موضوع انشا: هر چه درباره خلیجفارس میدانید بنویسید
به نام پدر پسر روحالقدس
خلیجفارس یک جای خیلی خیلی دور از ایالات متحده آمریکاست اما بابام همیشه برای ماموریت به آنجا میرود و هر بار بر میگردد مثل داگ از سایهاش میترسد و شبها اصلا نوشیدنی نمیخورد از آب گرفته تا سایر نوشیدنیهای دیگر و در طول روز هم سعی میکند کمتر بنوشد.
یکبار که از مادرمان پرسیدم دلیلش چیست گفت: این را فقط سربازان غیور آمریکا و بالادستیها میدانند.
آقای تیچر! من برای اینکه انشای خود را بنویسم نزد بابام رفتم و به او گفتم: لطفا کمکم کن برای انشا درباره خلیجفارس اما او با شنیدن این حرف یک جیغ کشید و دوید سمت اتاق و دو روز از اتاق بیرون نیامد از آن روز به بعد بردن نام خلیجفارس در خانهمان قدغن است البته از قدیم قدیمها از زمان پدربزرگم قدغن بوده از وقتی که او در ارتش ریگان بوده است و من نمیدانستم.
به مادرم گفتم پس من چکار کنم؟ او به من گفت من به تو کمک میکنم ولی به جای اسم خلیجفارس (که ناگهان صدای جیغ و کوبیدهشدن در آمد) بوق بگو.
مادرم میگوید: قبلا از اینکه ضربه ملایم مغزی مد شود پدرت همراه با گارد ویژه برای عملیاتی به بوق رفتند اما آنجا توسط چند نفر از سربازان ایرانی دستگیر شدند آنطور که رسانهها میگویند پدرت و همرزمهایش با ساندیس مسموم شدند وگرنه او و بقیه با آن تجهیزات و سیسپکهایشان محال بود در مقابل چند جوجه به قول خودشان بسیجی حتی با شلیک یک گلوله تسلیم شوند.
قضیه اینجا تمام نشد و آنها را به پایگاهشان بردند و آنقدر بهشان ساندیس دادند که از بتمن، سوپرمن و مرد عنکبوتی تبدیل شدند به گربه خیس گوشه دیوار.
از آن به بعد فهمیدند که خلیجفارس جای عملیات نیست چون آبش شور است آفتابش سوزان پوست آدم را خراب میکند.
این بود انشای من
ما از این انشا نتیجه میگیریم که به هر جا سر نکشیم شاید صاحبش راضی نباشد و شبها هم غذای سبک بخوریم تا کابوس نبینیم.