* * *
* در گام اول میخواستم تحلیل خود را از حوادث دانشگاههای آمریکا بیان کنید. آیا به باور شما این حوادث حامل نوعی شگفتی برای جهان بود؟
بله! برای تحلیل حوادثی که در دانشگاههای غرب بویژه آمریکا یا به نحو کلی، آنچه در جوامع غربی در حال رخ دادن است به باور من باید ۲ نکته را مورد توجه قرار داد. مساله نخست خود بحث فلسطین است. فلسطین از لحاظ جغرافیایی در منطقهای واقع شده که محل تلاقی ۳ قاره اصلی جهان است؛ اروپا، آفریقا و آسیا در فلسطین به یکدیگر میپیوندند. سابقه تاریخی و تمدنی فلسطین بازمیگردد به زمان هجرت حضرت ابراهیم از عراق و بینالنهرین به فلسطین تا بتواند پیام توحید را بر سر این اصطلاحا چهارراه جهان به گوش عالم برساند. از آن تاریخ به بعد همیشه فلسطین موضوع مسائل مهم جهانی بوده است. طبیعتا در جریان انقلاب اسلامی، مقاومت اسلامی در منطقه و زمینهسازی ظهور، فلسطین باید بتواند نقش بسیار جدی در کشاندن پیام توحید و تمدن مهدوی به سطح منطقه و فراتر از آن به سمت جهان ایفا کند و این اتفاق امروز در ماجرای رخدادی به نام توفان الاقصی در حال شکلگیری است. ما قبل از غزه هم کشتارهای جمعی و جنگهای سنگینی را داشتهایم اما به نظر نمیرسد هیچکدام تاکنون توانسته باشند آنقدر وجدان جهان را بیدار کرده و تا این حد هشیار کنند. بویژه اروپا و آمریکا که قاعدتا به واسطه غلبه رسانههای جریان اصلی با فاصلهای از دیگر نقاط جهان درگیر این پیام توحیدی میشوند. تاکنون رخدادی نتوانسته است چنین بیداریای را در سطح جهانی ایجاد کند و مردم را پای کار جریان پیشبرد عدالتخواهی جهانی که پیام انقلاب است، بیاورد. از طرف دیگر به همین نسبت که فلسطین در جهان نقش محوری ایفا میکند، دانشگاه نیز در تمدن غرب همین نقش محوری را دارد. این موضوع روشن است که ارکان شکلگیری تمدن از جریان علم گرفته تا توجه به موضوعات جامعه، حاکمیت، صنعت، بازار و به نحو کلی تمدن مبتنی بر سرمایهداری غرب همگی در دانشگاه جمع میشود. امر تربیت انسانها برای نظام سرمایهداری در دانشگاههای جنس تمدن غرب بویژه در دانشگاههای آمریکا رخ میدهد. حتی کشورهای دیگر جهان که نزد ملل غرب به عنوان جهان سوم شناخته میشوند، معمولا برنامهای که برای آنها لحاظ میشود آن است که نخبگان را در جریان فرار مغزها به دانشگاههای غربی بکشانند تا در مرحله بعد از نخبگان برای برنامههای خود استفاده کرده یا آنان را به کشورهای خود بازگردانند تا حرکتی فرهنگی را رقم بزنند. امروز اتفاقی که در جهان رخ داد و همگی به نحو عیان شاهد آن بودند، چنین است که ۲ نقطه مرکزی مذکور یعنی فلسطین و دانشگاه به هم رسیدند و اتفاقی مهم در سطحی جهانی و در چارچوب مذکور رخ میدهد. جوانانی که وابستگی به جایی ندارند، نگرانی و ترسی از برخورد به خود راه نمیدهند؛ حضور اینها در صحنه اتفاقات مهمی را میتواند رقم بزند. ما در انقلابهای مختلف از جمله انقلاب خودمان دیدیم که وقتی جوانان بویژه قشر دانشجو پای کار میآیند، کنش جمعی خیلی جدی پیش میرود. البته باید دقت کنیم که پلیس آمریکا برای سرکوبهای اجتماعی بسیار حرفهای عمل کرده و چندین بار با کمک رسانهها توانستهاند شورشهای مختلفی را سرکوب کنند ولی بررسی روند این جریانها نشان میدهد نهضت آگاهی که اصل کلید ورود ما به آخرالزمان و قیام جهانی علیه ظلم است شکل گرفته و ایجاد شده؛ چنین آگاهیای دیگر بازگشتپذیر نیست. ممکن است آنها بتوانند به نحو موقت آن را خاموش کنند اما این جریان آگاهی وقتی به دانشگاهها رسیده و علاوه بر دانشجویان به لایه اساتید نیز رسوخ کرده، معنای مهمی دارد. جریان علم به عنوان مهمترین حامی تمدن غرب در حال حاضر علیه تمام سیاستهای استعماری و سیاستهای صهیونیستی قیام میکند و این اتفاق بسیار مهم و حیاتی است که میتواند تاریخ جهان را تحت تأثیر خود قرار دهد.
* برخی ممکن است چنین اشکال کنند که ذات جنبش دانشجویی اعتراض به مسائل حقوق بشری و نسلکشی است. برای این موضوع شاهدمثالهای مختلفی نیز وجود دارد. برای مثال جنبش دانشجویی در جهان نسبت به برخی اقدامات روسیه در اوکراین نیز از خود واکنش نشان داد. از همین رو نسبت دادن این کنشگریها به آگاهی جهانی را محل تردید قرار میدهند. پاسخ شما به این اشکال چیست؟
در اینکه جنبش دانشجویی به نسبت باقی طبقات اجتماعی به مسائل پیرامون خود بویژه نسبت به مسائل جهانی حساستر است، شکی وجود ندارد. در عین حال این موضوع نیز مسلم است که جنبش دانشجویی نسبت به سایر گروههای اجتماعی از انسجام بیشتری برخوردار است. یعنی وقتی دانشجو، دانشگاه و جوان به میدان وارد میشوند مساله جدیتر خواهد بود. با آمدن دانشجو به صحنه میتوان امیدوار بود باقی مردم نیز به صحنه وارد شده و یک جنبش عام شکل بگیرد. با وجود همه توضیحات فوق اما تفاوت جنبش دانشجویی فعلی در مواجهه با فلسطین در قیاس با دیگر اعتراضات، سطح گستردگی و درگیر شدن انسانها با آن است. اینکه شما به نفع اوکراین که همپیمان کشور شماست کنشگری اجتماعی کنید و چه بسا به واسطه این کنشگری مورد توجه قرار گیرید، بسیار متفاوت است با آنکه به نفع فلسطین وارد میدان شوید، در عین حالی که میدانید ممکن است محرومیتهای متعدد اجتماعی، اقتصادی و... در آینده شامل حال شما شود. امروز این جنبش مانند آتشی است که در یک محیط مساعد در حال فراگیر شدن و انتقال به همه دانشگاههاست. من به خاطر ندارم چنین کمیت و کیفیتی در جنبشهای دانشجویی تمدن غرب پیرامون امر دیگری شکل گرفته باشد. شما باید نوع خواسته آنان را نیز لحاظ کنید، نوع خواسته در فضای دولتهای غربی بسیار ساختارشکن است، به تبع همین موضوع نیز برخوردها بسیار خشنتر انجام شده است، لذا به نحو خلاصه این جنبش میتواند متفاوت از دیگر جنبشها تلقی شود آن هم به ۳ دلیل: گستردگی، عمق و مسالهای که با آن درگیر شده است. باید اضافه کنم ممکن است این جریان بعد از مدتی به واسطه شدت برخوردها فروکش کند اما این مانند آتش زیر خاکستر است. دانشجویی که به این خودآگاهی رسیده که وسط حیات دانشگاه چادر بزند، داغ محرومیت و... را به جان بخرد، شاید با مدتی زندان و بازداشت او را از صحنه به در کنید اما این آگاهی در او نخواهد مرد، بلکه به دنبال فرصتی برای نشان دادن خود میشود، لذا این خودآگاهی همواره زنده خواهد بود.
* برخی یکی از دلایل این حوادث را خود انقلاب اسلامی معرفی میکنند. شعار «فلسطین آزاد، از بحر تا نهر» به هیچوجه در میان شعارهای هیچیک از جریانهای سیاسی غرب نمیگنجد. شما این نسبت را چگونه میبینید؟
به باور من نسبتی وجود دارد میان انقلاب اسلامی و تحولات دانشگاههای غربی. انقلاب اسلامی زمینهسازی ظهور و تمدن عادلانه را از ۴۵ سال قبل شروع کرد، حالا اندک اندک مسیر انتقال خود را به صحنه منطقه و بعد صحنه بینالملل طی میکند. این همان چیزی است که در روایات ما پیرامون پیش از ظهور وعده دادهاند. در روایات گفتهاند که قیامی از همین منطقه شکل گرفته و آهسته آهسته نام امام را بر سر زبانها انداخته و بعد مردم در طلب امام حرکت میکنند. من گمان میکنیم آن چیزی که امام خمینی نیز در پیام روز قدس خود طرح کردند با همین بحث سازگار باشد. ایشان فرمودند روز قدس در منطقه و جهان باید فراگیر شود و به دنبال چنین موضوعی بودند.
* آیا این بیداری که میفرمایید در نهایت منجر به تغییر در نظم جهانی خواهد شد؟
تمدن غرب بویژه آمریکا به طور خیلی طبیعی در حال فروپاشی است. تمدنی که بنیان محکمی نداشته باشد، مبتنی بر علم به معنای واقعی، مبتنی بر ایمان، اخلاق، خانواده و... نباشد، طبیعتا محکوم به فروپاشی است. به نظر این تمدن در اوج برآمدگی خود با چالشهایی جدی روبهرو شده است، از جمله جریان مقاومت در منطقه و صحنه جهانی که امروز وجود دارد. در چنین شرایطی تمدن غرب ضعیفتر شده و در حال فروپاشی است. طبیعتا باید بپذیریم که در یک دوره انتقال تمدنی بسیار مهم در حیات بشر زندگی میکنیم. صرفنظر از اینکه ما این دوره انتقال تمدنی را به معنای گذار به تمدن موعود بدانیم یا خیر، به هر حال آن چیزی که مقابل چشم ما در حال رخ دادن است، سقوط و فروپاشی تمدن غرب است. در چنین صحنهای تمدنهای مختلف و در واقع مدعیان تمدن در عرصههای مختلف فرصت پیدا کردهاند تا ایدههای خود را به سمت جهانی شدن پیش ببرند. اینکه تمدن اسلامی سالهاست سردمدار چنین تحولاتی است، باعث شده این تمدن به عنوان یک گزینه جدی پیش روی آینده جهان باشد.
* به مساله فلسطین بازگردیم. لطفا نقش فلسطین را در شکلگیری این نظم جدید به نحو تفصیلیتر باز کنید.
فلسطین از ابتدای تاریخ یک ویژگی جغرافیایی داشته که عرض کردم. در طول تاریخ به دلیل این ویژگی جغرافیایی، سوابق تاریخی مختلفی بر ویژگی تاریخی آن استوار شده است. این منطقه مهد پیامبران بزرگ بوده است. حتی پیامبر در حال حاضر زنده ما یعنی حضرت مسیح که جزو بشارتهای ظهور خواهد بود، محل تولدشان در این سرزمین است. مجموعا این سرزمین را ویژگیهای مذکور به شکلی متمایز کرده که میتواند نقش آخرالزمانسازی و تعیینکنندگی بویژه در گسترش ایده به سطح جهان را بر عهده بگیرد. اینکه موضوع فلسطین همزمان با انقلاب اسلامی مطرح بوده و امام خمینی(ره)، آغاز نهضت خود را با طرح مساله فلسطین و مبارزه با رژیم صهیونیستی بنا گذاشت یا پس از پیروزی انقلاب، ایشان بلافاصله روز قدس را طرح میکنند که ایدهای جهانی است، نشان از آن دارد که از ابتدا در انقلاب اسلامی مطرح بوده که جریان فلسطین ماجرایی است که ما را به سطح مطالبه جهانی در آخرالزمان خواهد رساند و اکنون چنین پدیدهای در حال رخ دادن است.
* موضوع دیگری که قصد طرح آن را دارم جهانی شدن است. جهانی شدن که روزی به معنای غربی شدن جهان بود، امروز به چاقویی تبدیل شده که دسته خود را میبرد. حضور گسترده دانشجویان از سراسر دنیا، چندفرهنگی، رسانههای مجازی و... در شکلگیری این خودآگاهی نقش مهمی را ایفا کرده است. آمریکا از نقطهای ضربه خورد که مزیت آن نیز بود. یعنی جهانی شدن و چندفرهنگی به آمریکا توان بالقوهای برای مدیریت جهان میداد اما از همین نقطه غرب ضربه خورد. به باور شما، آیا طرح بحث دهکده جهانی و جهانی شدن، پس از این تحولات دچار تغییر بنیادین نخواهد شد؟
این توجه بسیار درستی است. هر تمدنی در اوج خود ایده جهانی شدن را دارد و باید داشته باشد. هر تمدنی که شکل میگیرد از جمله تمدن دینی، به تعبیر قرآن کریم در آیه ۱۵۸ سوره اعراف « قُلْ یا أَیُّهَا النّاسُ إِنِّی رَسُولُالله إِلَیْکُمْ جَمیعاً» باید جهانی شود. اما برای جهانی شدن تمدنها باید ویژگیهای جهانی شدن و اعتبار جهانی بودن را در خود تولید کنند. تمدن غرب در این دوره خود نشان داد که توان جهانی شدن را ندارد. در جریان بیداری اسلامی نیز ما همین صحنهها را شاهد بودیم. در آن برهه مسلمانانی که به اروپا مهاجرت کرده بودند با این ایده که نماینده تمدن غرب باشند در برخورد با ایده بیداری اسلامی تبدیل به معضلی برای غرب شدند. امروز در این سطح جهانی مساله جدیتر مطرح بوده و آمریکا نشان داده که این تمدن ظرفیت جهانی شدن را ندارد. به باور من تمدن غرب و تمرکز جغرافیایی آن یعنی آمریکا، سالهاست که فرآیند فروپاشی خود را آغاز کرده است. این تمدن دیگر جهانی نخواهد بود و سردمداری جهانی را از دست خواهد داد. این را هم در عرصه سیاسی مشاهده میکنیم، هم در عرصه اقتصادی و از همه مهمتر در عرصه فرهنگی نیز مشاهده میکنیم و طبیعتا ما در حال رفتن به این سمت هستیم که اگر آمریکا به عنوان یک موجودیت سیاسی بخواهد باقی بماند، باید به شکل منزویتر از گذشته خود ادامه حیات دهد تا زمانی که ذیل یک تمدن دیگر نقش جدیدی پیدا کند.
* همواره در کلاسهای علوم انسانی چنین گفته میشود که افکار عمومی، رسانهها و... در دموکراسی مهم است اما چیزی که در عمل شاهد آن هستیم چنین است که افکار عمومی هیچگاه در خطوط قرمز کارساز نبوده است، به همین دلیل سیاست در غرب رو به سمت نوعی از بیمردم شدن دارد؛ شما این موضوع را چگونه صورتبندی میکنید؟
بعد جدی این مسالهای که طرح کردید بازگشت به رسانه دارد. رسانه در تمدن غرب همیشه نقش مهم و مرکزی ایفا کرده است. رسانه توانسته شعارهای عوامپسندی را مطرح کند و مردم را به دنبال خود بکشاند. حالا وقتی موضوعی واقعی و جدی همچون فلسطین، یا برگزاری انتخابات و نظرسنجی برای خود فلسطین طرح میشود، چون رسانه نمیتواند در این امر نقش ایفا کند، بنابراین آن روی دیگر قدرت که اصلا نرم نیست، بلکه دارای خشونت است عیان میشود. این همان موضوعی است که در دانشگاههای آمریکا نیز شاهد آن هستیم.
* گفتوگویی چندی پیش یکی از روشنفکران داشت که بسیار محل توجه واقع شد. در این گفتوگو وی متذکر شده بود که من نسبت به آینده خوشبین هستم، چرا که جوانان ما دیگر جان بر کف نبوده و اصطلاحا به دنبال زندگی هستند. طبیعتا در کشورهای غربی همچون آمریکا این طلب رفاه و زندگی بسیار جدیتر است. غرب مدتها تلاش داشته با سیاستزدایی از مردم، جوانان را در باتلاق دنیاطلبی، روابط جنسی و... فرو ببرد اما ما شاهد هستیم که کسانی از آینده، منزلت اجتماعی، اقتصاد و رفاه خود گذشته و جنبشی خلاف جریان درست میکنند؛ شما این پدیده را چگونه تحلیل میکنید؟
این تحلیل که آن آقای روشنفکر طرح میکند چیز جدیدی نیست. در همان برهه انقلاب اسلامی نیز چنین تحلیلهایی ارائه میشد اما در نهایت نقض تاریخی آن را ما با خود انقلاب اسلامی و دفاع مقدس دیدیم. انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ زمانی شعلهور شد که شاه تلاش داشت جوانان را به همین مسائلی که بیان کردید مشغول کند. اکنون نیز نقض این تحلیل توسط جنبش دانشجویی آمریکا نشان داده شد. شما نباید مقوله فطرت انسان را نادیده بگیرید. این فطرت مانند یک فنر است. وقتی تمدن غرب فشار زیادی بر انسان میآورد، به دلیل آنکه این تمدن خلاف جریان هستی حرکت کرده و صلاحیت تمدنسازی را ندارد، این فنر بالاخره در جایی در رفته و شاهد چنین رخدادهایی خواهیم بود.
به عنوان سوال آخر، به باور شما بهتر نبود جنبش دانشجویی در ایران نیز نسبت به این مساله موضع جدی میگرفت؟
حتما همین گونه است، جنبش دانشجویی در ایران همیشه از قبل از انقلاب تاکنون پیشتاز بوده است اما باید این نکته را نیز لحاظ کرد که امروز جنبش دانشجویی در ایران بخشی از آمال خود را در قالب نظام اسلامی محقق کرده و طبیعتا بخشی از اجرای آن خواستهها را به نظام اسلامی سپرده است. لذا باید میان جنبش دانشجویی در ایران و آمریکا تفاوت قائل شد. جنش دانشجویی در حوادث کشور همواره نقش پررنگی داشته است، با این حال حوادث جهانی کنشگری جدیتری را میطلبد.
******
بررسی دلایل تصمیم غرب برای ذبح ارزشهای خود پای رژیم صهیونیستی در گفتوگوی «وطن امروز» با سیدمهدی ناظمی
مشروعیت نابودشده
حالا اگر به نسلکشی فلسطینیها اعتراض داشته باشید، شما را «یهودستیز» خطاب میکنند و پا به سرتان میکوبند و دستبندی بر دستانتان میزنند. تصاویر این روزهای آمریکا ترسیمکننده وضعیتی است که پیش از این در ماجرای اعتراضات به جنگ ویتنام شاهد آن بودیم. سرکوب دانشجوهای معترض (و نه برانداز) با ورود مستقیم پلیس به دانشگاهها از جمله رویدادهای سال 2024 است که حتما در تاریخ ثبت میشود. کشوری که خود را مهد آزادی میدانست، حتی اجازه اعتراض را از دانشجویان خود گرفت و این سرکوب سیستماتیک و فشار بر دانشگاهها به یک درگیری تمامعیار تبدیل شد. آن سوی ماجرا اما رژیم صهیونیستی بیامان در حال نسلکشی است. همه مفاهیم غرب که تاکنون به صورت کتابهای علمی برای دیگر کشورهای دنیا نوشته شده، گویی در فلسطین کارکرد ندارد. حالا باید منتظر ماند و دید افکار عمومی جهان چه میزان میتوانند این وضعیت را تحمل کنند. آیا میتوان رفتار دانشجویان را سرآغار بیداری در برابر آموزههای غربی دانست؟ این مسالهای است که به دنبال یافتن پاسخ آن سراغ کارشناسان رفتیم.
سیدمهدی ناظمی، استاد فلسفه و عضو هیات علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی در گفتوگو با «وطن امروز» به تشریح این مساله پرداخت.
* * *
* به عنوان سوال نخست سراغ یکی از جملات صریح نتانیاهو برویم که گفته است «آینده بهتر محقق نخواهد شد مگر آنکه ما و جهان متمدن، مایل به مبارزه با بربرها و وحشیها باشیم»؛ اساسا این دستهبندی که انسان غربی متمدن و انسان شرقی متوحش است از کجا نشأت میگیرد؟
در واقع عمده و پایه اصلی جریان اصلی متافیزیک غربی این است که ذات انسان بر توحش و حیوانیت استوار است و انسان فقط در صورت رعایت قراردادهای اجتماعی غربمحور به تمدن دست مییابد، بنابراین تمدنهای شرقی از آن جهت که غربی نشدهاند از نظر آنها متوحش هستند. این مسالهای است که در یکصد سال اخیر به صورت سازمانیافته در حال تبلیغ و ترویج است و مبنایی متافیزکی دارد.
از سوی دیگر به دلیل منافع اقتصادی و سیاسیای - از جمله فراهم کردن شرایط سلطه استکبار - که در این مساله وجود دارد، در چند دهه اخیر به موازات مبنای متافیزیکی در رسانههای غربی - بویژه سینما - تصویر شرق به عنوان «دیگری متوحش» مطرح میشود. قبل از سینما این رویکرد یعنی شرق متوحش در اشکال مختلف دیگر از جمله به اسارت گرفتن مردم آفریقا و در قفس قرار دادن آنها دنبال میشد، طرح افسانه انسانهای آدمخوار که اغلب ما باور میکردیم انسانهایی وجود دارند که انسان میخورند نیز برآمده از همین رویکرد بود. اینها همه تصویری است که غرب از انسان شرقی ساخته است. در ادامه این رویکرد، تصویری است که از ترکها و عربها به عنوان انسانهای هوسباز و مردهایی که هوسهای تمامنشدنی دارند، ساخته میشود.
دستگاه پروپاگاندای نظام سلطه که رژیم صهیونیستی در رأس آن قرار دارد نیز همین تلقی را از انسان دیگری دارد. هرچند این تلقیها سالهاست رد شده ولی به دلیل اینکه نظام رسانهای همچنان قدرت تصویرسازی دارد، کار میکند. نمونه متقدم این تلقی همان سخنانی است که ادعا میکرد اروپا یک باغ و بقیه دنیا جنگل است؛ نظام تبلیغاتی متاخر دستگاه سلطه نیز کاملا همان تفسیر را به روشهای مختلف ادامه میدهد. از این تصویرسازی هم رژیم صهیونیستی استفاده کرد تا ادعا کند ما نماینده غرب در جهان متوحش هستیم، چون میخواهد به نوعی افکار عمومی اروپا و آمریکا را با خود همراه کند.
هر کسی هم به رژیم صهیونیستی سفر کند و آسمانخراشها و بنادری را که با پول آمریکا و اروپا ساخته شده است ببیند، ممکن است توهم مدرن بودن برای او ایجاد شود، چرا که با دیدن سرزمینهایی که اکنون در دست فلسطینیهاست و بشدت مناطق محروم و فقیری است احساس عقبماندگی میکند. این فرد نمیداند اساسا وضعیت این مناطق به دلیل اشغال و بعد تحریمهای اقتصادی است. در واقع اسرائیل از این ظرفیت استفاده میکند تا بتواند نظام سلطه را در عین سلطهگری خود توجیه کند.
نظام سلطه باید سلطهگری کند، چرا که خود را موظف به تسلط بر دیگری میداند. تسلط بر طبیعت که پدیدآورنده آسیبهای محیط زیست در جهان مدرن است؛ تسلط بر زن که بحرانهای مذکرگرایی و بعد در واکنش به آن فمینیسم را شاهد هستیم؛ تسلط بر کشورهای شرق که منجر به استعمار، استعمار نو و استعمار فرانو شد و دستگاه نظری آن شرقشناسی است همه بهوجودآمده توسط این نظام سلطه است. نوع امروزی نظام سلطه را نیز در کشورهای خاورمیانه به رهبری اسرائیل شاهد هستیم. همه این موارد در ادامه یک روند سلطهگری هستند و برای توجیه سلطهگری به وجود آمدهاند. اتفاقا این سلطهگری ممیزی تفکر و فرهنگ غرب است، چرا که ما تا قبل از غرب مدرن، سلطهگری به این معنای تام و تمام نداشتهایم. سلطههایی در اقصی نقاط جهان بوده است اما سلطهگری به عنوان طرز فکر و آنکه باید دیگری را نابود کند و دیگری صرفا باید در یک امر منخلع شده و از هویت خود سلب شده، کار کند، وجود نداشته است. فرهنگ و تفکر غرب مدرن در واقع یک بردگی سازمانیافته ایجاد میکند و به آن معنا اسرائیل نماینده همین تفکر غرب است.
* بر اساس علوم دانشگاهی ما شاهد ترویج برخی مفاهیم مانند دموکراسی، قانون، حقوق شهروندی، آزادی، حراست از جان غیرنظامیان و... برای مدرن شدن بودیم. یعنی اساسا عنوان میشد کشوری که این مفاهیم را رعایت کند کشوری مدرن است. اما امروز در برابر جنایتهای رژیم صهیونیستی گویی این مفاهیم هیچ گاه وجود نداشته است. حتی با همین مواردی که شرق را غیرمتمدن میدانستند، در حال مبارزه با مردم فلسطین هستند. چه اتفاقی افتاده است که غرب همه این تعالیم را زیر پا گذاشت؟
درست است غرب مفاهیمی را مانند آزادی، حقوق بشر و دموکراسی تعریف کرده اما مفاهیم دیگری را نیز بنا گذاشته است که ما چندان بدانها توجه نمیکنیم. از جمله اهم این مفاهیم که حمایتکننده از نظام سلطه است، توصیف انسان به مثابه گرگ است. اینکه انسان «گرگ انسان» است و همواره باید در یک وضع متخاصم و متقابل حضور داشته باشد. این تعابیری است که منجر به محو دیگری میشود. شرق و غرب همواره در طول تاریخ «دیگری یکدیگر» بودهاند؛ ۲ فرهنگ و تمدن شرق و غرب که قرنها با هم نزاع داشتهاند اما این دیگری یکدیگر بودن همواره منجر به جنگ و خونریزی نمیشده است، بویژه از ناحیه مسلمانها که از یک دورهای به بعد پذیرفتند اهل کتاب را محترم بشمارند. هرچند از ناحیه غرب جنگهایی بر مسلمانها تحمیل شده است و مسلمانها هم از خود دفاع کردند ولی در دورانی که اورشلیم در دست مسلمانان قرار دارد همه ادیان آزادانه به عبادت میپردازند. یا پس از اینکه صلاحالدین ایوبی قدرت برتر منطقه شد، اورشلیم را بدون خونریزی به دست آورد و این قدرت متفاوت بود با آن مدل لشکرکشی که غربیها به شرق داشتند و حتی حیوانات را کشتند. مثلا در جنگهای صلیبی حتی حیوانات را هم قتلعام کردند. این روندی بود که در غرب مدرن نیز ادامه یافت. نظام صهیونیستی هم با تفکر غربی در سلطهگری و سرمایهسالاری و در تخاصمطلبی و نفی دیگری همریشه است و به همین خاطر صهیونیسم حکم ناموس را برای غرب دارد. نظام غرب هیچگونه منطق و استدلال و دلیل عقلانی برای حمایت بیچون و چرای خود از رژیم صهیونیستی ندارد و تنها مساله این است که غرب ادامه خود در منطقه خاورمیانه را در رژیم صهیونیستی میبیند و معتقد است با اسرائیل میتواند اسلام را معدوم یا خلع هویت کند. به همین دلیل حمایت غرب از اسرائیل بسیار با حمایت آن از اوکراین تفاوت دارد. حمایت از اوکراین یک حمایت مشروط و موقت است و حمایت از اسرائیل حمایت از موجودیت خود است؛ یک حمایت بیقید و شرط و مطلق است، لذا هر هزینهای را میدهد، چرا که معتقد است موجودیت اسرائیل موجودیت خود اوست و هیچ تعرضی به آن نباید انجام شود.
به همین دلیل دانشگاه، اساتید و همه آن جنبههایی را که فرهنگ سیاسی غرب با آن تبلیغ میشد و دموکراسی و آزادی را به عنوان داشتههای ارزشمند معرفی میکرد، حاضر است زیر پا بگذارد، چرا که حفظ نظام سلطه با نابود کردن هر نوع دیدگاه و امکان متفاوت قابل تحقق است. در حال حاضر مهمترین امکان متفاوت در برابر نظام سلطه، جهان اسلام است و غرب برای نابودی جهان اسلام گام برداشته است، لذا فلسطین یک مقدمه است. حتی اگر نابودی هم نباشد این نظام سلطه باید بتواند منجر به بردگی سازمانیافته شود و به کمتر از این هم قانع نیست. نظرسنجیهای به دست آمده از سرزمینهای اشغالی نشان میدهد افرادی که تابعیت این سرزمینها را دارند، همچنان معتقد به این هستند که فلسطین باید به طور کامل نابود شود. در واقع اجتماع این افراد سلطهطلب در کنار هم اسرائیل را شکل داده است.
* بهرغم اینکه رژیم صهیونیستی در این سمت غزه با مدل هیتلر در حال بمباران مناطق مسکونی است تا مردم عاصی علیه دولت مستقر را شکل دهد اما شاهد مقاومت این مردم هستیم؛ این انسان دارای چه هویتی است؟
با وجود وسوسههای مردم فلسطین مانند اینکه شما یک دوبی جدید شوید اما فلسطینیها از این وعدهها عبور کردهاند، چرا که به این نتیجه رسیدهاند که رژیم صهیونیستی جز به نابودی مطلق آنها فکر نمیکند و یک سلطهگر مطلق و بیچون و چراست. حتی اگر در کشورهایی مانند آلمان و فرانسه نخبگان و فرهیختگانی وجود دارند که این نوع سلطهگری را نقد میکنند اما این نقد در اسرائیل غایب است. یعنی صهیونیستها تجمع سلطهگری مطلق هستند. به همین دلیل مردم فلسطین بخوبی متوجه شدهاند که هیچ راهی جز مقاومت ندارند. علت این مقاومت معجزهآسا که فرزندان آنها کشته میشوند، خانههای آنها تخریب میشود ولی حاضر به تسلیم شدن نیستند، یک آگاهی است که تنها پادزهر ممکن را مقاومت میداند. مقاومت، نخست یک مفهوم فکری و فرهنگی است و نه نظامی، مقاومت آن است که شما از هویت خود دفاع میکنید و بردگی نظام سلطه را نمیپذیرید و حاضر نیستید به آن تن دهید، در حالی که میدانید روبهروی شما از مخوفترین امکانات نابودسازی برخوردار است. زمانی که از فکر و فرهنگ مقاومت برخوردار شدید، سراغ ساخت ابزارهای متناسب با آن میروید؛ مانند کاری که حماس انجام داد.
اگر روزگاری کل مقاومت در سوریه حضور داشت و در آنجا متمرکز شده بود، امروز کل نظام سلطه و مقاومت در سرزمینهای اشغالی در برابر هم قرار گرفته است. در مقابل مقاومتی که مردم فلسطین حاضر نیستند از آرمان این مقاومت دست بردارند، نظام سلطهای قرار دارد که حاضر است همه مفاهیم را زیر پا بگذارد تا این مقاومت را در هم بشکند. در واقع مقاومت یک ایده را به جهان معرفی میکند که هرچند در کوتاهمدت نتوان ثمرات آن را دید اما در بلندمدت بهشدت شکوفا خواهد شد و یک جهان متفاوت را برای انسانها به ارمغان خواهد آورد؛ جهانی جداشده و رهاشده از نظام سلطه.
* از جمله تصاویر غریبی که در هفته اخیر شاهد آن بودیم، اعتراض گسترده دانشجوها و ورود علنی پلیس آمریکا به دانشگاهها برای بازداشت آنها بود. هرچند بند نخست قانون اساسی آمریکا آزادی است اما شاهدیم که این تجمعات اعتراضی را برنمیتابند؛ چرا غرب حتی حاضر نیست در حد اعتراض نیز به افکار عمومی مجال دهد؟
نظام سلطه آینه قدرت خود را در اسرائیل میبیند. مانند پدری که همه داشتههای خود را در یکی از فرزندانش خلاصه میکند و هرگونه نقد به فرزندش را نوعی تعرض به خود تلقی میکند. رهبر نظام سلطه و نظام سرمایهداری آمریکاست و ما شاهد هستیم که از امکانات فرهنگی نظام سلطه کاسته و به امکانات فیزیکی آن افزوده میشود. به همین دلیل وقتی موجودیت سلطهگرانه خود و مناسبات قدرت جهانی خود را در معرض خطر دید، ترجیح داد از همه شعارها و وجوهی که داشته است دست بردارد و آنها را زیر پا بگذارد تا ابتدا قدرت جهانی نظام سلطه را تثبیت و تضمین کند. به همین دلیل نیز حاضر است هر ارزشی را زیر پا بگذارد تا این قدرت حفظ شود. البته در بلندمدت این رفتار پایههای مشروعیت غرب را ویران میکند که همین الان نیز تا حدودی ویران شده است. اتفاقات 7 ماه گذشته منجر به این شده است که مشروعیت غرب نابود شود و فقط ما به زمان نیاز داریم تا این مساله را کاملا مشهود ببینیم.
* شما از یک خودآگاهی در برابر نظام سلطه با نام مقاومت نام بردید. به نظر شما چه میزان میتوانیم بگوییم در شکلگیری این خودآگاهی، ایران نقش داشته است؟
قطعا زیربنای فکری و فرهنگی مقاومت پس از انقلاب اسلامی تئوریزه شده است. البته قبل از آن ریشههای آن در تفکر اخوانالمسلمین و در فرهنگ ظلمستیزانه اسلامی شیعه وجود داشته است اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به صورت یک اندیشه به کل جهان صادر شد. در واقع به تعبیر فرهنگی و فکری میتوان گفت این مقاومت در ادامه انقلاب اسلامی است.
* با توجه به این مساله میتوانیم بگوییم تحولات دانشگاههای آمریکا نیز بخشی از این ایده مقاومت است که اندیشه آن جهانی شده است؟
بله! امروز به روشنی مردم متوجه شدهاند نظام سلطه هیچ حد یقفی ندارد و مبنای مشروعیت سیاسی غرب از دست رفته است.