گروه فرهنگ و هنر: 12 اردیبهشت 1393 را باید یک روز ویژه در تاریخ هنر ایران دانست؛ روزی که نه تنها موسیقی ایران، بلکه فرهنگ و هنر این مملکت هنرمند بزرگی را از دست داد. امروز دقیقا 10 سال از درگذشت استاد محمدرضا لطفی میگذرد؛ هنرمندی که تحقیق و مطالعه آثارش نیازمند سالها پژوهش است. درایت و آگاهی لطفی به جملهبندی و فواصل دقیق موسیقی ایرانی از شاخصههای نوازندگی او محسوب میشد که نیازمند پژوهشی ژرف است و بیانگر رمز و رازهای نوازندگی لطفی.
سخن درباره یکی از تاثیرگذارترین موسیقیدانان 3 دهه گذشته است؛ کسی که نه تنها با موسیقی، بلکه با اندیشه خویش بر دنیای اطرافش اثر گذاشت. با موسیقیاش با مردم همراه شد؛ در شورشان، شادیشان و ماتمشان، پنجه بر ساز سایید و نوا ساخت. خواند و نوشت، برای اینکه تغییر دهد و خود نیز تغییر کند. او از نسلی بود که بازگشت به ریشههای هویت - که میپنداشتند فراموش شده - دغدغه اصلی کارشان بود. تصور از نو بازساختن و نه لزوما از نو ساختن همه چیز، کاویدن و به ریشهها رسیدن، سراسر رفتار این نسل را تحت تاثیر خود قرار داد.
پژواکهای استادانه لطفی در آلبوم «عشق داند» و نگاه وسیع و دانش او به جواب آواز این اثر و کنسرت معروف «راست پنجگاه حافظیه شیراز» لطفی را در اوایل جوانی در زمره اساتید بداههنواز قرار داد. وقتی ارشد تهماسبی میگوید راستترین راست پنجگاه را لطفی در حافظیه نواخت، دیگر چه جای سخن پیرامون او باقی میماند؟
سالها باید از استاد لطفی گفت و نوشت تا به جایگاه واقعی او پی برد. لطفی علاوه بر نوازندهای چیرهدست، نظریهپردازی صاحب نظر هم بود و به معنای واقعی او را باید قلندر موسیقی ایران نامید. خلق در لحظه با موتیفبندی کاملا اسلوبدار و ایرانی از لطفی بداههنوازی ساخت که شاید دههها و سدهها باید بگذرد تا نوازندهای مانند او تکرار شود.
هنگامی که کنسرت محمدرضا لطفی را در تالار ملکه الیزابت لندن میشنویم، میبینیم چه زیبا و بجا با نتها عشقبازی میکند و آنها را به خدمت میگیرد تا در نهایت ابوعطا را روی تار برای حاضران بنوازد. بیان شیوا، مضرابهای پرقدرت، جملهبندی خلاقانه، ایستهای موقت و دائم آگاهانه و هزار نکته باریکتر از مو، از لطفی نوازندهای بیبدیل ساخته بود.
او کمتر در طول حیاتش به مصاحبه با رسانهها تن داد و مانند اغلب هنرمندان واقعی موسیقی، با هنرش حرفش را زد. با این حال لطفی در سالهای پایانی عمر در برنامهای تلویزیونی در شبکه 2 سیما حاضر شد و برای لحظاتی از نگاهش به زندگی و مرگ گفت.
لطفی نگاهی توحیدی به مرگ داشت و میگفت «من که نمیدانستم چه زمان مرا به این دنیا میآورند و حالا هم هر گاه بخواهند مرا میبرند. دست من نیست که بخواهم برایش غصه بخورم و ناراحت باشم. اگر در زمین خبری باشد، همان انسانهایی هستند که برایشان زحمت میکشیم؛ اگرنه بقیهاش چیزی نیست، طبیعت است که در آن هستیم و از آن لذت میبریم. تمام شعرا گفتهاند زندگی تا هستی، زیباست و باید قدرش را بدانیم و زمانی هم که میرویم دیگر رفتهایم و حضورمان تمام شده ولی باطنمان باقی خواهد ماند».
نگاهی اجمالی به فعالیت هنری محمدرضا لطفی ما را به گروه «شیدا» در رادیو و همکاری با کانون فرهنگی - هنری «چاووش» رهنمون میکند. لطفی همراه گروه «عارف» به سرپرستی حسین علیزاده هم به بازخوانی و اجرای دوباره آثار گذشتگان پرداخته بود.
این هنرمند، کانون موسیقی «چاووش» را با همکاری هنرمندانی مانند حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان و علیاکبر شکارچی راهاندازی کرد و در یک فعالیت چشمگیر، آثاری از این گروه به جا ماند که به گفته بسیاری از اساتید، از بهترین کارهای موسیقی ایران به شمار میروند.
لطفی درباره همکاریهایی که در عرصه موسیقی شکل میگرفت و اختلاف نظرهایی که به وجود میآمد، بر این باور بود که «هنر جای دلخوری نیست؛ اگر باشد وارد وادی سطحیتری میشود. بین هنرمندان، قانون، قانون اجتماعی است؛ گاهی به ضرورت است و گاهی خصوصی. هیچ وقت 2 نقاش معروف روی یک تابلو کار نمیکنند اما در اجرای موسیقی چنین است. کیانی، علیزاده، شجریان، مشکاتیان و من، جریانساز بخشی از موسیقی ایران بوده و هستیم اما با استقلال و دکترین مجزا به راهمان ادامه داده، گاهی کار مشترک با هم انجام میدهیم و گاهی شاید به ضرورت کنار هم
باشیم».
یکی از به یادماندنیترین آثار باقیمانده از این همکاریها، تصنیف «سپیده» یا همان «ایران! ای سرای امید» ساخته پرویز مشکاتیان است.
لطفی درباره ساخت این قطعه که به گفته خودش آن را در شب پیروزی انقلاب به رادیو برد تا پخش کنند، گفته بود: «تصنیف سپیده دیرتر از مقدمه آن ساخته شده است. چند ماه پیش از نخستین کنسرت این اثر، وقتی به منزل سایه رفتم و با سهتار، آهنگ تصنیف را برای او نواختم، علاقهمند شد که شعر آن را بسراید. خواهش کردم هر چه زودتر اقدام کند، چون کنسرت در راه بود و بدون این تصنیف، کارمان ناقص میماند. کار سرودن شعر طولانی شد و من نگران بودم، تا اینکه یک هفته مانده به اجرای کنسرت شعر آماده شد و من آن را نزد شجریان بردم».
لطفی سال ۶۵ به آمریکا رفت و فعالیت موسیقاییاش را در این کشور ادامه داد. او در نهایت ۲۰ سال بعد، یعنی سال ۱۳۸۵ به ایران بازگشت و با تربیت شاگردانی در مکتبخانه میرزا عبدالله و ثبت آثاری در مؤسسه آوای شیدا به فعالیت هنری خود ادامه داد. لطفی که پیش از رفتن به آمریکا، با گروه شیدا در رادیو همکاری میکرد، در بازگشت دوباره به ایران با ساخت و تهیه برنامههای موسیقی در رادیو فرهنگ، گامی دیگر در مسیر آشنا کردن مردم با موسیقی ایرانی برداشت.
لطفی ۱۲ اردیبهشت ۹۳ بر اثر بیماری درگذشت و طبق وصیتش در گرگان به خاک سپرده شد.