کد خبر: 280932تاریخ: 1403/2/5 00:00
فرماندهای که در مراسم تشییع پیکرش زنده شد
مقاومت نامیرا
داستان ابوشجاع، فرمانده جوانان اردوگاه «نورشمس» در طولکرم، قابمانایی ملت فلسطین است
ارمیا عزیزی: 200 روز از آغاز تجاوز رژیم صهیونیستی به نوار غزه میگذرد و در این 2 صد روز هیچ چیز به اندازه ادبیات خلع سلاح نشده است. آنچه در این زمانه بر زمین کوچک غزه گذشته جهان را از هر استعارهای تهی کرده است. اگر قلم نقطه آغاز تمدن آدمی بوده و ادبیات با غنی کردن کلمات به تمثیل و نماد و کنایه به دنبال آن بوده تا حوادث را ثبت و ضبط کند، حالا دیگر هیچ استعارهای یارای توصیف آنچه در نسلکشی معاصر بر اهالی غزه گذشته را ندارد. امروز کدام کاتبی میتواند برای روایت رنج فلسطین این مظلومیت را به چیزی جز «اهل فلسطین بودن» تشبیه کند؟ هنگامی که ارسال کمکهای به ظاهر انسانی، خود باعث کشتار گرسنگان میشود و بیمارستان به ناامنترین نقطه برای فرار از مرگ تبدیل میشود، دیگر به سختی میتوان رنج جاری را با زبان کنایه توضیح داد. زمانی که ادبیات خلع سلاح شده و استعارهها تبدیل به واقعیت جاری شدهاند، شرح آنچه در زیر پوست فلسطین میگذرد اگر محال نباشد به اندازه کافی دشوار است. مردمی که در بطن یک تبانی جهانی برای نیست شدن، به سوی زنده ماندن گام برمیدارند، طبیعی است وجود داشتنشان به تنهایی بار یک وجه استعاری را به دوش بکشد. این را بهتر از هرکس دیگری خبرنگاران حاضر در فلسطین گواهی میدهند. آنها بدون اینکه به دنبال سوژهای بگردند با کاشت دوربینشان در میان جامعهای متراکم، قابها و داستانهای بیبدیلی را ثبت میکنند که از توان رسانه و خبر خارج است.
در تومار داستانهای پررنج و مرارت غزه که فصلی جدانشدنی از تاریخ فلسطین است میتوان داستانهای حماسی دیگری را هم پیدا کرد. «ابوشجاع» احتمالا یکی از آنها خواهد بود. مردی جوان که عملیات ترورش در اردوگاه «نورشمس» بیش از 3 روز به طول انجامید؛ 14 نفر از همرزمانش شهید شدند و پس از اعلام شهادتش، به ناگاه از پشت پرده غیب حاضر شد و در مراسم تشییع همرزمان شهیدش شرکت کرد. شاید تا اینجا ما بیش از هر چیز تنها به یاد سوژه آشنای فیلمهای سینمایی بیفتیم اما زمانی که در زمین واقعیت رد زنده ماندن او و اقدامش در شرکت در مراسم تشییع دیگر شهدای اردوگاه را مرور کنیم، همه چیز به این سادگی نباشد. قاب حضور او در جمع مردمی که شهیدان خود را به دوش میکشیدند، صحنهای آخرالزمانی و یادآور زنده ماندن شهید در مکتب جهادی اسلام است. هیچ استعارهای در کار نیست و صرف حضور در جمع شهیدان بار تدریس مفاهیمی را به دوش میکشد که عمری با استعاره و مثال روایت شدهاند. در سوی دیگر اما همین که یک سوژه سطح اول ترور پس از ناکام ماندن عملیات ترورش در یک محیط محدود محاصره شده اینچنین خود را در مقابل دیدگان همه قرار میدهد و آنها را به یک شکست دیگر دعوت میکند، فراتر از استعارههایی است که همواره برای ترسیم مختصات مقاومت فلسطینی از آن استفاده میشد. محمد جابر با نام نظامی «ابوشجاع» فرمانده گردان طولکرم در سرایاالقدس یک قاب جدید از واقعیت اجتماعی فلسطین است. در دهههای گذشته و پس از تثبیت اشغال، اشغالگران بخش زیادی از اهتمام خود را بر فروپاشی اجتماعی فلسطین و تضعیف روح ملی این سرزمین معطوف کردند. تقسیم شدن فلسطین از یک موجودیت منسجم به مجامع متفرق در غزه، کرانه باختری و میلیونها آواره مستقر در کشورهای همسایه این فرصت را به اشغالگران میداد تا در گذر زمان از این پراکندگی جغرافیایی بهره برده و روح ملی تمام جمعیتی که خود را متعلق به فلسطین میدانست به تجزیه بکشانند. با این حال الگوهای متکثر مقاومت در دهههای متمادی با خلق نشانههای پرهزینه توانست این تعلقخاطر جمعی به سرزمین اشغالشده را حفظ کند. آنچه این روزها کیلومترها دورتر از نوار غزه در کرانه باختری به دست «ابوشجاع» خلق شد یکی از این نشانههای هویتساز برای جمعیتی متفرق بود که هنوز پرچم واحدی را در دست دارند.
دور از ذهن نیست که ترور بعدی «ابوشجاع» مانند صدها فرمانده دیگر مقاومت با موفقیت همراه شود و او این بار بر روی دستان مردم سرزمینش تشییع شود اما آنچه مشخص است هیچ کس داستان او را با استعاره برای فرزندش تعریف نخواهد کرد. او استعاره نیست، این استعاره مقاومت است که شبیه «ابوجهاد» نامیرایی را به دوش میکشد.