآگاهی ملی نرسند و متوجه نباشند که شکاف اجتماعی محل نفوذ دشمن است و در این شکاف جرثومههای فساد و بیگانگان رسوخ خواهند کرد و جامعه روز به روز ضعیفتر خواهد شد، اگر طرفین به این خودآگاهی ملی نرسند، نقطه ضعفهای ما زیاد است و از درون فرو خواهیم پاشید. ما باید بر اساس خودآگاهیای ملی به یک وحدت دست یابیم اما متأسفانه هم در میان طرفداران گفتمان انقلاب و هم در میان مخالفان آن، کم نیستند کسانی که به مساله خودآگاهی ملی و وحدت و انسجام ملی بیتفاوتند و آنچنان که شایسته و بایسته است توجه کافی مبذول نمیدارند. من همین جا بگویم دفاع پارهای از طرفداران گفتمان انقلاب از انقلاب در قد و قامت خود انقلاب نیست. آنها بسیار بد از انقلاب و جبهه مقاومت دفاع میکنند و این دفاعهای بد به انسجام ملی ما و در نهایت به خود انقلاب و جبهه مقاومت ضربه میزند.
* از همین بخش اخیر سخنان شما، به بُعد دیگر بیانیه یعنی انسجام ملی بپردازیم. بخشی از بیانیه شما پیرامون انسجام، همدلی و پرهیز از تعمیق شکافهای اجتماعی در جبهه داخلی بود؛ موضوعی که رهبر معظم انقلاب نیز در سال جدید، چه در سخنرانی نوروزی و چه در سخنرانی عید فطر آن را مورد تاکید قرار دادند. پیرامون این موضوع به باور شما باید چه تدابیری را در نظر داشت که دودستگی و شکاف در جامعه به وجود نیاید؟
شکاف اجتماعی در کشور ما وجود دارد، ریشههای تاریخی نیز دارد. با جمهوری اسلامی نیز به وجود نیامده است. این شکاف ریشهای، قدمتی حدوداً 2 قرنه دارد و پس از مواجهه ما با مدرنیته، جامعه به طور طبیعی شکاف پیدا کرده است. بخشی از جامعه در عالم سنت زیست میکند و بخشی از آن در عالم مدرن و خود را شهروند جهانی به حساب میآورد. متأسفانه بخش دوم رها شده است. ما این بخش را نادیده انگاشتهایم. این یک نقطه ضعف بزرگ گفتمان انقلاب است که نتوانسته با سوبژه مدرن و طبقه متوسط نوگرا ارتباط برقرار کند. این خطای بزرگ گفتمان انقلاب است که گمان میکند با مقولات و زبان و ادبیات خود میتواند با کسانی که جور دیگری فکر میکنند ارتباط برقرار نکند. ما نیازمند زبان واسطه هستیم. باید با زبان مخاطب آشنا باشیم. این کار را نیروهای میانی میتوانستند انجام دهند اما باز یکی از خطاهای چند دهه اخیر این بود که نیروهای میانی حذف شدند. طبقه متوسط نوگرا، یله و رهاست. در واقع کانونهای قدرتهای جهانی و منطقهای به واسطه رسانههای خود که نوعی لمپنیسم و پوپولیسم را ترویج میدهند، بخشهایی از ذهنیت جامعه و طبقه متوسط نوگرای ما را تصرف کردهاند. ما در جنگ رسانهای، شکست سنگینی خوردهایم. این تلقی خاماندیشانه است که گمان کنیم با بسط شبکههای تلویزیونی و آوردن چند شومن یا سلبریتی به تلویزیون میتوانیم با این طبقه ارتباط برقرار کنیم. طبقه متوسط نوگرا نگاه هستیشناسانه و معرفتشناسانه خود را دارد، جهانبینی خاص خود را دارد و قدرت سیاسی ما فاقد چهرههای فرهنگیای است که بتواند با این بخش از جامعه ارتباط برقرار کند. ما به خاطر امنیت ملی خود باید به نحو بسیار جدی به این مساله التفات کرده و سخن متفکران و اصحاب هنر و فرهنگ را به جد بشنویم. اینجا حوزهای نیست که سیاستمداران و نظامیان بتوانند وارد شوند. آنها شکاف را بیشتر میکنند. باید چهرههای فرهنگی به این موضوع وارد شوند. اگر این خودآگاهی در گفتمان انقلاب شکل نگیرد نمیتواند از دستاوردهای خود دفاع کند و ممکن است بسیاری از دستاوردها و خون شهدایش به هدر رود.
ابتدا باید بگویم شما برای کاری که در سطح منطقه انجام میدهید، باید توانایی خوب دفاع کردن را داشته باشید. اکنون این چهرههای میانی دیگر وجود ندارند و وضعیت به گونهای شده است که هر حرکتی از طرف گفتمان انقلاب شکل بگیرد، تفسیر مخالف آن ارائه میشود. یعنی اگر الان تصور کنید جمهوری اسلامی هیچ واکنشی نشان نمیداد، بر صلحجویی جمهوری اسلامی دلالت نمیکرد، بلکه دلالت بر بیعرضگی آن میکرد. حمله کرده اما تعداد کشته شدهها بالا نیست، دلالت بر دروغین بودن عملیات میشود. اگر تعداد بالایی کشته میشدند، گفته میشد حکومت اسلامی مردم بیگناه را کشته است. ما اسیر آتشی شدهایم که چه آب بریزیم و چه نفت، شعلهورتر میشود. این فضای گفتمانی را باید تغییر داد. این تغییر نیازمند خرد است، به گونهای که تغییر این فضا باعث آسیب به جبهه مقاومت نشود.
من در گفتهای که از رهبر انقلاب شنیدم، ایشان شجاعانه و صادقانه اعلام کردند در مسیر همدلی کمکاریهای زیاد و خطاهای بزرگی شده است. ما باید شجاعانه در مسیر همدلی تغییر جهت دهیم. من آن بخش از واکنشهای روشنفکران و جامعه دانشگاهی را که از بغض جمهوری اسلامی به دامن بدترین نوع غربزدگی و حتی غربپرستی و غربسالاری افتادهاند، محکوم میکنم. امروز ما اصلاً دیگر با مقوله غربزدگی مواجه نیستیم، بلکه مقوله غربپرستی و غربسالاری را داریم. این یعنی نوعی خشم و کینه نسبت به هر امری که برای ما است و این به لحاظ اعتقادی، فرهنگی و امنیت ملی بسیار خطرناک است. بسیار بسیار خطرناک است ولی فراموش نکنیم این حرکت واکنشی، عکسالعمل نسبت به خطاهای داخلی و نادیده انگاشته شدن طبقه متوسط نوگرا و نمایندگانش طی این چند دهه بعد از انقلاب است، لذا هم طرفداران انقلاب و هم جامعه روشنفکری را باید به تغییر مسیر به سمت همدلی دعوت کرد.
من یک معلم فلسفه هستم. وظیفه من و دیگر نخبگان سیاسی، اجتماعی و روشنفکران ما ترسیم چارچوبهای بازی سیاسی - اجتماعی جامعه است. کار من مانند کسی است که خطوط قرمز را متذکر میشود. من عضو یک جریان نیستم، بلکه ورای همه جریانها میخواهم چارچوبها را متذکر شوم. «دفاع از کشور در برابر بیگانگان یک اصل است». این اصل در جامعه ما بشدت آسیب دیده است. اگر جمهوری اسلامی در سیاستهای خود خطا کند، من نقد دارم اما این نقد، نقد درونخانوادگی است. ما نباید نقد خانوادگی را در برابر بیگانگان و هنگام حمله بیگانگان و در جهت نفع بیگانگان مطرح کنیم. شاید من با پدر یا همسرم در درون خانه دعوا دارم اما در برابر بیگانگان یک تن واحد و یگانه هستیم. این را باید به عنوان یک اصل برای جامعه جا بیندازیم. البته قدرت سیاسی نیز باید نقش پدرانه خود را ایفا کند. نباید کاری کند فرزندانش بر اساس بغض و کینه به بیرون خانه چشم بدوزند و با بیگانگان همسویی کنند.
عملیات «وعده صادق» دارای جایگاهی تاریخی و نشاندهنده وضعیت متفاوت ایران در سطح بینالملل است. بر همین اساس با دکتر سیدجواد میری، جامعهشناس و فعال بینالملل به گفتوگو پرداختیم.
***
* بنا بر آنچه در رسانهها از شما منتشر شد، عملیات اخیر ایران را به نوعی تاریخی دانستید. مبنای این تحلیل شما چیست؟
این اتفاق و رخدادی که در یکی دو روز اخیر شاهد بودیم در سطح ملی، منطقهای و جهانی بازتابهای زیادی داشت. جدا از شایعاتی که برخی طرح میکردند مبنی بر آنکه این عملیات از قبل هماهنگ شده بود، یا موشکها به هدف اصابت نکردند، آن چیزی که در عرصه بینالملل بازتاب داشت، بزرگی و اثر این عملیات بود. 4 کشور آمریکا، انگلیس، فرانسه و اردن به اذعان خود در کنار رژیم صهیونیستی تلاش داشتند این عملیات را خنثی کنند، لذا شاهد اتحادی میان کشورهای اروپایی - آمریکایی در مقابل ایران هستیم. به عبارت دیگر، ناتو، آمریکا و اسرائیل در مقابل ایران ایستادند. این پدیده را چگونه میتوانیم ارزیابی کنیم؟ اگر از لایههای رویی پدیده صرفنظر کنیم آیا امکان تحلیل آن بر پایههای تاریخی وجود دارد؟ به باور من چنین امکانی هست. برای توضیح بیشتر ابتدا لازم است مقدماتی را طرح کنم تا چارچوب نظری بحث روشنتر شود. در مورد دنیای مدرن یا سرمایهداری برخی مانند «آندره گوندر فرانک» میگویند این نظام 5 هزار سال عقبه دارد. یعنی شما بخواهید تاریخ تحولات نظام سرمایهداری را در سطح بشری مورد مداقه قرار بدهید باید بروید تا بینالنهرین و در تاریخی 5 هزار ساله آن را بررسی کنید.
یک روایت دیگر هم هست که «امانوئل والرشتاین» و تئوریسینهای سیستم جهانی آن را طرح میکنند. میگویند این نظام سرمایهداری یا کاپیتالیسم عقبهای 500 ساله دارد و میگویند مشخصا از
city state venice (شهرهای آبی ونیز) شروع شده و بعد آرام آرام بسط یافته است. در هلند بسط پیدا کرده و بعد انگلستان، اروپای غربی و بعد هم جهانی شده است.
خب! این نظام سرمایهداری تغییر و تحولاتی درون خود داشته است. این تحولات را چگونه باید توضیح داد؟
برای مثال در باب تحولات ایران که صحبت میکنیم معمولا آن واحد تحلیل را میگذاریم روی تغییرات خاندانهای سلطنتی و مثلا میگوییم تاریخ ایران در دوره صفویه از این نقطه شروع شد و بعد افشاریه و بعد قاجار و بعد پهلوی و بعد جمهوری اسلامی روی کار آمد.
واحد تحلیل خاندانی بوده است. خاندانها آمده و قدرت را در دست گرفتهاند. به عبارت دیگر بر اساس رفت و آمد حکومتها تاریخ را توضیح میدهیم اما جالب است در 300 یا 350 سال اخیر در اروپا و آمریکا برای واحد تغییر و تحولات روی خاندانها نمیشود زیاد تمرکز کرد. نظم سرمایهداری و تحولات کاپیتال (سرمایه) است که به تو نشان میدهد یک اتفاق در سیستم جهانی افتاده است؛ چرا؟ چون عامل اصلی که جوامع را متحول میکرد صرفا پادشاهها و خاندانها نبوده، بلکه مراحل تغییر و تحول
کاپیتال، چه تغییرات و تحولاتی درون خود داشته و در نهایت چه تحولات منطقهای و اروپایی و جهانی ایجاد کرده است؟
اگر از این منظر نگاه کنیم، در 300 سال اخیر هر بار این تحولات کاپیتال و سرمایهداری در مرکز
- اول اروپا و بعدها آمریکا - رخ داده، اگر این تغییر و تحولاتی را که درون اینها اتفاق اتفاده است مطالعه کنید، میفهمید پیامدهای بسیار بنیادینی برای پیرامون و حاشیه داشته است.
حالا به نسبتی که ما در پیرامون یا حاشیه قرار داشتیم دچار تغییرات زیادی شدیم. مثلا نشست ورسای در قرن 19 شکل گرفت و به دنبال آن یکسری اتفاقات را در جهان و برای ما رقم زده است. از باب نمونه یک دفعه قفقاز و ماورای آن از ایران جدا شده یا در نشست پاریس، یا نشستهای متعدد دیگر در میان کشورهای مرکزی ناگهان بخشهایی از کشور ما جدا میشود.
صحبتم این است که به این مسائل تاریخی نگاه کنیم. اگر بخواهیم از منظر تاریخی نگاه کنیم، از زمان ایلخانان دنیا تقریبا در یک سطح مساوی قرار داشت. مثلا شرق و غرب عالم اختلافات فاحشی نداشتند. به عبارت دیگر حکومتهای شرق همچون عثمانیها، صفویه، گورکانیان و... با حکومتهای اروپایی در وضعیتی تعادلی به سر میبردند. در دوران صفویه مثلا اگر در اروپا دکارت بود، اینجا هم ملاصدرایی وجود داشت و اختلافها فاحش نبود. قدرت نظامی و اقتصادی و علمی و... دارای توازن بود.
در سیر تاریخی همینطور که پیش میآییم میبینیم که تا فتح هندوستان توسط نادر، ایران در یک وضعیت بسیار قدرتمند قرار داشت اما بعد از نادر و رفته رفته در دوران قاجاریه، عملا در دکترین امنیت کشوری و امنیت سرزمینی خودمان دچار مشکل شدیم و در هر تغییر و تحولی که در معادلات جهانی شده است، ضربه خوردیم و از لحاظ سرزمینی یا فرهنگی و... صدماتی را متحمل شدیم.
تقریبا از اواسط دوران ناصری ما هرچه در نظام سرمایهداری بیشتر ادغام شدیم، قدرت پول ملی ما کاهش یافت. مثلا از اواسط قاجار یک واحد پولمان برابر با ۲ واحد پول استرلینگ بریتانیا بود. بعد در اوایل دوران رضاشاه پهلوی یک واحد پوند مساوی با ۲ واحد پول شد. در نهایت سال 57 که شاه رفت، یک پوند انگستان برابر با 100 ریال بود. یعنی در عرض کمتر از 80 سال از اواسط دوران ناصری تا سال 57 بیش از 100 برابر پول ما ضعیف شد یعنی ما هرچه خواستیم در نظام سرمایهداری ادغام بشویم، بیشتر ضرر کردیم.
ایران بعد از قتل نادرشاه افشار کاملا در وضعیتی تدافعی بود. از آن زمان هیچگاه در دکترین امنیتی خودمان یک وضع تهاجمی نداشتیم. حتی یک کشور کوچک مثل عراق که سال 59 به ما حمله کرد، بهرغم اطلاعاتی که وجود داشت مبنی بر آنکه احتمال حمله عراق وجود دارد ولی ما قدرت تهاجم نداشتیم.
به نظرم این اتفاق که 26 فروردین سال 1403 رخ داد نخستین بار است که بعد از حدود 200 سال حرکتی تهاجمی از منظر دکترین امنیتی خودمان انجام دادیم. به نظر میرسد این حرکت فارغ از اینکه موفقیتآمیز بود یا نه، نشان میدهد سطح بازی تغییر کرده است.
* اینجا سوالی مطرح میشود که چه شد سطح بازی تا این حد تغییر یافت؟ به عبارت دیگر، چرا خطوط امنیت ملی ایران چند صد کیلومتر جابهجا میشود؟
یکی از دلایل آن وقوع انقلاب در سال ۱۳۵۷ است. هر کشوری انقلاب بزرگ و بنیادینی را رقم میزند، یعنی به درجهای از سوژگی و فاعلیت میرسد اما این فاعلیت در قوه نمیماند و باید آن را به فعل برساند. انقلاب به شما قدرتی میدهد که دیگر خود را در چارچوب مرزهای ملی تعریف نمیکنید. وقتی میخواهید حرفی بزنید یا کنشی انجام بدهید، مخاطب شما در سطح جهانی است اما مخاطراتی هم دارد. شما وارد یک بازی پیچیده در سطوحی میشوید که حداقل 200 سال بازیگران دیگر در آن تجربه اندوختهاند. در سطح جهانی، آمریکا حداقل از سال 1920 بیش از 100 سال تجربه اندوخته است. آمده تجربههای خودش را عینی و ملموس کرده و یک نظم آمریکایی به وجود آورده است. یا فرانسه از زمان روبسپیر 240 سال در عرصه جهانی تجربه دارد. خب! الان در ساحت نظامی به یکسری دستاوردهایی رسیدهایم که در ساحت دکترین امنیتی آمدیم گفتیم باید از ساحت تدافعی خارج شویم و در حالت تهاجمی قرار بگیریم. کسی که بخواهد ما را تهدید کند حتما نباید پشت مرزهایمان باشد.
مثلا دیدید که آمریکاییها میگویند منافع ملی ما در سومالی مورد هجمه قرار گرفته است! نقشه را میبینیم آمریکا کجا و سومالی کجا؟ بیش از 7 هزار کیلومتر فاصله، در واقع دکترین امنیت ملی آنها مساوی با مرزهای ملی آمریکا نیست. در سطح گلوبال تعریف میشود. ایران هم اگر بخواهد بر اساس دکترین امنیت ملی حرف بزند، باید در سطح جهانی فکر کند اما این یک عده و عدهای را میخواهد.
الان عده نظامی ایران تا حدودی در سطح منطقهای شکل گرفته است اما اگر بخواهد تداوم و استمرار داشته باشد یقینا باید در سطوح اجتماعی، اقتصادی، علمی و... هم شکل بگیرد.
* حالا از همین نقطه بحث ما به محور دوم تحلیل شما میرویم. محور دوم تحلیل شما نگاه سیستمی و جهانی به عملیات «وعده صادق» بود. بر این اساس شما چه تفسیری از آن ارائه میکنید؟
من پاسخ این سوال را با یک مثال شروع کنم. ما میدانیم از سال 2022 روسیه و اوکراین با هم درگیر هستند. الان میبینم یکسری میگویند روسیه برنده این منازعه است اما از نظر دیگر گفته میشود این جنگ به نفع ایران شده است؛ چرا؟ چون آمریکا و کلا غرب، درگیر روسیه شدهاند. در هر کنشی چه فردی یا جمعی یا در سطح حاکمیت ممکن است عدهای نفع برده و عدهای متضرر شوند. شما اگر بخواهید کنش را نسبت به دیگران تعریف کنید، اصلا نباید حرکتی انجام دهید. روسیه طبق منافع خودش با گسترش ناتو به اوکراین یا روی کارآمدن دولت غربگرا در آن کشور مخالف بود و چه درست یا غلط طبق امنیت ملی خود حرکت پیشدستانه انجام داد و به این کشور حمله کرد. حالا چه به نفع ایران یا چین یا دیگران باشد، حرکت روسها از منظر خودشان درست بود.
درباره ایران و حمله به اسرائیل هم این حرکت ابعاد مختلفی داشت. یکی از ابعاد این است که نتانیاهو در فشار شدید بود که باعث شد درباره غزه و لبنان و سوریه و بعدا ایران حرکتهایی را انجام دهد. تلاش کرد خود را از مخمصه خارج کند. اما آرام آرام یک فضایی درست کرد که حتی آمریکا و اروپا از او فاصله گرفتند. خب! اینجا میگویند ایران با این حرکتی که انجام داد، دولت افراطی نتانیاهو را از این وضعیت خارج کرد. اینجا یک سوال پیش میآید: مگر فقط نتانیاهو در فشار بود؟ دولت ایران هم تحت فشار بود. هم از سمت مردم، هم از طرف برخی از متحدانش در محور مقاومت که میگفتند چرا ایران کاری انجام نمیدهد؟ فقط آنها تحت فشار نبودند، ما هم تحت فشار بودیم.
اما این مساله ابعاد دیگری هم دارد. وقتی ما بخواهیم سیستماتیک به این قضیه نگاه کنیم، میبینیم جمهوریخواهان آمریکا 5 ماه است جلوی لوایح کمک دولت بایدن به اوکراین را گرفتهاند. با حرکتی که ایران کرد، 3 یا 4 نفر از جمهوریخواهان شاخص حتی در «سیانان» آمدند و گفتند ما باید از سیاست حزبی فاصله بگیریم، بیاییم یک بسته امنیت ملی را تعریف کنیم و اساسا از لوایح کمک به اوکراین دفاع کنیم.
این حرکت ایران باعث شد آمریکاییها دوباره متوجه روسیه در قضیه اوکراین شوند. از طرف دیگر باعث شد چینیها به این نتیجه برسند که اگر صرفا تماشاگر باشند و طرفهای درگیر را به صلح دعوت کنند، در آینده جهان جایی ندارند و راه به جایی نمیبرند، چرا که پای خودشان هم گیر است. یعنی به یک معنا ایران با این عملیات، نخست سطحی از بازدارندگی را برای خود ایجاد کرد، سپس نیروهای جبهه مقاومت را تقویت روحی کرد. در داخل هم فضای جدیدی را ایجاد کرد و نشان داد دشمنان نمیتوانند به کشور ضربه زده و فرار کنند. به تعبیر دیگر نشان داد دوران بزن در رو تمام شده است. از همه مهمتر، جبهه روسیه دوباره فعال میشود و از طرف دیگر جبهه جدیدی به نام جبهه چین هم در حال فعال شدن است. اکنون تحلیل آمریکا این است که چین تا سال ۲۰۲۷ به تایوان حمله میکند. خود آمریکا تلاش داشت یک امنیت شبکهای را با همکاری کرهجنوبی، ژاپن، تایوان و خود در مقابل چین ایجاد کند اما چین تلاش دارد این نظم آمریکایی را در شرق آسیا تغییر دهد، لذا به نحو خلاصه این اقدام ایران به نحو سیستمی، نظم آمریکایی در سراسر دنیا را با مخاطره مواجه کرد.
حالا در این جا من خودم یک سوال جدی را طرح میکنم. ممکن است کسی از منظر یک نوع اخلاقگرایی خام و تخیلی از صلح مطلق دفاع کند و بگوید این عملیات چه حاصلی جز تشدید تنش و جنگ در سراسر جهان دارد؟ پاسخ این سوال آن است که به نظرم معمار جهان فعلی که ما نیستیم. ما که نباید از آن صیانت کنیم. این نظم آمریکایی است. ما که نباید از این نظم صیانت کنیم. ما در یک وضعیتی قرار داریم که نظم مذکور متلاطم شده است. این نظم در حال تغییر و دگرگونی است و چه بخواهیم، چه نخواهیم در 20 سال آینده جهان به سمت صلح پایدار حرکت نمیکند. تمام تلاشها برای این است که جنگ تمامعیار نشود. همه به سمت سلاحهایی میروند که تخریب بالا و در عین حال محدود داشته باشد. به نوعی قدرت بازدارندگی برای طرفین ایجاد کند اما به سمت این نمیروند که یک صلح پایدار ذیل نظم آمریکایی ایجاد شده و همه زیر چتر آمریکا گرد هم جمع شوند. حالا نکته مهم اینجاست که در 200 سال اخیر هیچوقت ما در وضعیتی نبودیم که هم به امنیت درونی فکر کنیم و هم ببینیم در فضای جهانی جای ما کجاست.
* جمهوری اسلامی چگونه میتواند جایگاه خود را در این وضعیت ارتقا بخشیده و تثبیت کند؟
ما یک مشکلی داریم و آن این است که نظام در 3 جبهه میخواهد بجنگد؛ یک جبهه جنگ نظامی است که نمودش 26 فروردین و مبارزه با اسرائیل است. آنجا شما یک منطق نظامی دارید که معماران نظامی آن مینشینند برد موشکها، هواپیماها و... را تقویت میکنند. این یک بحث نظامی است. این منطق نظامی در عملیات اخیر نشان داد روش درستی را دنبال میکنند. بعد از 200 سال ما توانستیم وضعیت داخلی را از این حیث ترمیم کنیم اما در جبهه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی اگر با همان نگاه و منطق نظامی بخواهیم نگاه کنیم، هزینههای گزافی را باید بپردازیم و شاید حتی آن امنیت نظامی را هم از دست بدهیم.
ما باید شکافهای اجتماعی در داخل را ترمیم کنیم. مهم این است که شما الان با یک امر متکثر در جامعه روبهرو هستید. اعتراضات در سالهای گذشته نشان از وقوع یک اتفاق اجتماعی میدهد. پس جبهه اجتماعی یک بعد است که باید متناسب با جبهه نظامی مدیریت شود. جبهه بعدی اقتصادی است. در جبهه اقتصادی چه کنیم؟ البته کارهایی شده و ایدههایی داده میشود. تلاش شده است تنوعی از روابط اقتصادی، شرکای تجاری، محصولات صادراتی و ... شکل گیرد اما در نهایت در اقتصاد نتوانستیم موفق باشیم. به عبارت دیگر همه تلاشهای ما منجر به افزایش ارزش پول ملی نشده است. در حوزه اقتصادی هم مثل حوزه اجتماعی و فرهنگی نمیشود با منطق غیرتخصصی ورود کرد.
وقتی میگوییم ما نیازمند یک دکترین امنیت ملی هستیم این سوال پیش میآید که مولفههای امنیت ملی چیست؟ صرفا سختافزاری است؟ مثلا دستگاه جاسوسی، امنیتی، نظامی، توپ و تانک و اینهاست یا نه، ایجاد تجارت آزاد؟ بسط بازار و فعال شدن دانشگاهها و روزنامهها و مطبوعات و... هم خود از مولفههای مهم امنیت ملی است. وقتی داریم در باب دکترین امنیت ملی حرف میزنیم، باید یک نگاه جامع داشته باشیم. مثلا الان که در آستانه انقلاب ششم تکنولوژی هستیم، این دکترین امنیت ملی باید بتواند جوانب گوناگون مولفههای مقوم و تقویتکننده دکترین امنیت ملی را لحاظ کند. این کل حرف من است.
* به عنوان سوال آخر، با توجه به مباحثی که ذکر کردید، اسرائیل چه واکنشی به پاسخ ایران خواهد داشت؟
هرچند یک عدهای از تلویزیونهای فارسیزبان خارج از کشور گفتند این حمله یک حرکت نمایشی است اما بعد از حرکت ایران، اولا خود آمریکاییها و اروپاییها و همچنین خود اسرائیلیها در داخل خود به این نتیجه رسیدهاند که وقتی شما بیمحابا میروید میزنید باید به عواقب آن هم فکر کنید. پس این حمله یک حرکت جدی بود و آن طرف هم روی آن خیلی حساب کرده است. اما در پاسخ به سوالتان، یک مصاحبهای ژنرال پترائوس، رئیس سابق سیا داشت که به نظر مطالب مهمی را ذکر کرد. او در پاسخ به این پرسش که اسرائیل چه باید بکند؟ میگوید: بهترین کار همان است که اسرائیل همیشه انجام میداد؛ عملیات مخفیانه. او میگوید با این حرکتی که اسرائیل در حمله به کنسولگری ایران انجام داد خودش را در موضع ضعف قرار داد و این روش اسرائیل موفقیتآمیز نیست. برای همین بود که آمریکا و اروپا ترمز نتانیاهو را کشیدند، لذا ما از امروز تا روزهای بعد باید مراقب و منتظر عملیاتهای مخفی باشیم چه در ایران و چه خارج از ایران.
نیاز فوری امروز ما اتحاد و انسجام اجتماعی است، بنابراین کسانی که در حوزههای فرهنگی و اجتماعی تنشزایی کرده و جبهههای جدیدی را پیش روی نظام باز میکنند، آدرس غلط میدهند. به نظر من در ماههای آتی آن چیزی که ژنرال پترائوس گفته به حقیقت نزدیکتر است. برای بازدارندگی در این سطح شما نیاز به کارهایی دارید که آن کارها را اهل فن میدانند. آنها که در حوزههای امنیتی و انتظامی و سرویسهای پیچیده کار میکنند میدانند. بحث دیگری که پترائوس گفت حملههای سایبری است که اسرائیل باید برود در این حوزه کار کند و به نظر من هم محتمل است. بنابراین خودشان هم گفتند عملیات نظامی از روی میز برداشته شد. این موضوع به دلیل آن نیست که اسرائیل صلحدوست است، بلکه نمیتوانند. برخلاف فریادها و جیغهای بنفشی که میزنند، این امکان برایشان وجود ندارد که به ایران پاسخ نظامی بدهند. چرا ندارد؟ چون یک چرخش بنیادینی در داخل ایران طی این 200 سال رخ داده است. یک خودآگاهی در ایران ایجاد شده که ممکن است تکتک آدمها این خودآگاهی را نداشته باشند، ولی روح جمعی ایران به این خودباوری و بلوغ رسیده که وقت آن است یک چرخش در دکترین امنیت ملی انجام بدهیم و از آن وضعیت ذلیل بودن یا وابسته بودن دست بکشیم. اینکه برخی میگویند روسیه یا چین به ما کمک میکنند، اینها درک درستی از روابط بینالملل ندارند. اصلا در مسائل ملی و جهانی این نوع نگاهها وجود ندارد. آن چه وجود دارد این است که ایران درونزا به این نقطه رسیده است که دکترین دفاعی خود را برونمرزی تعریف کند. حالا حفظ کردن این خودآگاهی ملی بستگی دارد که این معماران سیاست چقدر باهم بتوانند اتحاد داشته باشند. به نظر من با آمدن ترامپ بر سریر قدرت در آمریکا، سیاست داخلی ما نیاز به یک بازنگری بنیادین دارد. یقینا با نزاعهای بیهوده سیاسی، افشاگریهای بیثمر و اقتصادی که روزبهروز ضعیفتر میشود، همبستگی ملی متضرر میشود. نبودن مشارکت در بین نیروهای سیاسی که خود جمهوری اسلامی تربیت کرده است، ما را دچار چالش کرده است؛ لذا ما باید از همه مردم برای تقویت سیاست و حفظ دستاوردهای این عملیات
کمک بگیریم.