بررسی دلایل تصمیم غرب برای ذبح ارزشهای خود پای رژیم صهیونیستی در گفتوگوی «وطن امروز» با سیدمهدی ناظمی
حالا اگر به نسلکشی فلسطینیها اعتراض داشته باشید، شما را «یهودستیز» خطاب میکنند و پا به سرتان میکوبند و دستبندی بر دستانتان میزنند. تصاویر این روزهای آمریکا ترسیمکننده وضعیتی است که پیش از این در ماجرای اعتراضات به جنگ ویتنام شاهد آن بودیم. سرکوب دانشجوهای معترض (و نه برانداز) با ورود مستقیم پلیس به دانشگاهها از جمله رویدادهای سال 2024 است که حتما در تاریخ ثبت میشود. کشوری که خود را مهد آزادی میدانست، حتی اجازه اعتراض را از دانشجویان خود گرفت و این سرکوب سیستماتیک و فشار بر دانشگاهها به یک درگیری تمامعیار تبدیل شد. آن سوی ماجرا اما رژیم صهیونیستی بیامان در حال نسلکشی است. همه مفاهیم غرب که تاکنون به صورت کتابهای علمی برای دیگر کشورهای دنیا نوشته شده، گویی در فلسطین کارکرد ندارد. حالا باید منتظر ماند و دید افکار عمومی جهان چه میزان میتوانند این وضعیت را تحمل کنند. آیا میتوان رفتار دانشجویان را سرآغار بیداری در برابر آموزههای غربی دانست؟ این مسالهای است که به دنبال یافتن پاسخ آن سراغ کارشناسان رفتیم.
سیدمهدی ناظمی، استاد فلسفه و عضو هیات علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی در گفتوگو با «وطن امروز» به تشریح این مساله پرداخت.
* * *
* به عنوان سوال نخست سراغ یکی از جملات صریح نتانیاهو برویم که گفته است «آینده بهتر محقق نخواهد شد مگر آنکه ما و جهان متمدن، مایل به مبارزه با بربرها و وحشیها باشیم»؛ اساسا این دستهبندی که انسان غربی متمدن و انسان شرقی متوحش است از کجا نشأت میگیرد؟
در واقع عمده و پایه اصلی جریان اصلی متافیزیک غربی این است که ذات انسان بر توحش و حیوانیت استوار است و انسان فقط در صورت رعایت قراردادهای اجتماعی غربمحور به تمدن دست مییابد، بنابراین تمدنهای شرقی از آن جهت که غربی نشدهاند از نظر آنها متوحش هستند. این مسالهای است که در یکصد سال اخیر به صورت سازمانیافته در حال تبلیغ و ترویج است و مبنایی متافیزکی دارد.
از سوی دیگر به دلیل منافع اقتصادی و سیاسیای - از جمله فراهم کردن شرایط سلطه استکبار - که در این مساله وجود دارد، در چند دهه اخیر به موازات مبنای متافیزیکی در رسانههای غربی - بویژه سینما - تصویر شرق به عنوان «دیگری متوحش» مطرح میشود. قبل از سینما این رویکرد یعنی شرق متوحش در اشکال مختلف دیگر از جمله به اسارت گرفتن مردم آفریقا و در قفس قرار دادن آنها دنبال میشد، طرح افسانه انسانهای آدمخوار که اغلب ما باور میکردیم انسانهایی وجود دارند که انسان میخورند نیز برآمده از همین رویکرد بود. اینها همه تصویری است که غرب از انسان شرقی ساخته است. در ادامه این رویکرد، تصویری است که از ترکها و عربها به عنوان انسانهای هوسباز و مردهایی که هوسهای تمامنشدنی دارند، ساخته میشود.
دستگاه پروپاگاندای نظام سلطه که رژیم صهیونیستی در رأس آن قرار دارد نیز همین تلقی را از انسان دیگری دارد. هرچند این تلقیها سالهاست رد شده ولی به دلیل اینکه نظام رسانهای همچنان قدرت تصویرسازی دارد، کار میکند. نمونه متقدم این تلقی همان سخنانی است که ادعا میکرد اروپا یک باغ و بقیه دنیا جنگل است؛ نظام تبلیغاتی متاخر دستگاه سلطه نیز کاملا همان تفسیر را به روشهای مختلف ادامه میدهد. از این تصویرسازی هم رژیم صهیونیستی استفاده کرد تا ادعا کند ما نماینده غرب در جهان متوحش هستیم، چون میخواهد به نوعی افکار عمومی اروپا و آمریکا را با خود همراه کند.
هر کسی هم به رژیم صهیونیستی سفر کند و آسمانخراشها و بنادری را که با پول آمریکا و اروپا ساخته شده است ببیند، ممکن است توهم مدرن بودن برای او ایجاد شود، چرا که با دیدن سرزمینهایی که اکنون در دست فلسطینیهاست و بشدت مناطق محروم و فقیری است احساس عقبماندگی میکند. این فرد نمیداند اساسا وضعیت این مناطق به دلیل اشغال و بعد تحریمهای اقتصادی است. در واقع اسرائیل از این ظرفیت استفاده میکند تا بتواند نظام سلطه را در عین سلطهگری خود توجیه کند.
نظام سلطه باید سلطهگری کند، چرا که خود را موظف به تسلط بر دیگری میداند. تسلط بر طبیعت که پدیدآورنده آسیبهای محیط زیست در جهان مدرن است؛ تسلط بر زن که بحرانهای مذکرگرایی و بعد در واکنش به آن فمینیسم را شاهد هستیم؛ تسلط بر کشورهای شرق که منجر به استعمار، استعمار نو و استعمار فرانو شد و دستگاه نظری آن شرقشناسی است همه بهوجودآمده توسط این نظام سلطه است. نوع امروزی نظام سلطه را نیز در کشورهای خاورمیانه به رهبری اسرائیل شاهد هستیم. همه این موارد در ادامه یک روند سلطهگری هستند و برای توجیه سلطهگری به وجود آمدهاند. اتفاقا این سلطهگری ممیزی تفکر و فرهنگ غرب است، چرا که ما تا قبل از غرب مدرن، سلطهگری به این معنای تام و تمام نداشتهایم. سلطههایی در اقصی نقاط جهان بوده است اما سلطهگری به عنوان طرز فکر و آنکه باید دیگری را نابود کند و دیگری صرفا باید در یک امر منخلع شده و از هویت خود سلب شده، کار کند، وجود نداشته است. فرهنگ و تفکر غرب مدرن در واقع یک بردگی سازمانیافته ایجاد میکند و به آن معنا اسرائیل نماینده همین تفکر غرب است.
* بر اساس علوم دانشگاهی ما شاهد ترویج برخی مفاهیم مانند دموکراسی، قانون، حقوق شهروندی، آزادی، حراست از جان غیرنظامیان و... برای مدرن شدن بودیم. یعنی اساسا عنوان میشد کشوری که این مفاهیم را رعایت کند کشوری مدرن است. اما امروز در برابر جنایتهای رژیم صهیونیستی گویی این مفاهیم هیچ گاه وجود نداشته است. حتی با همین مواردی که شرق را غیرمتمدن میدانستند، در حال مبارزه با مردم فلسطین هستند. چه اتفاقی افتاده است که غرب همه این تعالیم را زیر پا گذاشت؟
درست است غرب مفاهیمی را مانند آزادی، حقوق بشر و دموکراسی تعریف کرده اما مفاهیم دیگری را نیز بنا گذاشته است که ما چندان بدانها توجه نمیکنیم. از جمله اهم این مفاهیم که حمایتکننده از نظام سلطه است، توصیف انسان به مثابه گرگ است. اینکه انسان «گرگ انسان» است و همواره باید در یک وضع متخاصم و متقابل حضور داشته باشد. این تعابیری است که منجر به محو دیگری میشود. شرق و غرب همواره در طول تاریخ «دیگری یکدیگر» بودهاند؛ ۲ فرهنگ و تمدن شرق و غرب که قرنها با هم نزاع داشتهاند اما این دیگری یکدیگر بودن همواره منجر به جنگ و خونریزی نمیشده است، بویژه از ناحیه مسلمانها که از یک دورهای به بعد پذیرفتند اهل کتاب را محترم بشمارند. هرچند از ناحیه غرب جنگهایی بر مسلمانها تحمیل شده است و مسلمانها هم از خود دفاع کردند ولی در دورانی که اورشلیم در دست مسلمانان قرار دارد همه ادیان آزادانه به عبادت میپردازند. یا پس از اینکه صلاحالدین ایوبی قدرت برتر منطقه شد، اورشلیم را بدون خونریزی به دست آورد و این قدرت متفاوت بود با آن مدل لشکرکشی که غربیها به شرق داشتند و حتی حیوانات را کشتند. مثلا در جنگهای صلیبی حتی حیوانات را هم قتلعام کردند. این روندی بود که در غرب مدرن نیز ادامه یافت. نظام صهیونیستی هم با تفکر غربی در سلطهگری و سرمایهسالاری و در تخاصمطلبی و نفی دیگری همریشه است و به همین خاطر صهیونیسم حکم ناموس را برای غرب دارد. نظام غرب هیچگونه منطق و استدلال و دلیل عقلانی برای حمایت بیچون و چرای خود از رژیم صهیونیستی ندارد و تنها مساله این است که غرب ادامه خود در منطقه خاورمیانه را در رژیم صهیونیستی میبیند و معتقد است با اسرائیل میتواند اسلام را معدوم یا خلع هویت کند. به همین دلیل حمایت غرب از اسرائیل بسیار با حمایت آن از اوکراین تفاوت دارد. حمایت از اوکراین یک حمایت مشروط و موقت است و حمایت از اسرائیل حمایت از موجودیت خود است؛ یک حمایت بیقید و شرط و مطلق است، لذا هر هزینهای را میدهد، چرا که معتقد است موجودیت اسرائیل موجودیت خود اوست و هیچ تعرضی به آن نباید انجام شود.
به همین دلیل دانشگاه، اساتید و همه آن جنبههایی را که فرهنگ سیاسی غرب با آن تبلیغ میشد و دموکراسی و آزادی را به عنوان داشتههای ارزشمند معرفی میکرد، حاضر است زیر پا بگذارد، چرا که حفظ نظام سلطه با نابود کردن هر نوع دیدگاه و امکان متفاوت قابل تحقق است. در حال حاضر مهمترین امکان متفاوت در برابر نظام سلطه، جهان اسلام است و غرب برای نابودی جهان اسلام گام برداشته است، لذا فلسطین یک مقدمه است. حتی اگر نابودی هم نباشد این نظام سلطه باید بتواند منجر به بردگی سازمانیافته شود و به کمتر از این هم قانع نیست. نظرسنجیهای به دست آمده از سرزمینهای اشغالی نشان میدهد افرادی که تابعیت این سرزمینها را دارند، همچنان معتقد به این هستند که فلسطین باید به طور کامل نابود شود. در واقع اجتماع این افراد سلطهطلب در کنار هم اسرائیل را شکل داده است.
* بهرغم اینکه رژیم صهیونیستی در این سمت غزه با مدل هیتلر در حال بمباران مناطق مسکونی است تا مردم عاصی علیه دولت مستقر را شکل دهد اما شاهد مقاومت این مردم هستیم؛ این انسان دارای چه هویتی است؟
با وجود وسوسههای مردم فلسطین مانند اینکه شما یک دوبی جدید شوید اما فلسطینیها از این وعدهها عبور کردهاند، چرا که به این نتیجه رسیدهاند که رژیم صهیونیستی جز به نابودی مطلق آنها فکر نمیکند و یک سلطهگر مطلق و بیچون و چراست. حتی اگر در کشورهایی مانند آلمان و فرانسه نخبگان و فرهیختگانی وجود دارند که این نوع سلطهگری را نقد میکنند اما این نقد در اسرائیل غایب است. یعنی صهیونیستها تجمع سلطهگری مطلق هستند. به همین دلیل مردم فلسطین بخوبی متوجه شدهاند که هیچ راهی جز مقاومت ندارند. علت این مقاومت معجزهآسا که فرزندان آنها کشته میشوند، خانههای آنها تخریب میشود ولی حاضر به تسلیم شدن نیستند، یک آگاهی است که تنها پادزهر ممکن را مقاومت میداند. مقاومت، نخست یک مفهوم فکری و فرهنگی است و نه نظامی، مقاومت آن است که شما از هویت خود دفاع میکنید و بردگی نظام سلطه را نمیپذیرید و حاضر نیستید به آن تن دهید، در حالی که میدانید روبهروی شما از مخوفترین امکانات نابودسازی برخوردار است. زمانی که از فکر و فرهنگ مقاومت برخوردار شدید، سراغ ساخت ابزارهای متناسب با آن میروید؛ مانند کاری که حماس انجام داد.
اگر روزگاری کل مقاومت در سوریه حضور داشت و در آنجا متمرکز شده بود، امروز کل نظام سلطه و مقاومت در سرزمینهای اشغالی در برابر هم قرار گرفته است. در مقابل مقاومتی که مردم فلسطین حاضر نیستند از آرمان این مقاومت دست بردارند، نظام سلطهای قرار دارد که حاضر است همه مفاهیم را زیر پا بگذارد تا این مقاومت را در هم بشکند. در واقع مقاومت یک ایده را به جهان معرفی میکند که هرچند در کوتاهمدت نتوان ثمرات آن را دید اما در بلندمدت بهشدت شکوفا خواهد شد و یک جهان متفاوت را برای انسانها به ارمغان خواهد آورد؛ جهانی جداشده و رهاشده از نظام سلطه.
* از جمله تصاویر غریبی که در هفته اخیر شاهد آن بودیم، اعتراض گسترده دانشجوها و ورود علنی پلیس آمریکا به دانشگاهها برای بازداشت آنها بود. هرچند بند نخست قانون اساسی آمریکا آزادی است اما شاهدیم که این تجمعات اعتراضی را برنمیتابند؛ چرا غرب حتی حاضر نیست در حد اعتراض نیز به افکار عمومی مجال دهد؟
نظام سلطه آینه قدرت خود را در اسرائیل میبیند. مانند پدری که همه داشتههای خود را در یکی از فرزندانش خلاصه میکند و هرگونه نقد به فرزندش را نوعی تعرض به خود تلقی میکند. رهبر نظام سلطه و نظام سرمایهداری آمریکاست و ما شاهد هستیم که از امکانات فرهنگی نظام سلطه کاسته و به امکانات فیزیکی آن افزوده میشود. به همین دلیل وقتی موجودیت سلطهگرانه خود و مناسبات قدرت جهانی خود را در معرض خطر دید، ترجیح داد از همه شعارها و وجوهی که داشته است دست بردارد و آنها را زیر پا بگذارد تا ابتدا قدرت جهانی نظام سلطه را تثبیت و تضمین کند. به همین دلیل نیز حاضر است هر ارزشی را زیر پا بگذارد تا این قدرت حفظ شود. البته در بلندمدت این رفتار پایههای مشروعیت غرب را ویران میکند که همین الان نیز تا حدودی ویران شده است. اتفاقات 7 ماه گذشته منجر به این شده است که مشروعیت غرب نابود شود و فقط ما به زمان نیاز داریم تا این مساله را کاملا مشهود ببینیم.
* شما از یک خودآگاهی در برابر نظام سلطه با نام مقاومت نام بردید. به نظر شما چه میزان میتوانیم بگوییم در شکلگیری این خودآگاهی، ایران نقش داشته است؟
قطعا زیربنای فکری و فرهنگی مقاومت پس از انقلاب اسلامی تئوریزه شده است. البته قبل از آن ریشههای آن در تفکر اخوانالمسلمین و در فرهنگ ظلمستیزانه اسلامی شیعه وجود داشته است اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به صورت یک اندیشه به کل جهان صادر شد. در واقع به تعبیر فرهنگی و فکری میتوان گفت این مقاومت در ادامه انقلاب اسلامی است.
* با توجه به این مساله میتوانیم بگوییم تحولات دانشگاههای آمریکا نیز بخشی از این ایده مقاومت است که اندیشه آن جهانی شده است؟
بله! امروز به روشنی مردم متوجه شدهاند نظام سلطه هیچ حد یقفی ندارد و مبنای مشروعیت سیاسی غرب از دست رفته است.