چگونه اعتراض به نسلکشی در غزه، شعارهای دانشجویان غربی را به محور مقاومت نزدیک کرد؟
علیرضا محمدی: آنچه این روزها در دانشگاههای آمریکا و به تبع آن در مراکز آموزش عالی کشورهای غربی و حتی سراسر جهان در حمایت از فلسطین رخ میدهد، گذشته از جنبههای درونی آن و رفتار خشن پلیس این کشورها، نشاندهنده تغییر نگرش جوانان کشورهای غربی به جهان پیرامونی است. این روزها شعارهایی که در دانشگاههای آمریکا علیه رژیم صهیونیستی و در دفاع از فلسطین سر داده میشود، بسیار نزدیک به همان شعارهایی است که جوانانی در اردن، الجزایر، مراکش یا حتی کشورهای محور مقاومت چون عراق، یمن و لبنان سر میدهند.
غرب از قرون وسطی که دیواری بین خود و جهان اطراف کشید، همواره نگاهی برتریجویانه نسبت به دیگر کشورها و جوامع انسانی داشت. خصوصا که از حدود 3 قرن پیش و با پیشی گرفتن اروپا نسبت به دیگر مناطق جهان، این نگاه خودبرترانگارانه در جامعه غربی تقویت شده بود.
مقولهای چون «استکبار و صهیونیسم جهانی» هرچند از سوی سیاستمداران و دولتمردان غربی اعمال و تعقیب میشد اما به هر روی بازتابدهنده جامعهای بود که این سیاستمردان در آن پرورش یافته بودند. انسان غربی از دوران استعمار قدیم که در کشورهای مستعمره حضور مییافت و کلونی یا شهرکهایی برای خود میساخت، به استعمار و استثمار دیگر کشورها عادت کرد.
اصلا حلول رژیم صهیونیستی در نیمه قرن بیستم، برگرفته از همین خوی استعمارگری جوامع غربی بود. کما اینکه اندیشه صهیونیسم توسط یهودیهایی چون هرتسل شکل گرفت که در اروپای غربی پرورش یافته بودند. از همین رو تفکراتی چون نازیسم، فاشیسم، صهیونیسم و... همگی در جوامع غربی ظهور و بروز مییابند.
این همه، حکایت از نوع نگاه انسان غربی دارد که در نیل به اهدافش، دیگران را وسیلهای بیش نمیداند. در چنین نگاهی است که جور ظلم به یهودیها در خلال جنگهای اول و دوم جهانی را باید مردمی خارج از جغرافیای اروپا میکشیدند و در این رهگذر آنکه حق حیات داشت و باید برایش دلسوزی میشد، یهودی (بخوانیم صهیونیست) ساکن اسرائیل بود و صاحبان اصلی سرزمین فلسطین، تروریستهایی بودند که برای چند دهه در فیلمهای هالیوودی توسط قهرمانان غربی سلاخی میشدند!
اما آنچه این روزها در جامعه نخبگان (دانشگاههای) کشورهای غربی و خصوصا آمریکا شاهد هستیم، سوای آن چیزی است که معمولا از چنین جوامعی انتظار میرفت. اگر جنبشهای دانشجویی دهه 70 میلادی به خاطر طولانی شدن جنگ در ویتنام شعلهور شدند، یک پای قضیه حضور سربازان آمریکایی در جنگ بود. به این معنا که مردم آمریکا و به تبع آن نخبگان آن روز جامعه آمریکا، به دنبال بیرون کشیدن پای خودشان از افتضاح پیشآمده در سرزمین سوخته ویتنام بودند.
این روزها اما جنبشهای اعتراضی شکلگرفته در دانشگاههای آمریکا هم از حیث خواسته و هم سطح شعارهای طرحشده نکاتی دربردارد که پیشتر در جنبشهای اعتراضی در غرب دیده نمیشد. این بار دانشجویان علیه مسالهای قد علم کردهاند که در نگاه نخست ربطی به کشورهای خودشان ندارد. «فلسطین» کیلومترها دورتر از این کشورها است و «اسرائیل» عزیزدردانه غرب است که سالهای طولانی تمام دستگاههای تبلیغاتی برای تطهیر آن تلاش میکردند.
برای دههها، هولوکاست نماد ظلم به شمار میرفت و یهودی انسان مظلوم جلوه داده میشد.
اما این روزها جوان غربی علیه تابویی قد علم کرده است که رسانهها دهها سال با انواع ترفندها برایش ساخته بودند. این تابو در حال شکستن است و عجیبتر آنکه گاه شعارهای طرحشده در اعتراضات دانشجویان، نظیر همان شعارهایی است که در محور مقاومت سر داده میشود!
در همین باره یکی از کارشناسان شبکه فاکسنیوز میگوید: «شعار آزادی فلسطین از نهر تا بحر همان شعاری است که حزبالله لبنان آن را سر میدهد» یا کارشناس ضد ایرانی شبکه سلطنتی بیبیسی اعتراف میکند: «نوعی از تفکر محور مقاومت را در شعارهای طرحشده در دانشگاههای آمریکا شاهد هستیم».
چندی پیش زمانی که دانشجویان حامی فلسطین وارد ساختمان همیلتون دانشگاه کلمبیا شده بودند، ضمن تسخیر این مکان، نام آن را به «هند رجب» کودک 6 ساله غزهای که در جریان حملات اسرائیل شهید شد، تغییر دادند. این دانشجویان عملیات اعتراضی خود را با شعار «انتفاضه» انجام دادند. انتفاضه یا انقلاب سنگ برای نخستین بار سال 1987 در سرزمینهای اشغالی رژیم صهیونیستی رخ داد و فلسطینیها از آن رو نام انقلابشان را انتفاضه گذاشته بودند که چیزی جز سنگ برای مبارزه با صهیونیستها در اختیار نداشتند. حالا جوانان آمریکایی با تأسی از انقلاب ملت مظلوم فلسطین، نام حرکت اعتراضیشان را انتفاضه میگذارند.
به نظر میرسد جوان غربی از پس قرنها ترس موهوم از «دیگری» یا دههها تبلیغ برای خودانگاری صهیونیسم جهانی، دچار بیداری بنیادینی شده است که در گام نخست باعث شده با دیگر کشورها و خصوصا ملتهای مسلمان به زبان مشترک دست یابد. شاهبیت این زبان مشترک، ظلمهایی است که بر ملت فلسطین رفته است.
در واقع امروز فلسطین نماد بیداری جهانی شده است و گویی هر قطره خونی که از شهدای غزه بر زمین جاری میشود، وجدان خفته تاریخ را تکان میدهد. این بیداری امروز در شعارها تحقق یافته و فردا شاید به گونه دیگری رخ نشان دهد.
چند سال پیش مقام معظم رهبری در نامهای به جوانان اروپای غربی و آمریکای شمالی، به همین نکته اشاره فرمودند: «شما بخوبی میدانید که تحقیر و ایجاد نفرت و ترس موهوم از «دیگری»، زمینه مشترک تمام آن سودجوییهای ستمگرانه بوده است. اکنون من میخواهم از خود بپرسید چرا سیاست قدیمی هراسافکنی و نفرتپراکنی، اینبار با شدتی بیسابقه، اسلام و مسلمانان را هدف گرفته است؟ چرا ساختار قدرت در جهان امروز مایل است تفکر اسلامی در حاشیه و انفعال قرار گیرد؟ مگر چه معانی و ارزشهایی در اسلام، مزاحم برنامه قدرتهای بزرگ است و چه منافعی در سایه تصویرسازی غلط از اسلام، تأمین میشود؟... من از شما میخواهم اجازه ندهید با چهرهپردازیهای موهن و سخیف، بین شما و واقعیت، سد عاطفی و احساسی ایجاد و امکان داوری بیطرفانه را از شما سلب کنند. امروز که ابزارهای ارتباطاتی، مرزهای جغرافیایی را شکسته است، اجازه ندهید شما را در مرزهای ساختگی و ذهنی محصور کنند».
به نظر میرسد آنچه این روزها شاهد آن هستیم، خیزش جوانان کشورهای غرب و سراسر جهان حول مسالهای مشترک به نام «فلسطین» است که باعث شده از پس قرنها خفتگی، بیدار شوند و دیگر اجازه ندهند دستگاههای تبلیغاتی غرب، آنها را در مرزهای ساختگی و ذهنی محصور کنند.